جدول جو
جدول جو

معنی اسلیقون - جستجوی لغت در جدول جو

اسلیقون
(اَ)
بلغت رومی سرنج را گویند، و آن رنگی است معروف که نقاشان و مصوّران بکار برند. (برهان).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
انگلیون، انجیل، دیبای هفت رنگ، ارژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلیسون
تصویر اغلیسون
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوسه، تویه، توبه، آفنداک، شدکیس، آژفنداک، آلیسا، سویسه، آزفنداک، آدینده، ترسه، تیراژی، سرکیس، نوس، نوشه، ایرسا، سدکیس، رخش، قوس و قزح، کرکم، تربسه، تربیسه، سرگیس، تیراژه، درونه، سرویسه، کلکم، قزح
فرهنگ فارسی عمید
خرءالکلب، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زنجفر است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام یونانی شیخ است، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به شیخ شود
لغت نامه دهخدا
طالقون. به فارسی، مس رست گویند. و صفر عربی، و روی لغت فارسی عبارت از اوست، چه در بعضی از معادن مس بدون گداز بهم میرسد، و خودرو است، لهذا به فارسی روی نامیده انددر فلزات تحقیق شده. و آن مسی است زرد ذهبی، شبیه به برنج مصنوع، و از تافتن آتش و کوفتن مطرقه سیاه نشود. بخلاف سایر اقسام مس و مصنوع او مسی است که مکرر گداخته در بول گاو ریزند که در آن اشنان سبز جوشانیده باشند، و چون قدری رصاص اضافه کنند او را نحاس صینی نامند، در آخر سیم گرم و خشک و با سمیت، و از منقاشی که از آن بسازند، چون موی را بکشند دیگر برنیاید. و از قلابۀ او هیچ ماهئی خلاصی نپذیرد، و چون گرم کرده در آب اندازند، هیچ حیوانی از آن نخورد، و چون آئینۀ صیقلی از آن ساخته در خانه تاریک صاحب لقوه پیوسته در آن نظر کند، رفع علت شود. (تحفۀ حکیم مؤمن). طالیقون: بزبان رومی هفت جوش را گویند و آن هفت جسد است که طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روح توتیا باشد، آنها را با هم گدازند و از آن چیزها سازند. گویند اگر منقاشی از آن بسازند و موی زیادتی که درچشم باشد با آن منقاش بکنند، دیگر برنیاید. بعضی طالقون (بحذف یای حطی) هم گفته اند و آن را نوعی از مس میدانند. و گویند مس زرد است و ارباب اکسیر آن را رست خوانند. و گویند در کان مس روئیده است، و به آن سمیتی هم هست. (برهان). علی بن محمد گوید: طالیقون نحاسی بود که مدبر کرده باشند بتوبال نحاسی که در گمیز گاو خیسانیده باشند، پس در وی سمیتی بود، و حدتی تمام، و دیگر که آن مس زرد باشد، و فرق میان وی و انواع مس به زردی بود، و چون از آتش بیرون آورند، و پتک زنند تمددی در وی پیدا شود و زرد گردد، و شکسته نگردد تا سرد شود. در کتاب احجار آورده که طالیقون از جنس نحاس است غیر آنکه او را با ادویۀ گرم مدبر کنند تاسمیت در وی پیدا گردد. اگر از طالیقون منقاشی بسازند، و موی زیادت که در چشم بود بکنند دیگر نروید، خاصه چون مکرر کنند و اگر کسی لقوه داشته باشد، در خانه تاریک رود که قطعاً روشنی در وی نبود و آئینه ای ازوی در برابر روی خود دارد، و بدان ادمان کند، آن مرض از وی زائل گردد. واگر طالیقون را به آتش سرخ کنند، و در آب فروبرند، هیچ چهارپای گرد آن نگردد. و اگرقلابی از وی بسازند، و در آب آویزند، ممکن نبود که هیچ ماهیی از وی خلاص یابد. و طبری گوید که: طالیقون نحاس مدبر بود بتوبال النحاس. و اگر چنانچه در زمان ریختن مرتفع شود، بقیه در موضع سبیکه در بول گاو خیسانند، مؤلف گوید اکسیریان طالیقون را مس رست گویند، و گویند در کان مس روید. (اختیارات بدیعی). قد یجئی فی الکتب ذکر الطالیقون، من غیر ایضاح فیها بمائیته، و لم اتحققه من عیان او سماع معتمد، و یذکر فی کتب الطب ان المنقاش المعمول منه اذانتف به الشعر الزائدفی اهداب الاجفان منع عوده و قطع نباته، و قیل ایضاًان العین ترمد و تفسد بالنظر فی مرآه معموله من الطالیقون و فی کتاب النخب انه معمول من الشبه و فی کتاب الاحجار، انه جنس من النحاس، الا ان الاوائل اکسبوه من الادویه الحاده، سمیته، حتی اضر باللحم والدم اذا خالطهما. (الجماهیر بیرونی ص 267). ابن البیطار در کلمه ’طالقوز’ [ظ. مصحف طالیقون گوید: علی بن محمد گوید: نوعی مس است که آن را با توبال (براده) مس در شاش گاو و مرجان خیسانده در آب اشنان رطب بعمل می آورند و از آن سمیت و تندی نیرومندی پدید می آید و آن گونه ای از مس زرد است و فرق میان آن و دیگر انواع مس زرد این است که این گونه را بتنهائی هرگاه در آتش داغ کنند و هنگام بیرون آوردن از آتش بکشند امتداد می یابدو زرد میشود و نمیشکند تا آنکه سرد شود. طبری گوید:مسی است که آن را به توبال (براده) مس بعمل آورند وآن را از قبه ای که بر موضع قالب تر نهاده در شاش گاومیباشد برمیدارند. و در کتاب الاحجار آمده است که طالقوز از جنس مس است جز اینکه گذشتگان آن را با ادویۀ تند درآمیخته اند چنانکه در جسمیت آن سمیت پدید آمده و هرگاه به سبب جراحتی با خون حیوانی درآمیزد به آن حیوان زیان مفرطی میرسد، و هرگاه از طالیقون قلابی برای شکار ماهی بسازند سپس آن را بماهی درآویزند نمیتواند خود را از آن برهاند. رجوع به اختیارات شود.
فی النحاس کالفولاذ فی الحدید، یتخذ بالعلاج و هو ان یذاب و یطفاء فی بول البقر، و قد طبخ فیه الاشنان الاخضر مراراً، و قد یجعل معه قلیل رصاص و یسمی نحاس صینی، و هو شدید الحراره والیبس یبلغالثالثه، اذا عمل منه ملقاط، و قلع به الشعر مراراًامتنع. او سناره جلبت السمک و هو مسموم، اذا جرح به قتل. (داود انطاکی) ، وزنی معادل صد و بیست رطل، که هر رطل دوازده اوقیه باشد. برنال. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
اسلینگن. نام شهر مستحکمی است در خطۀ وورتمبرک (آلمان) در کنار نکار، دارای 40000 سکنه و مصنوعات متعلق بمعادن و شرابهای ممتاز و کارد و چاقوسازی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تخم کرفس کوهی. (برهان) (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
خسک است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ کَ)
استیقان چیزی یا بچیزی، بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی گمان دانستن. بیقین دانستن. بیقین داشتن. بیقین کردن. یقین.
لغت نامه دهخدا
از حکمای قدیم است. قفطی در تاریخ الحکما (ص 69) گوید: گمان میکنم یونانی باشد و او همانست که کتاب فراست را تصنیف کرده و ابومعشر در یکی از سخنانش از آن نام برده است
لغت نامه دهخدا
بمعنی ملک، پادشاه، جالینوس از ماری نام میبرد که آنرا ملکۀ مارها مینامد و گوید اگر کسی آنرا ببیند یا صدایش را بشنود بیدرنگ خواهد مرد، ابن مندویه در ذیل باسیلیقون گوید که این مار از آن جهت بدین نام خوانده شده است که چیزی شبیه تاج بر سر آن قرار دارد. و در توصیف آن گویند که طول وی از سه وجب بیشتر نیست، سر او تیز و چشمانش سرخ رنگ و رنگ وی زرد متمایل به سیاه است. حیوانات ازو گریزانند و هیچ پرنده ای از اطراف او پرواز نمیکند چه فرومیافتد و میمیرد، حتی اگر کسی از دور او را ببیند خواهد مرد، این حیوان در سرزمین ترک و سرزمین لوبیه (لیبیا) نزدیک سرزمین مصر و سودان یافت میشود. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی ص 100 و کلمه بازیلیک شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بلغت رومی سرنج را گویند و آن رنگی است که نقاشان بکار برند. (برهان) (آنندراج). سریقون. (ناظم الاطباء). اسرنج، سرنج، زرگون، زرقون، سندوقس، اسرب محروق. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کحل روشنایی. سرمۀ روشنایی. (یادداشت مؤلف). از سرمه های شاهانه است که آن را ابقراط ساخت. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 71)
- باسلیقون صغیر، منافع اومثل منافع کبیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن ذیل کحلیات ص 345).
- باسلیقون کبیر، از تألیفات بقراط و به یونانی بمعنی جالب السعاده است و گویند اسم پادشاه آن عصر است و بجهت آن ترتیب داده، جالی و حافظ صحت عین و جهت حکه و غشاوه و سطبری پلک چشم و سبل و جرب و دمعه و بیاض مزمن نافع است.
کمون کرمانی. (دزی ج 1 ذیل باسلیقون و ج 2 ذیل کمون). نام مرهمی است و به یونانی معنای آن ’جالب السعاده’ است و گفته شده است که خود نام پادشاه است و بعضی نیز ترجمه آنرا ’پادشاهانه’ دانند. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 71) : داروهای قوه دهنده و تحلیل کننده می باید کشید چون برود حصرم و باسلیقون و روشنایی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرهم باسلیقون گوشت برویاند و مواضع عصبیه را سود دارد و جراحاتی (را) که در آن حرارت نباشد نافع بود. صنعت آن:بگیرند زفت و راتینج و موم نواز هر یک بیست مثقال، قند چهار درم بگدازانند در روغن زیت و در هاون کنند و بمالند نیکو تا یکسان شود و بردارند. (اختیارات بدیعی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
زرقون. (دزی ج 1 ص 21). زنجفر سوخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
رجوع به ارسانیقون شود، بستانی گوید شهری است در فلسطین واقع در ساحل نزدیک مصب نهر موسوم به نهر الفالح و جنگ بین ریچارد پادشاه فرنگ و صلاح الدین ایوبی در این شهر بود و آن به سال 587 هجری قمری بود. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باسلیقون
تصویر باسلیقون
زیره کرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلینون
تصویر سلینون
یونانی تازی گشته کرسب آبی کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریقون
تصویر سریقون
یونانی شنگرف سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیسون
تصویر الیسون
لاتینی سنبل زرد از گیاهان (سنبل و زمبل پارسی است) سنبل زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
از یونانی پرند دیبای هفت رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالیون
تصویر سالیون
یونانی رواس (کرفس الما) از گیاهان کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسلیقن
تصویر بسلیقن
ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسریقون
تصویر فسریقون
یونانی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسلیقون
تصویر بسلیقون
یونانی تازی شده شاد اسپرم (ریحان) بادروج از گیاهان ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سرنج اسرنج آذرگون اکسید ملحی سرب یعنی مخلوطی است از پر اکسید سرب و اکسید دو ظرفیتی سرب که دارای رنگ قرمزخوشرنگی است و در نقاشی مورد استفاده قرارگیرد سالیقون ساریقون آذرگون
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مس زرد، هفت جوش آمیزه ی: زر سیم مس سرب ارزیز آهن توتیا روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سرنج اسرنج اکسید ملحی سرب یعنی مخلوطی است از پر اکسید سرب و اکسید دو ظرفیتی سرب که دارای رنگ قرمزخوشرنگی است و در نقاشی مورد استفاده قرارگیرد سالیقون ساریقون آذرگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سلیقون
تصویر با سلیقون
یونانی زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسالیون
تصویر اسالیون
یونانی تخم کرفس کوهی کرفسینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالیقون
تصویر جالیقون
پارسی تازی گشته جالیگون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقان
تصویر استیقان
((اِ))
به یقین دانستن، بی گمان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
پرند، دیبای هف ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره