جدول جو
جدول جو

معنی اسلامعلی - جستجوی لغت در جدول جو

اسلامعلی
(اِ عَ)
ابن یارعلی بخش. از امرای عهد سلطان حسین میرزا و محمدزمان میرزای تیموری. (حبیب السیر جزو3 از ج 3 ص 319)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلامبولی
تصویر اسلامبولی
استامبولی، از مردم استامبول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلامی
تصویر اسلامی
مربوط به اسلام مثلاً معماری اسلامی، مسلمان، متدین، کوشا در رعایت اصول شرع
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
منسوب باسلامبول. استانبولی. استامبولی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86) ، نیمۀبینی بریده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از دهستان دشت بیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، 14000 گزی شمال خاوری اشنویه، 7500 گزی شمال ارابه رو کردکاشان به اشنویه. کوهستانی، سردسیر، سالم. سکنه 115 تن. سنی. زبان کردی. آب از چشمه. محصول آن غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد. صنایعدستی، جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، سخت سرخ. (منتهی الارب). بسیار سرخ
لغت نامه دهخدا
(غُ عَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل که در 11هزارگزی شمال باختری بنجار و 3هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل قرار دارد. محلی جلگه ای است و هوای گرم و معتدل دارد. سکنۀ آن 376 تن شیعه اند که به فارسی بلوچی سخن میگویند. آب آن از رود خانه هیرمند است و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم بافی و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غُ عَ)
از مورخان هند بود. او راست کتاب ’شاه عالم نامه’ در احوال شاه عالم. وی به سال 1221 هجری قمری درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 5)
(شیخ...) متخلص به حکیم از شعرای نیمۀ اول قرن چهاردهم و از مردم شیراز بود. دیوانی از او در دست است که در حدود 5500 بیت دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب باسلام: قرون اسلامی.
لغت نامه دهخدا
آنچه منسوب به اسلامبول (استانبول) باشد، اهل اسلامبول از مردم استانبول، ظرفی حلبی که برای بردن گل و گچ در بنایی بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
فرهنگ لغت هوشیار