خود را حفظ و نگه داری کردن، در ادبیات در فن بدیع نوعی اطناب که در آن گوینده کسی یا جمعی را از حرف خود مستثنا کند یا برای رفع اعتراض عبارتی بیاورد مثلاً هنگام بیان بیماری بگوید مثلاً «دور از جان شما»، نگهبانی، حراست
خود را حفظ و نگه داری کردن، در ادبیات در فن بدیع نوعی اطناب که در آن گوینده کسی یا جمعی را از حرف خود مستثنا کند یا برای رفع اعتراض عبارتی بیاورد مثلاً هنگام بیان بیماری بگوید مثلاً «دور از جان شما»، نگهبانی، حراست
در بابل واحد مقیاس مساحت، مسافتی بود که شخصی رشید (یعنی کسی که بحدّ رشد رسیده بود) در مدت دو دقیقه میتوانست طی کند (این مقدار از زمان را ازاین جهت اتخاذ کرده بودند که بر حسب تجربه معین شده بود از وقتی که اولین شعاع آفتاب دیده میشود تا نمایان شدن تمام قرص آن برای پیمودن مسافتی این مدّت لازم است). در باب این مقیاس هم نظرها مختلف است. بعضی آنرا معادل 185 متر و برخی مساوی با 147 متر میدانند، ولی موافق نوشته های هرودوت و کزنفون و اراتستن مقیاس مزبور را باید از 189 تا 150 متر دانست. سی اسپرسا معادل یک پرثنها بود و پرثنها همان پرسنگ یا فرسخ است. (مورخین یونانی پرسنگ نوشته اند). بنابراین پرسنگ معادل 4433 یا 5550متر بوده. کسور اسپرسا از اینقرار بود: اسپرسا= 360آرسنی، آرسنی = 20 انگسته، انگسته = 6 پوه و اسپرسا همان اسب رس است. (ایران باستان ص 1479 و 1498) ، رزمگاه: ببر کرده یکسر سلیح ستیز نهادند رو جانب اسپریز. جلالی. و رجوع به اسپریس شود
در بابل واحد مقیاس مساحت، مسافتی بود که شخصی رشید (یعنی کسی که بحدّ رشد رسیده بود) در مدت دو دقیقه میتوانست طی کند (این مقدار از زمان را ازاین جهت اتخاذ کرده بودند که بر حسب تجربه معین شده بود از وقتی که اولین شعاع آفتاب دیده میشود تا نمایان شدن تمام قرص آن برای پیمودن مسافتی این مدّت لازم است). در باب این مقیاس هم نظرها مختلف است. بعضی آنرا معادل 185 متر و برخی مساوی با 147 متر میدانند، ولی موافق نوشته های هرودوت و کزنفون و اراتستن مقیاس مزبور را باید از 189 تا 150 متر دانست. سی اسپرسا معادل یک پَرْثَنْها بود و پرثنها همان پرسنگ یا فرسخ است. (مورخین یونانی پرسنگ نوشته اند). بنابراین پرسنگ معادل 4433 یا 5550متر بوده. کسور اسپرسا از اینقرار بود: اسپرسا= 360آرسنی، آرسنی = 20 اَنگسته، اَنگسته = 6 پوه و اسپرسا همان اسب رس است. (ایران باستان ص 1479 و 1498) ، رزمگاه: ببر کرده یکسر سلیح ستیز نهادند رو جانب اسپریز. جلالی. و رجوع به اسپریس شود
جزایر متفرق ارشیپل (گنگبار) ، و مردم آن یونانی باشند. اسپرادهای شمال که مجاور جزیره اوبه بود و از زمان استقلال یونان جزو آن مملکت محسوب می شد از اسپرادهای جنوب مجاور آسیای صغیر که مدتها در تحت سلطۀ ترکان بود، جداست. ردس و دوازده جزیره سپراد (ددکانز) را ترکیه در سال 1923 میلادی به ایتالیا تسلیم کرد. سامس و نیکاریا از سال 1913 میلادی به یونان تعلق گرفت، چوب زردرنگی است که آنرا خرد کرده و جوشانده با آب آن چیزی را برنگ زرد ملون کنند و آنرا روی چدن بکشند برنگ نفتی بی نظیر درآید که آنرا نفتی اسپرک گویند و رنگی مطبوع است. (شعوری) ، پارۀ چوبی که در بن دسته و سر آهن بیل کنند تا پای بدان فشرند، بعضی گویند برگ زردچوبه است. (برهان) ، درخت خربزه. (برهان)
جزایر متفرق ارشیپل (گنگبار) ، و مردم آن یونانی باشند. اسپرادهای شمال که مجاور جزیره اوبِه بود و از زمان استقلال یونان جزو آن مملکت محسوب می شد از اسپرادهای جنوب مجاور آسیای صغیر که مدتها در تحت سلطۀ ترکان بود، جداست. رُدِس و دوازده جزیره سپراد (دُدِکانِز) را ترکیه در سال 1923 میلادی به ایتالیا تسلیم کرد. سامُس و نیکاریا از سال 1913 میلادی به یونان تعلق گرفت، چوب زردرنگی است که آنرا خرد کرده و جوشانده با آب آن چیزی را برنگ زرد ملون کنند و آنرا روی چدن بکشند برنگ نفتی بی نظیر درآید که آنرا نفتی اسپرک گویند و رنگی مطبوع است. (شعوری) ، پارۀ چوبی که در بُن دسته و سر آهن بیل کنند تا پای بدان فشرند، بعضی گویند برگ زردچوبه است. (برهان) ، درخت خربزه. (برهان)
میدان اسب دوانی و میدان جنگ. اسپرس. اسپریز. اسپرز. اسپرسپ. اسفرسف. سپریس. (جهانگیری). اسبریس. (اوبهی). در اوستا بجای اسپریس، چرتا آمده و کلمه مرکب چرتو دراجو (درازای چرتا) که در بند 25 از فرگرد دوم وندیداد آمده در گزارش پهلوی (= زند، تفسیر اوستا) به اسپراس گردانیده شده و به اندازۀ درازای دو هاسر گرفته شده است. در کتاب پهلوی بندهش، فصل 26 بند اول، درباره اندازۀ هاسر آمده: ’یک هاسر، یک فرسنگ و یک فرسنگ هزارگام و هر گام دوپاست’. چنانکه از لغت اسپراس پهلوی پیداست، جزء آخر آن راس میباشد که در فارسی راه شده. سین پهلوی در فارسی هاء میشود، چون راس = راه، آگاسی = آگاهی، گاس = گاه، ماسی = ماهی و جز اینها. اسپریس از کلمات فارسی است که سین پهلوی در آن مانده است. بنابراین بگواهی مفسر اوستا در زمان ساسانیان و نامۀ پهلوی بندهش، اسپریس میدان تاخت و تاز اسب، بدرازای دو هزار گام است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 224- 225). مؤلف برهان گوید: اسب ریس بر وزن و معنی اسپریز است که میدان و عرصۀ اسب دوانیدن باشد و بکسر اول هم هست و سین دوم نقطه دار هم آمده است و با کیش قافیه کرده اند - انتهی. میدان. (مؤید الفضلاء) (فرهنگ اسدی نخجوانی).
میدان اسب دوانی و میدان جنگ. اسپرس. اسپریز. اسپرز. اسپرسپ. اسفرسف. سپریس. (جهانگیری). اَسبریس. (اوبهی). در اوستا بجای اسپریس، چَرِتا آمده و کلمه مرکب چَرِتُو دراجَو (درازای چرتا) که در بند 25 از فرگرد دوم وندیداد آمده در گزارش پهلوی (= زند، تفسیر اوستا) به اَسپراس گردانیده شده و به اندازۀ درازای دو هاسر گرفته شده است. در کتاب پهلوی بندهش، فصل 26 بند اول، درباره اندازۀ هاسر آمده: ’یک هاسر، یک فرسنگ و یک فرسنگ هزارگام و هر گام دوپاست’. چنانکه از لغت اسپراس پهلوی پیداست، جزء آخر آن راس میباشد که در فارسی راه شده. سین پهلوی در فارسی هاء میشود، چون راس = راه، آگاسی = آگاهی، گاس = گاه، ماسی = ماهی و جز اینها. اسپریس از کلمات فارسی است که سین پهلوی در آن مانده است. بنابراین بگواهی مفسر اوستا در زمان ساسانیان و نامۀ پهلوی بندهش، اسپریس میدان تاخت و تاز اسب، بدرازای دو هزار گام است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 224- 225). مؤلف برهان گوید: اسب ریس بر وزن و معنی اسپریز است که میدان و عرصۀ اسب دوانیدن باشد و بکسر اول هم هست و سین دوم نقطه دار هم آمده است و با کیش قافیه کرده اند - انتهی. میدان. (مؤید الفضلاء) (فرهنگ اسدی نخجوانی).
قسمی گیاه برای علیق ستور و آن غیر یونجه است، نیست شده. معدوم گردیده. معدوم. (رشیدی). ناچیز. منقرض. مرده: کم و بیش دهر چونکه بخواهد شد اسپری تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی ؟ ناصرخسرو. آنکه قوم نوح را از تندباد لاتذر در دو دم کرد از زمین آسیب قهرش اسپری... انوری. ، عبور کردن، نیست گردانیدن. (برهان)
قسمی گیاه برای علیق ستور و آن غیر یونجه است، نیست شده. معدوم گردیده. معدوم. (رشیدی). ناچیز. منقرض. مرده: کم و بیش دهر چونکه بخواهد شد اسپری تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی ؟ ناصرخسرو. آنکه قوم نوح را از تندباد لاتذر در دو دم کرد از زمین آسیب قهرش اسپری... انوری. ، عبور کردن، نیست گردانیدن. (برهان)
گیاهی از دسته اسپرس ها از تیره پروانه واران. ساقه ایست بارتفاع 30 تا 60 سانتی متر و برگهایش جفت جفت و دراز و نوک تیزند. گلهایش صورتی کم رنگ و دارای خطوط ارغوانی است. میوه اش محتوی یک تخم است و در اراضی آهکی خوب میروید. این گیاه مصرف علیق دارد اسپست عرن انوبروخیس اونوبروخیس
گیاهی از دسته اسپرس ها از تیره پروانه واران. ساقه ایست بارتفاع 30 تا 60 سانتی متر و برگهایش جفت جفت و دراز و نوک تیزند. گلهایش صورتی کم رنگ و دارای خطوط ارغوانی است. میوه اش محتوی یک تخم است و در اراضی آهکی خوب میروید. این گیاه مصرف علیق دارد اسپست عرن انوبروخیس اونوبروخیس
واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه میتوانست بپیماید (این مقدار را بر حسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید تا نمایان شدن قرص تمام آن برای پیمودن چنین مسافتی لازم است) بعضی آنرا معادل 147 متر و برخی 185 متر دانسته اند ولی طبق نوشته های هرودتس و کزنفون واراتستنس مقیاس مذکور را باید از 150 تا 189 متر دانست. سی اسپر سا معادل یک پرثنها (فرسنگ) بود
واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه میتوانست بپیماید (این مقدار را بر حسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید تا نمایان شدن قرص تمام آن برای پیمودن چنین مسافتی لازم است) بعضی آنرا معادل 147 متر و برخی 185 متر دانسته اند ولی طبق نوشته های هرودتس و کزنفون واراتستنس مقیاس مذکور را باید از 150 تا 189 متر دانست. سی اسپر سا معادل یک پرثنها (فرسنگ) بود
اسپ ریس، اسب ریس، واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه می توانست بپیماید، (این مقدار را برحسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید
اسپ ریس، اسب ریس، واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه می توانست بپیماید، (این مقدار را برحسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خورشید