جدول جو
جدول جو

معنی اسوالد - جستجوی لغت در جدول جو

اسوالد
سن اسوالد سلطان نورتمبرلاند، وی به نصرانیت گروید و در 642 میلادی در محاربه بقتل رسید، بحرالاسود الشمالی،بحرالورنگ، بحرالظلمه،
لغت نامه دهخدا
اسوالد(اُ)
سن اسوالد، سراسقف یرک است. وی در 922 میلادی درگذشت و روز 29 شباط ذکران وی است
یکی از حکمای اسکاتلند که در قرن 18 میلادی میزیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، تفکیر، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
آنکه بتواند بخواند و بنویسد، عالم، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفالت
تصویر اسفالت
آسفالت، مخلوطی از قیر و شن که در ساختن کف خیابان ها و جاده ها و بام های خانه ها به کار می رود، پوشش سطح جاده با این ماده
فرهنگ فارسی عمید
عکسی که بر روی صفحۀ شفاف گرفته می شود و در دستگاه پروژکتور بر روی پرده منعکس می گردد
فرهنگ فارسی عمید
(اُسْری ی)
منسوب به اساوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
منسوب به اسوار، قریه ای از اصفهان. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
ابوعبدالله حسین بن علی اسواری قماط از مردم اصفهان. وی از برادرزادۀ ابوذرعه و احمد بن موسی بن اسحاق و جز آنان سماع دارد. (انساب سمعانی) ، نام کشوری است که انگلیس ها در جوار مصب نهر اسوان ریور ساخته اند
لغت نامه دهخدا
(اَ ی ی)
ابوالحسین محمد بن علی بن سابور. رجوع به محمد بن علی... و انساب سمعانی (اسواری) شود، اسوان جزیره ایست در وسط رود نیل که روبروی شهر اسوان و در نزدیک شلاّلۀ نخستین واقع شده، 1500 گز طول و 500گز عرض دارد. طول و عرض آن شعبه ای از نیل که این جزیره را از شهر اسوان افراز میکند به صدوپنجاه گز بالغ می گردد و وسعت شعبه دیگر آن بیشتر است. در ازمنۀسالفه قبطیان این جزیره را آب و یونانیان و رومیان ’الفانتین’ یعنی جزیره پیل مینامیدند. شهری معمور وآثار عمران بسیار در این محل دیده میشده است، نباتات و اشجار آن هم بحدّ وفور است، و از این رو بجزیرهالزهر نیز موسوم است. برای اندازه گیری آب نیل از زمانهای بسیار قدیم مقیاس سنگی در ساحل رود مزبور موجود است. اکنون فقط دو قریه روی این جزیره دیده میشود - انتهی.
در قاموس کتاب مقدس (حزقیال 29:10) آمده: اسوان شهر قدیمی است بر مرز و بوم مصر جنوبی که اسوان حالیه را بر خرابه های آن بنا کرده اند و دارای ستونهای سنگ سماقی و تماثیل مختلفه میباشد. و فراعنه و ملوک بطالسه در این شهر هیکلها و عمارات و قصور عالیه بنیاد نهاده اند که در زیر خاک مانده. مناره های عظیمۀ مصر و تمثالهای عجیبۀ هیکلهای آنجا را از معادن سنگی آن قطع کرده اند و بر زبر سنگهای صیقلی آن شهر صورت بعض خدایان مصر بطرز هیروگلیفی منقوش است. رجوع به فهرست نخبهالدهر دمشقی و الجماهر بیرونی ص 162 و 242 و فهرست سفرنامۀ ناصرخسرو و مجمل التواریخ و القصص ص 479 و ضمیمۀ معجم البلدان ج 1 ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به سواتو شود.
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
منسوب به اسوان، شهری بصعید مصر. (سمعانی). رجوع به اسوان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ)
فرضۀ بحریه در مقاطعۀ گتبرگ و بهوس سوئد. عدد سکنۀ آن 4000 تن و تجارت آن چوب و قطران و غیره است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دریاچۀ ادوارد، دریاچۀ کوچکی به افریقا، که دریاچۀ آلبرنیانزا بدان پیوندد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کودکان ادوارد، پردۀ نقاشی عمل پل دلارش. این پرده ادوارد پنجم و دوک دیرک را که در اطاقی در برج لندن توقیف شده اند، نشان میدهد هر دو شاهزاده بر تخت خواب نشسته اند و از سیمای ادوارد پنجم، رنج درونی و حزن او آشکار است و بجامۀ سیاه ملبس است، دستهای وی بهم ملحق و سراو خم است و بشانۀ برادر خود تکیه کرده است و او جامه ای از مخمل سیاه در بر دارد و کتاب ادعیۀ خود رابر زانوان برادر ارشد بازگذاشته و او را وادار بخواندن کتاب داشته و ناگهان آواز شوم کلید توجه او را جلب کرده و وی سر را بطرف در که از آنجا شعاعی داخل شده است، برگردانیده است و سگی کوچک نیز بهمان جهت مینگرد، گوشها را بلند دارد و منتظر دخول کسان است. اینان قاتلینی هستند که گلسستر برای کشتن شاهزادگان فرستاده است. این پرده اکنون در موزۀ لوور است
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاه میان لائیین سلیمان و لائیین، در 70000 گزی سنندج
لغت نامه دهخدا
بیونانی بروانیاست. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از یونانی اسفالتس، خاک قیردار، آسفالت. مخلوطی از قیر و ماسۀ درشت یا شن ریز که پس از پختن جهت پوشش جاده و خیابانها بکار رود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یا اسکالی ژری. خاندان ایتالیایی، که چند تن از اعضای آن، وابسته به حزب ژیبلن، سنیوریا پدستای ورن شدند. مشهورترین آنان کان، ژنرال اتحادیۀ ژیبلن های لمباردی است، وی دانته را آنگاه که تبعید شده بود پناه داد. (1291- 1329 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
احمد بن علی بن زبیر غسّانی مصری مکنی به ابی الحسن و معروف به رشید اسوانی (قاضی). یاقوت گوید: وی کاتب و شاعر و فقیه و نحوی و لغوی و مورخ و منطقی و عارف به طب و موسیقی و نجوم و از خاندان بزرگ از مردم صعید است و او را تألیفات منظوم و منثور است، از آن جمله: امنیهالالمعی. و جنان الجناس. و روضهالاذهان فی شعراء مصر. و شفاءالغله فی سمت القبله. وی ناظر ثغور اسکندریه و دواوین سلطانیۀ مصر شد و سپس به یمن سفر کرد و متقلد قضای آنجا و ملقب به قاضی قضاهالیمن گردید و بدعوت برخاست و خود را صاحب رتبت ’خلاصه’ معرفی کرد و قومی او را اجابت کردند و سکه بنام او زدند و نقش وی بر نقود چنین بود: قل هو الله احد الله الصّمد، و بر روی دیگر مسکوک: الامام الامجدابوالحسین احمد. سپس او را فروگرفتند و دست بسته به قوص فرستادند و بدانجا زندانی کردند. آنگاه نامۀ صالح بن زریک مبنی بر اطلاق وی و احسان بدو رسید و چون اسدالدین شیرکوه بدان بلاد رسید، بوی میل کرد و با او مکاتبه کرد. این خبر بوزیر العاضد برداشتند، او را دستگیر و مشاهره و مصلوب کرد. کتاب امنیهالالمعی و منیهالمدعی او مقاله ایست بزبان فکاهت و در آن علومی را آورده. این کتاب در ’ایلیا’ بنفقۀ محمد محمود الحبال بسال 1318 هجری قمری چاپ شده و در صدر مقاله ترجمه مؤلف آمده. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 447 و 448)
لغت نامه دهخدا
(اَسَ)
موضعی در بیرون بژم از کلارستاق. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 107)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
سیاه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سیاه گردیدن. (منتهی الارب). سیاه بودن
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ دُدْ دَ)
نام کوهی است که درباره آن گفته اند:
تبصر خلیلی هل تری من ظعائن
رحلن بنصف اللیل من اسودالدم.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری در بلژیک (فلاندر غربی) ، واقع در ساحل دریای شمال، دارای 45000 تن سکنه و صدف های مشهور و کنسروسازی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کسی که باخواندن و نوشتن آشنا باشد. سواددار. بزبان فرانسوی، لتره. آشنا به مقدمات خواندن و نوشتن، قدیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به باس شود. شاید تحریفی از باس و باستان است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
فرزند مهتر زادن. (منتهی الارب). مهتر زادن. (تاج المصادر بیهقی). فرزند سید زادن.
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: اسقاله. سقاله. اصقاله. اسکله (ج، اساکل) (از اسپانیائی). بندر. پل متحرک بین ساحل و کشتی. (در قاموس ادریسی). ج، اساقل یا اساقیل. در الف لیله و لیله چ برسلاو که بجای ’الاساقی’ باید ’الاساقل’ خواند چنانکه از مقایسۀ جملۀ مزبور با عبارت دیگر همان کتاب مستفاد میشود: فوجد مرکباً اساقیلها ممدوده، در طبع ماکنافتن ’سقالتها’ آمده و آن قسمی گردونۀ جنگی است که از تخته هایی بشکل بام پوشیده شده. بندر. و رجوع به صقاله و اسکله شود. (دزی ج 1 ص 23)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
فرهیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواره
تصویر اسواره
از پارسی اسوار پیشوای پارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوداد
تصویر اسوداد
سیاه بودن، سیاه رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکالش
تصویر اسکالش
اندیشه فکر تفکر خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
اندیشه، تفکر، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحالء
تصویر اسحالء
جمع سحل، جامه های یک تاه یک تا بافته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
((اِ لِ))
اندیشه، فکر، تفکر
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
تصویری که روی فیلم مثبت ظاهر می شود و به وسیله پروژکتور بر پرده منعکس می شود یابادستگاه مخصوصی می توان آن را مشاهده کرد
فرهنگ فارسی معین