- اسویداد
- بسیار گردیدن
معنی اسویداد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاه بودن، سیاه رنگی
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
سپیدار، سفیدار، درخت تبریزی
پارسی تازی گشته سپیداب
هموار گردیدن، کار پیاپی
سفیدار
معرب سفیداب
زنان بر روی مالند و نگار گران به کاربرند اسپیدک
آتش افروختن، افروخته شدن
کنام ساختن (کنام جایگاه ستور و جانوران حظیره)
یاری خواستن
طلب باز پس چیزی کردن
آمادگی کردن، محیا شدن، آمادگی، آماده شدن
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
شکست دشمن، راست گشتن کار
چکانیدن پیه، بازکاویدن پیام، فراهم کردن آب مرد در زهدان
تک گرایی، تک ماندن
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
نو گراییدن، نو پوشیدن
توانش، توانایی، درونداشت
بازگرداندن، واپسداد، پس گیری، بازپس گیری
تک سالاری، خوکامگی
جمع تسوید
کمک خواستن، مدد خواستن، یاری خواستن
سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیده، سپیداب، سپتاک، سپیتاک، باروق، سپیداج
سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود
سفیدار، سفیددار، تبریزی، پلت، پلخدار، سفیدپلت
سفیدار، سفیددار، تبریزی، پلت، پلخدار، سفیدپلت
توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاری، مهیا کردن، آماده کردن، مهیا شدن، آماده شدن، افراد و تجهیزات جنگی
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
پودر سفیدی که زنان به صورت خود مالند، گرد سفیدی که از بعضی مواد گرفته می شود و در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد، سپیتاگ. اسپیدگ. سپیده، سفیداب