اسرائیل: امّا اسرائیل ففیه لغات ٌ، قالوا ’اسرال’ کما قالوا ’میکال’ و قالوا ’اسرائیل’ و قالوا ایضاً ’اسرائین’ بالنون،... انشده الحربی ّ: یقول اهل السوق لمّا جینا هذا و رب البیت اسرائینا. (المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 14)
اسرائیل: امّا اسرائیل ففیه لغات ٌ، قالوا ’اسرال’ کما قالوا ’میکال’ و قالوا ’اسرائیل’ و قالوا ایضاً ’اسرائین’ بالنون،... انشده الحربی ّ: یقول اهل السوق لمّا جینا هذا و رب البیت اسرائینا. (المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 14)
دیسرائلی. دیزرائلی. بنیامن (بنجمین). پسر اسرائلی مذکور، یکی از ادبای منسوب به خانواده ای از یهود انگلیسی (1804- 1881 میلادی). وی در ادبیات از پدر درگذشت و در امور سیاسی نیز مهارت کامل داشت و بکرات صدراعظم انگلستان بود و در روزهای آخر زندگانی به مقام لردی ترفیع یافت و بعنوان لرد بیکونسفیلد مشهور شد. او آثار پدر خویش را گردآورده، و طبع و نشر کرد. و رجوع به دیزرائلی شود
دیسرائلی. دیزرائلی. بنیامن (بنجمین). پسر اسرائلی مذکور، یکی از ادبای منسوب به خانواده ای از یهود انگلیسی (1804- 1881 میلادی). وی در ادبیات از پدر درگذشت و در امور سیاسی نیز مهارت کامل داشت و بکرات صدراعظم انگلستان بود و در روزهای آخر زندگانی به مقام لردی ترفیع یافت و بعنوان لرد بیکونسفیلد مشهور شد. او آثار پدر خویش را گردآورده، و طبع و نشر کرد. و رجوع به دیزرائلی شود
او راست کتاب الحمیات و آن را موفق الدین بغدادی مختصر کرده است. (کشف الظنون) ، بر گزاف خرج کردن. ول خرجی. گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن. (منتهی الارب). تلف کردن مال. باددستی. صرف چیزی در غیر محل. زیاده از حاجت خرج کردن. (غیاث). فزونی کردن در صرف مال. بگزاف خرج کردن: دست اسراف بمال پدر دراز کردند [فرزندان] . (کلیله و دمنه). پرسیدند که نان با چه خوری [از ابونصر بشربن حارث] ؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. (از تاریخ گزیده). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست. اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن. و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [شاید: مقادیر] حقوق است. اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است در غیر محل خود و در جای غیرلازم. (تعریفات جرجانی). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم، چنانچه جرجانی گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). - اسراف کردن، تبذیر کردن: چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان). ، خوردن هر چیزی که حلال نیست. (منتهی الارب).
او راست کتاب الحمیات و آن را موفق الدین بغدادی مختصر کرده است. (کشف الظنون) ، بر گزاف خرج کردن. ول خرجی. گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن. (منتهی الارب). تلف کردن مال. باددستی. صرف چیزی در غیر محل. زیاده از حاجت خرج کردن. (غیاث). فزونی کردن در صرف مال. بگزاف خرج کردن: دست اسراف بمال پدر دراز کردند [فرزندان] . (کلیله و دمنه). پرسیدند که نان با چه خوری [از ابونصر بشربن حارث] ؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. (از تاریخ گزیده). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست. اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن. و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [شاید: مقادیر] حقوق است. اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است در غیر محل خود و در جای غیرلازم. (تعریفات جرجانی). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم، چنانچه جرجانی گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). - اسراف کردن، تبذیر کردن: چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان). ، خوردن هر چیزی که حلال نیست. (منتهی الارب).
