جدول جو
جدول جو

معنی اسنوی - جستجوی لغت در جدول جو

اسنوی
(اِ / اَ نَ وی ی)
منسوب به اسنا، شهری بصعید اعلی در مصر
لغت نامه دهخدا
اسنوی
(اِ نَ وی ی)
جمال الدین ابومحمد عبدالرحیم بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن ابراهیم الاموی الاسنوی (او الاسنائی الشافعی) (قاضی...). مولد او اسنا بسال 704 هجری قمری وی در سنۀ 721 به قاهره رفت و حدیث شنید و به کسب علوم پرداخت و فقه از سبکی و سنباطی و قزوینی و وجیزی و جز آنان و نحو از ابوحیان آموخت و کتاب تسهیل را بر او قرائت کرد، و علوم عقلیه را از تستری و قونوی و جز آنان فراگرفت و در فقه و اصلین و عربیت ماهر شد و ریاست شافعیه بدو منتهی گردید و در دیار مصر مشارالیه شد و به تدریس و افتاء پرداخت وطلبۀ بسیار بر او گردآمدند و ازو بهره ها بردند. اوراست: جواهرالبحرین فی تناقض الحبرین. و التنقیح علی التصحیح. و شرح منهاج البیضاوی که بهترین و سودمندترین شرحهای آنست. و المهمات که درباره آن گفته اند:
ابدت مهماته اذ ذاک رتبته
ان المهمات فیها یعرف الرجل.
و التمهید. و طبقات الفقهاء. و طرزالمحافل. و کافی المحتاج فی شرح المنهاج ای منهاج النووی و جز آن. وی در قاهره به فجاءه درگذشت و گروه بسیار به تشییع جنازه او حاضر شدند و او را بسمت ولایت میشناختند و قرب مقابر صوفیه مدفون گردید. از کتب او نهایهالسؤل شرح منهاج الوصول، در هامش کتاب التقدیر و التحبیر تألیف ابن امیر حاج در بولاق بسال 1316-1317 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 445 و446). و رجوع به روضات الجنات ص 439 و عبدالرحیم بن حسن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپنوی
تصویر اسپنوی
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
بلندتر، عالی تر، رفیع تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نَ وی ی)
احمد یحیی (شیخ...). قاضی محکمۀ دسوق الشرعیه. او راست: نزههالرائض فی علم الفرائض و آن شرحی است بر مقدمۀ عبدالحافظ بن عبدالحق بن اسماعیل بن علی الحجاجی الاقصری موسوم به مصباح الاسرار الفوائض فی علم الفرائض در مطبعهالموسوعات بسال 1323 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 445)
لغت نامه دهخدا
ابراهیم اسنوی شافعی نحوی، صاحب بغیه گوید: وی دانشمندی است فقیه و نحوی و بسیار هوشیار که فقه را نزد بهاء قفطی و اصول را نزد شمس اصفهانی و نحو را نزد بهاء نحاس آموخت و متصدی منصب قضاء سیوط و اخیم و قوص گردید، او دارای عقیدۀ پاک و روشی نیکو بود و چون یکی از بزرگان و متنفذان به قوص آمد و از وی خواست بخشی از اموال یتیمان و زکوه را به او دهد استنکاف ورزید و گفت این مخصوص فقراست، این باعث شد که آن مرد متنفذ چون به قاهره برگشت با قاضی بدرالدین ابن جماعهکوشیدند که وی را از قضاء برکنار سازند ولی در اینکار موفق نشدند، او پس از چندی از قضاء عزل گردید و به سال 721 هجری قمری وفات یافت، (روضات الجنات ص 50)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ وی ی)
عمادالدین محمد بن الحسن بن علی القرشی الاموی الاسنوی الاشعری. برادر شیخ جمال الدین اسنوی سابق الذکر است. مولد وی سال 695 هجری قمری است. او فقیه و امام در اصلین و خلاف و جدل و تصوّف و نظار و بحاث و مردی بی تکلف بود. نزد پدر خویش فقه و فرائض و حساب آموخت و در این علوم مهارت یافت و سپس بقاهره رفت و از مشایخ آن شهر و در حماه از شرف بارزی کسب علم کرد. ترجمه برادر خویش را در طبقات خود آورده و ثنای بسیار گفته، از آنجمله گوید: و لم یکن له فی الاصلین و الخلاف و الجدل نظیر بل و لا من یقاربه فی ذلک. او راست: مختصری در علم جدل بنام المعتبر فی علم النظر. و حیاهالقلوب فی التصوف. وی بشرح منهاج بیضاوی شروع کرد و گویند برادر وی آنرا کامل کرد. بسال 764 درگذشت و در تربت برادر بمقبرۀ صوفیه مدفون شد. از آثار او حیاهالقلوب فی کیفیهالوصول الی المحبوب (در تصوف) در هامش قوت القلوب فی معامله المحبوب تألیف ابی طالب مکی و آن در مصر بسال 1310 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 446 و 447)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ وی ی)
شیخ فقهای مصر بود. متوفی بسال 773 هجری قمری (حبیب السیر چ هند ج 3 جزو2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
نعت تفضیلی از سنی. سنی تر. ارفع. بلندتر. عالی تر. اعلی.
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ وی ی)
آنکه پیوسته تنها دوشنبه ها را روزه دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ وی)
نسبت است به حسنویه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
مادر کی بهمن بن اسفندیار بروایت مؤلف مجمل التواریخ و القصص (ص 30). طبری (ص 688) گوید: استوریا و هی استار بنت یائیربن شمعی...بن بنیامین بن یعقوب. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 30 ح 1 و رجوع به استر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از مشاهیر دانشمندان ایسلاند. مولد وی سال 1178 میلادی در شهرک داله سیسل از کشور ایسلاند. وی به سال 1241 بقتل رسید. دو تصنیف راجع به اساطیر و ضروب امثال جزیره مزبور در زبان ایسلاند دارد که کراراً طبع ونشر و بزبان های سوئدی و لاتینی نیز ترجمه شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
کنیزک تژاو داماد افراسیاب. گویند او بسیار جمیله بود و چون تژاو بگریخت بیژن او را متصرف شد و به اضافۀ کاف بعد از حرف ثالث که اسپکنوی باشد، هم به نظر آمده است. (برهان) (مؤید الفضلاء) :
یکی ماهروئی بنام اسپنوی
سمن پیکر و دلبر و مشکبوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مهرۀ پشت. (برهان) (جهانگیری) ، به روش کسی رفتن: استار سیرته، ای استن بسنته. (منتهی الارب) ، خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خواربار داشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ نَ)
ابن حسن بن علی اسنوی مصری شافعی، ملقّب به بدرالدین. وی فقیه بود و در سال 775 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح التعجیز مختصرالوجیز لابن منعه الموصلی، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 725)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
برتر بلندتر سنی تر ارفع عالیتر بلندتر اعلی، روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
((اَ نا))
سنی تر، عالیتر، بلندتر، اعلی، روشن تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
سالیانه، سنواتی، سالانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد