- اسلم
- سلامت، سالم تر، درست تر، سلیم تر، بی گزندتر، بسلامت تر
معنی اسلم - جستجوی لغت در جدول جو
- اسلم ((اَ لَ))
- سالم تر، درست تر، بی گزندتر
- اسلم
- سالم تر، بی گزندتر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پیرو دین اسلام، مسلمان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان
وادی کنار شکسته و رخنه شده، رخنه شده رخنه دار، شمشیر و نیزه که در آن رخنه شود، اثرم
ملول تر، بستوه آمده تر
سیاه و تیره تیروش
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
سلیس تر
ناپخته، پیسی گرفته، فرومایه
پیسه دار کفیده پای کوژپشت
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فراموشانیدن کسی را چیزی، اندوه بدر بردت، تسلیت
اسلام
مسلط تر، دراز زبانتر
دست پاگیر
تندرست
گردن نهاده، بیگمان، روشن
بی گزند و درست، بی عیب، صحیح
گوش بریده گوش از بن بریده، وتد مفروق بودن جزو آخر فع لن چون از فاعلاتن خیزد آنرا اصلم خوانند
ستم کننده تر، تاریکتر
داناتر، باسوادتر
پذیرفتن
ظالم تر، ستم کننده تر
ثلم، رخنه دار، رخنه یافته، شمشیر یا نیزه ای که در آن رخنه ایجاد شده باشد
پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن
مسلمان، پیرو دین اسلام، آنکه دین اسلام دارد
درست، بی عیب، فاقد بیماری، تندرست، در دستور زبان عربی، ویژگی کلمه ای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی) نباشد مانند نصر که حرف عله ندارد، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد
قبول شده، پذیرفته
آسان مثلاً مفت و مسلّم
حقیقی، سزاوار، شایسته
ممکن
سالم
آسان مثلاً مفت و مسلّم
حقیقی، سزاوار، شایسته
ممکن
سالم
باور کرده، تسلیم شده، پذیرفته کسی که متدین به دین اسلام باشد، مسلمان