به زبان خوارزمی به معنی شحنه و محتسب است، (شعوری ج 1 ورق 170) : از شراب عشق تو عالم همه مستانه شد باسناق دهر میگیرد مگر هشیار را، ابوالمعانی (از شعوری)، این کلمه صورت محرف باسقاق است، رجوع به باسقاق و باسقاقی شود
به زبان خوارزمی به معنی شحنه و محتسب است، (شعوری ج 1 ورق 170) : از شراب عشق تو عالم همه مستانه شد باسناق دهر میگیرد مگر هشیار را، ابوالمعانی (از شعوری)، این کلمه صورت محرف باسقاق است، رجوع به باسقاق و باسقاقی شود
نام هشتمین مؤسسۀ کعبه بود که توان آنرا مؤسسۀ پرداخت دیه و غرامت نامید. این مؤسسه بدست تیره تیم اداره میشد و وظیفۀ آن ترتیب پرداخت دیه ها و غرامت ها بود و اگر رئیس این مؤسسه پیشنهادی در آن باب به قریش میداد، آنرا می پذیرفتند. رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ص 20 وترجمه فارسی آن بقلم علی جواهر کلام ج 1 ص 21 شود
نام هشتمین مؤسسۀ کعبه بود که توان آنرا مؤسسۀ پرداخت دیه و غرامت نامید. این مؤسسه بدست تیره تیم اداره میشد و وظیفۀ آن ترتیب پرداخت دیه ها و غرامت ها بود و اگر رئیس این مؤسسه پیشنهادی در آن باب به قریش میداد، آنرا می پذیرفتند. رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ص 20 وترجمه فارسی آن بقلم علی جواهر کلام ج 1 ص 21 شود
اشناق قربه، به شناق (دوال تسمه) بستن سر مشک را. (منتهی الارب). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست. (از المنجد). سر مشک ببستن. (تاج المصادر).
اشناق قِربه، به شِناق (دوال تسمه) بستن سر مشک را. (منتهی الارب). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست. (از المنجد). سر مشک ببستن. (تاج المصادر).
از اعلام است. علم ٌ اعجمی لایصرف. (اقرب الموارد). اسم عجمی لم تصرفه للتعریف و یصرف ان نظر الی انه مصدر فی الاصل من اسحقه السفر اسحاقاً، ای ابعده. (منتهی الارب). اسحاق اعجمی و ان وافق لفظ العربی، یقال: اسحقه الله یسحقه اسحاقاً. (المعرب جوالیقی ص 14). و کلمه به معنی خندان است. (قاموس کتاب مقدس)
از اعلام است. علم ٌ اعجمی لایصرف. (اقرب الموارد). اسم عجمی لم تصرفه للتعریف و یصرف ان نظر الی انه مصدر فی الاصل من اسحقه السفر اسحاقاً، ای ابعده. (منتهی الارب). اسحاق اعجمی و ان وافق لفظ العربی، یقال: اسحقه الله یسحقه اسحاقاً. (المعرب جوالیقی ص 14). و کلمه به معنی خندان است. (قاموس کتاب مقدس)
ابن یحیی. ابن قتیبه و ابن عبدربه ذکر او آورده اند. رجوع بعیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 305 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 50 و 211 شود ابن قبیصه. جاحظ و جهشیاری ذکر او آورده اند. رجوع بکتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 2 ص 165 و کتاب الوزراء و الکتاب چ مصر ص 38 شود ابن اسماعیل مکنی به ابویعقوب. از بزرگان. معاصر القاهر بالله ابوالمنصور محمد بن المعتضد. رجوع به حبیب السیر جزء 3 از ج 2 ص 107 شود ابن علی بن عبدالله بن عباس. ابن عبدربه از او نقل قول کرده است. رجوع به عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 صص 346- 347 شود ابن ابراهیم بن یونس البغدادی الورّاق المعروف بالمنجنیقی. مکنی به ابویعقوب. رجوع به منجنیقی و الاعلام زرکلی ج 1 ص 96 شود ابن ابی اسرائیل. از فقها و محدثین عهد متوکل. رجوع بمناقب الامام احمد بن حنبل تألیف ابن الجوزی چ مصر ص 375 و 386 شود ابن عیسی العباس. جاحظ ذکر او آورده. رجوع به کتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص 243 و 266 و ج 3 ص 80 و217 شود ابویحیی. رجوع به اسحاق بن عبدالله انصاری شود، ناویدن، پهن گشتن. پهنا گشتن، طویل گردیدن، بر روی افتادن. (منتهی الارب) ارمنی. وی نایب قرابوغا شحنۀ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان (663- 680 هجری قمری) بود. رجوع بتاریخ مغول ص 201 شود ابن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی. او زاهد و از اهل حدیث بوده است. (ابن الندیم). و رجوع به یزیدیین شود موصلی. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن میمون... موصلی و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 86 و الجماهر ص 154 شود ابویعقوب. رجوع به ابویعقوب اسحاق شود، یا ناقۀ بسیارشیر که آواز دوشیدن شیر آن شنیده شود. (منتهی الارب)
ابن یحیی. ابن قتیبه و ابن عبدربه ذکر او آورده اند. رجوع بعیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 305 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 50 و 211 شود ابن قبیصه. جاحظ و جهشیاری ذکر او آورده اند. رجوع بکتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 2 ص 165 و کتاب الوزراء و الکتاب چ مصر ص 38 شود ابن اسماعیل مکنی به ابویعقوب. از بزرگان. معاصر القاهر بالله ابوالمنصور محمد بن المعتضد. رجوع به حبیب السیر جزء 3 از ج 2 ص 107 شود ابن علی بن عبدالله بن عباس. ابن عبدربه از او نقل قول کرده است. رجوع به عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 صص 346- 347 شود ابن ابراهیم بن یونس البغدادی الوَرّاق المعروف بالمنجنیقی. مکنی به ابویعقوب. رجوع به منجنیقی و الاعلام زرکلی ج 1 ص 96 شود ابن ابی اسرائیل. از فقها و محدثین عهد متوکل. رجوع بمناقب الامام احمد بن حنبل تألیف ابن الجوزی چ مصر ص 375 و 386 شود ابن عیسی العباس. جاحظ ذکر او آورده. رجوع به کتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص 243 و 266 و ج 3 ص 80 و217 شود ابویحیی. رجوع به اسحاق بن عبدالله انصاری شود، ناویدن، پهن گشتن. پهنا گشتن، طویل گردیدن، بر روی افتادن. (منتهی الارب) ارمنی. وی نایب قرابوغا شحنۀ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان (663- 680 هجری قمری) بود. رجوع بتاریخ مغول ص 201 شود ابن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی. او زاهد و از اهل حدیث بوده است. (ابن الندیم). و رجوع به یزیدیین شود موصلی. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن میمون... موصلی و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 86 و الجماهر ص 154 شود ابویعقوب. رجوع به ابویعقوب اسحاق شود، یا ناقۀ بسیارشیر که آواز دوشیدن شیر آن شنیده شود. (منتهی الارب)