شعبه ای از آل باوند که از 466 تا 606 هجری قمری / 1073- 1210م. در طبرستان حکومت رانده اند و نام آنان از این قرار است: 1- حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار، 37 سال. 2- نجم الدوله قارن بن شهریار، 8 سال. 3- شمس الملوک رستم بن قارن، 4 سال. و پسر او سیف الدین عمادالدوله فرامرز مربی عمادی شاعر بود. 4- علاءالدّوله علی بن حسام الدوله شهریار، 21 سال. 4 (الف) - بهرام بن حسام الدوله شهریار. 4 (ب) - رستم بن دارا بن حسام الدوله شهریار. 5- نصره الدین شاه غازی رستم بن علی، متوفی بسال 558 هجری قمری / 1163 م، 24 سال. 6- شرف الملوک (علأالدوله) حسن بن رستم، 9 سال. 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن متوفی بسال 602 هجری قمری / 1205- 1206 م، 34 سال. 8- نصیرالدوله شمس الملوک شاه غازی رستم بن اردشیر، متوفی 606 هجری قمری 1210 م، 4 سال. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 135- 136 بخش انگلیسی)
شعبه ای از آل باوند که از 466 تا 606 هجری قمری / 1073- 1210م. در طبرستان حکومت رانده اند و نام آنان از این قرار است: 1- حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار، 37 سال. 2- نجم الدوله قارن بن شهریار، 8 سال. 3- شمس الملوک رستم بن قارن، 4 سال. و پسر او سیف الدین عمادالدوله فرامرز مربی عمادی شاعر بود. 4- علاءالدّوله علی بن حسام الدوله شهریار، 21 سال. 4 (الف) - بهرام بن حسام الدوله شهریار. 4 (ب) - رستم بن دارا بن حسام الدوله شهریار. 5- نصره الدین شاه غازی رستم بن علی، متوفی بسال 558 هجری قمری / 1163 م، 24 سال. 6- شرف الملوک (علأالدوله) حسن بن رستم، 9 سال. 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن متوفی بسال 602 هجری قمری / 1205- 1206 م، 34 سال. 8- نصیرالدوله شمس الملوک شاه غازی رستم بن اردشیر، متوفی 606 هجری قمری 1210 م، 4 سال. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 135- 136 بخش انگلیسی)
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود
ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود