جدول جو
جدول جو

معنی اسعدی - جستجوی لغت در جدول جو

اسعدی
(اَ عَ)
منسوب به اسعد بن همام بن مره بن ذهل بن شیبان بن ثعلبه. (انساب سمعانی) ، دریغ خوردن. تأسف. بر گذشته حسرت آوردن، خشم گرفتن. (زوزنی). خشم گرفتن بر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسعد
تصویر اسعد
(پسرانه)
نیکبخت تر، خوشبخت تر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سعدی
تصویر سعدی
(پسرانه)
فرخندگی، خجستگی، سعد (عربی) + ی (فارسی)، لقب شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسعد
تصویر اسعد
سعیدتر، نیک بخت تر، خوش بخت تر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ سَیْ یِ)
منسوب به اسید، و آن بطنی است از تمیم بنام اسیدبن عمرو بن تمیم. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
شاعری است که در تاریخنامۀ هرات تألیف سیف بن محمد بن یعقوب هروی. (چ کلکته ص 207). این بیت بنام او آمده است:
امروز روز کوشش و رزم است و زخم تیغ
نی روز بزم و باده ومعشوق و دلبرست
سهل بن سعد از صحابه رسول بود و بسال 91 در مدینه درگذشت. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 228)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
موضعی است در خوزستان قریب بنهر فنیخی و اهل شافه از بنی طرف در کنار آن سکونت دارند. (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 176)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
محمد بن محمد بن عبدالعزیز ملقب به نورالدین (619- 656 ه. ق.). شاعری است که در وی مجانت و ظرافت است. وی به ملک الناصر پیوست واو را به قصائدی موسوم به ’ناصریات’ مدح گفت و او را دیوان شعر است و نیز مجموعه ای دارد بنام ’سلافه الزرجون فی الخلاعه و المجون’ شامل شعر خود او و دیگران. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 974) (فوات الوفیات ج 2 ص 161)
مسنده زینب بنت سلیمان محدّث بن هبه الله خطیب بیت لهیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
منسوب به اسعرد، بردن باد خاک را، افکندن گیاه بهمی خار را، استر شتابرو را گرفتن و اختیار کردن. (منتهی الارب) ، برانگیختن بر سبکساری و خفت: اسفی به فلاناً، بدی رسانیدن بکسی: اسفی به، سبک و بیخرد گردیدن. (منتهی الارب) ، درشت شدن اطراف خوشۀ زرع. باداس شدن کشت. (تاج المصادر بیهقی) : اسفی الزرع، خشن اطراف سنبله. (اقرب الموارد) ، سخت کرد اطراف خوشه را. (منتهی الارب) ، لاغر گردیدن: اسفت الناقه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابوخالد عبدالعزیز بن معویه بن عبدالعزیز بن امیه بن خلدبن عبدالرحمن بن سعید بن عبدالرحمن بن عباب بن اسد بن ابی العیص الاسیدی. وی از محمد بن عبدالله الانصاری بصری و ابی عاصم اسحاق بن مخلد بصری و جز آنان روایت دارد و از اوابوعمرو بن السماک بغدادی و ابوعلی الصفار بغدادی و ابوجعفر الرزاز بغدادی روایت کنند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اسید، و به آل اسیدبن ابی العیص از فرزندان عباب و خالد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعدی
تصویر اعدی
دشمن تر، ستمکار تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعد
تصویر اسعد
نیک بخت تر، سعید تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
حمضيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
Acid, Acidic, Acidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
acide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
acido, acidamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотный , кислый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
sauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотний , кисло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
kwaśny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
酸的 , 酸性的 , 酸地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
ácido, de forma ácida
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
zuur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
ácido, ácidamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
กรด , เป็นกรด , อย่างเปรี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
تیزابی , ترش طریقے سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
অম্লীয় , তেঁতুলস্বাদে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asidi, kwa uchachu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asidik, asidik bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
酸性の , 酸っぱく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
חומצי , באופן חמצמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
अम्लीय , अम्लीय रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asam, secara asam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
산성의 , 신맛이 나는
دیکشنری فارسی به کره ای