جدول جو
جدول جو

معنی اسلاملو - جستجوی لغت در جدول جو

اسلاملو(اِ)
دهی از دهستان دشت بیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، 14000 گزی شمال خاوری اشنویه، 7500 گزی شمال ارابه رو کردکاشان به اشنویه. کوهستانی، سردسیر، سالم. سکنه 115 تن. سنی. زبان کردی. آب از چشمه. محصول آن غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد. صنایعدستی، جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، سخت سرخ. (منتهی الارب). بسیار سرخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلام
تصویر اسلام
(پسرانه)
دین پیروان محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسلامی
تصویر اسلامی
مربوط به اسلام مثلاً معماری اسلامی، مسلمان، متدین، کوشا در رعایت اصول شرع
فرهنگ فارسی عمید
از ادیان سامی که در حدود سال ۶۱۱ میلادی به وسیلۀ محمدبن عبداللّه، پیامبر این دین، رواج پیدا کرد و کتاب آسمانی آن قرآن است، داخل شدن در صلح و آشتی، داخل شدن در دین اسلام، مسلمان شدن، تسلیم شدن، منقاد شدن، گردن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلاو
تصویر اسلاو
شاخه ای از اقوام هند و اروپایی، شامل روس ها، لهستانی ها، چک ها، کروات ها و اسلوون ها، زبانی از خانوادۀ زبان های هندواروپایی، از شاخۀ بالتو - اسلاوی، شامل زبان های روسی، اوکراینی، بلغاری و لهستانی
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
دهی است از دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز که در 12هزارگزی خاور شبستر و 2هزارگزی شوسه و خط آهن جلفا قرار دارد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 191تن شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از چشمه، و محصول آن غلات، حبوبات، گردو، بادام، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر واقع در 42 هزارگزی جنوب مرزان آباد و 4 هزارگزی باختر شوسۀ چالوس به تهران کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی است. زمستانها برای تعلیف احشام و تأمین زندگانی به پرزنگون میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سلّه
لغت نامه دهخدا
(دِ چَ)
بیمار سل گردانیدن. (منتهی الارب). به بیماری سل مبتلا کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام وادیی است در علات از زمین یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سلم و سلم
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گردن نهادن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
پیرعلی بادک. از امرای بزرگ اطراف همدان بود. بگریخت و بشیراز آمد، شاه شجاع او را تربیت کرد و طبل و علم و لشکر و اسباب داد و بشوشتر فرستادو فتح کرد و نوکری اسلام نام را آنجا بنشاند و خود ببغداد رفت. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 721). و رجوع بتاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 ص 305، 308 و 449 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86) ، نیمۀبینی بریده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه، 13000گزی جنوب خاوری ارومیه، 1500 گزی جنوب ارابه رو امامزاده به ارومیه، جلگه و معتدل، مالاریایی. سکنه 380 تن. شیعه. آب آن از شهرچای. محصول آن غلات، توتون، انگور، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی، جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. تابستان میتوان به آنجا اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ج 4)
لغت نامه دهخدا
بلغت دیلمی قاشرا است. (فهرست مخزن الادویه). در تنکابن و طبرستان الاملک گویند. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ایلات اطراف اجارود در آذربایجان، عده آنان چهارصدخانوار است و در سنبلان، قشلاق مغان سکونت دارند و شغل آنان گله داری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107) ، برچسبانیدن، یقال: الاقه بنفسه، بخود چسبانید آن را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یکی از هفت قبیله از ایلات ترک که ارکان سپاه صفویه محسوب میشدند و آنها از این قرارند: شاملو، روملو، استاجلو، تکلو، ذوالقدر، افشار و قاجار. (تاریخ ادبیات ایران تألیف برون ترجمه یاسمی ج 4 ص 41)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 45 هزارگزی قیدار. محلی کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 236 تن است که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه آن مالرو است و ساکنان آن از طایفۀ شاهسون اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قصبۀ مرکز ناحیه ای است در قضای بولیوادین در سنجاق قره حصار صاحب از ولایت خداوندکار در حدود ولایت قونیه دوساعتی جنوب دریاچۀ ابهر بر جادۀ قونیه، دارای چهار مسجد جامع. آب و هوای آن بسیار لطیف و باغ و بستان فراوان دارد. (قاموس الاعلام ترکی).
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، 6000گزی جنوب خاور نیشابور، جلگه، معتدل، سکنه 35 تن. شیعه. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک، میوه جات. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی. راه فرعی شوسه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
ابن یارعلی بخش. از امرای عهد سلطان حسین میرزا و محمدزمان میرزای تیموری. (حبیب السیر جزو3 از ج 3 ص 319)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
استانبول. استامبول. دارالسعاده. قسطنطنیه. پایتخت دولت عثمانی و یکی از شهرهای بزرگ دولت جمهوری ترکیه. این شهر بار اول بدست سلطان محمد دوم ملقب بفاتح گشاده شد (بسال 858 هجری قمری). ’بلده طیبه’ ماده تاریخ این فتح است. رجوع باستانبول و فهرست فیه مافیه و مجمل التواریخ و القصص ص 135 و فهرست تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ج 3 ترجمه حکمت و ج 4 ترجمه رشید یاسمی و کتاب النقود ص 139 و 165 و فهرست مجمل التواریخ گلستانه شود، هر نبات راست که کجی نداشته باشد، اسلۀ زبان، طرف زبان. باریکی زبان. طرف نازک زبان. سر زبان. (مهذب الاسماء). اسلۀ لسان.
و ازین کلمه است حروف اسلیه. ج، اسلات، سر مرفق، سرنیزه، اسلۀ نصل، نوک پیکان، اسلۀ نعل، نوک کفش. سر کفش، اسلۀ ذراع،طرف باریک ذراع که متصل کف است. باریک نای ارش. (مهذب الاسماء). سر ارش، اسلۀ بعیر، نرۀ آن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب باسلام: قرون اسلامی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری باجگیران، سر راه مالرو عمومی باجگیران به بی بهره، کوهستانی و هوای آن سردسیر است و 325 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری، قالیچه بافی و جوراب بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلال
تصویر اسلال
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام خود وچک است و افزون) یت (بر آن روا نیست مسلمانی دارای مشخصات اسلام بودن اسلامی بودن، توضیح چون اسلام خود مصدر است نیازی بافزودن (- یت) مصدری نیست و این ترکیب اصلا نابجا و غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
((اِ))
تسلیم شدن، فرمان بردن، دینی که محمدبن عبدالله (ص) آورد
فرهنگ فارسی معین
نام دهکده ای متروکه در کوهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه به تاک، خاردار و پیچک وار که میوه اش را سیاه دارو
فرهنگ گویش مازندرانی