الاسرائیلی، اسحاق بن سلیمان. طبیب گیاه شناس یهودی. رجوع به اسحاق بن سلیمان شود. در کتاب مفردات ابن البیطار چون اسرائیلی مطلق آید مراد اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است از جمله در کلمه حصرم و بادرنجبویه
الَاسرائیلی، اسحاق بن سلیمان. طبیب گیاه شناس یهودی. رجوع به اسحاق بن سلیمان شود. در کتاب مفردات ابن البیطار چون اسرائیلی مطلق آید مراد اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است از جمله در کلمه حصرم و بادرنجبویه
اسفراین. رجوع به اسفراین شود: صواب آنست که بتن خویش حرکت کنیم هم از گرگان با غلامان سرائی و لشکر گزیده تر بر راه سمنگان که میان اسپراین و استوار بیرون شویم و به بنسا تاختن آوریم هرچه قویتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 480)
اسفراین. رجوع به اسفراین شود: صواب آنست که بتن خویش حرکت کنیم هم از گرگان با غلامان سرائی و لشکر گزیده تر بر راه سمنگان که میان اسپراین و اَسَتوار بیرون شویم و به بنسا تاختن آوریم هرچه قویتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 480)
جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است. از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ششصد فرسخ برای سؤال به (نزد) اسرافیل رفت چون فرصت یافت پرسید از وی: هل یعذب الاشرار قبل الزلل ؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت مرا جواب دادند اگر روا بودی ثواب پیش از عمل هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. پس از آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفته که آن سه روز درنگ خواستن آن بود اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی. (نفحات الانس چ نولکشور ص 25) اسرافین. فرشتۀ صور. (السامی). فریشتۀ صور. ملک بعث. صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس الاعلام ترکی). نام فرشته ای است که در قیامت دوبار صور خواهد دمید. در دمیدن اول همه مخلوق مرده و نیست خواهند شد و در دمیدن بار دیگر همه مردگان زنده خواهند شد. (غیاث). اسرافیل بزبان سریانی بندۀ خدای تعالی. اسرا بمعنی بنده و ئیل نام خدای تعالی و او ملک مقرب است و بدو متعلق است نفخ صور و احوال قیامت. (کشف). رجوع به المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 8 و امتاع الاسماع ج 1 ص 80 شود
جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است. از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ششصد فرسخ برای سؤال به (نزد) اسرافیل رفت چون فرصت یافت پرسید از وی: هل یعذب الاشرار قبل الزلل ؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت مرا جواب دادند اگر روا بودی ثواب پیش از عمل هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. پس از آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفته که آن سه روز درنگ خواستن آن بود اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی. (نفحات الانس چ نولکشور ص 25) اسرافین. فرشتۀ صور. (السامی). فریشتۀ صور. ملک بعث. صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس الاعلام ترکی). نام فرشته ای است که در قیامت دوبار صور خواهد دمید. در دمیدن اول همه مخلوق مرده و نیست خواهند شد و در دمیدن بار دیگر همه مردگان زنده خواهند شد. (غیاث). اسرافیل بزبان سریانی بندۀ خدای تعالی. اسرا بمعنی بنده و ئیل نام خدای تعالی و او ملک مقرب است و بدو متعلق است نفخ صور و احوال قیامت. (کشف). رجوع به المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 8 و امتاع الاسماع ج 1 ص 80 شود
ابوالعباس فضل بن احمد اسفرائینی. رجوع بابوالعباس اسفراینی شود، دهی از دهستان جلگۀ شهرستان گلپایگان 9000 گزی خاور گلپایگان، کنار راه مالروملاکان به قلعه کان. جلگه، گرمسیر، مالاریائی. سکنه 663 تن شیعی لر. آب آنجا از چشمه و قنات و چاه. محصول آن غلات، تریاک، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، موضعی در کوهسار مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 129 بخش انگلیسی) ابن عربشاه. رجوع به عصام اسفرایینی و معجم المطبوعات شود، خصوصاً ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند. (آنندراج). آس برّی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی)
ابوالعباس فضل بن احمد اسفرائینی. رجوع بابوالعباس اسفراینی شود، دهی از دهستان جلگۀ شهرستان گلپایگان 9000 گزی خاور گلپایگان، کنار راه مالروملاکان به قلعه کان. جلگه، گرمسیر، مالاریائی. سکنه 663 تن شیعی لر. آب آنجا از چشمه و قنات و چاه. محصول آن غلات، تریاک، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، موضعی در کوهسار مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 129 بخش انگلیسی) ابن عربشاه. رجوع به عصام اسفرایینی و معجم المطبوعات شود، خصوصاً ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند. (آنندراج). آس بَرّی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در شمال شوسۀ عمومی فریمان به تربت جام. سکنۀ آن 1087 تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در شمال شوسۀ عمومی فریمان به تربت جام. سکنۀ آن 1087 تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
اوکراین، نام رسمی آن جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکرائین (روسی اوکرائینا) و دارای 602600 کیلومتر مربع مساحت و تخمیناً 40600000 تن جمعیت (در سال 1956م،) و جزء اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است و کرسی آن کیف است، این ناحیه روسیۀ صغیر نیز نامیده میشود، رودهای بوگ جنوبی، دنیپر و دومنتس آنرا مشروب میکنند، بیشتر اراضی آن استپ های حاصلخیز است که یکی از مناطق عمده گندم خیز اروپاست، بنادر عمده آن بر دریای سیاه اودسا، خرسون و ژدانوف است، صنایع عظیم اوکرائین در قسمتهای مرکزی و شرقی آن متمرکز و بر پایۀ معادن آهن کریووی روگ و زغال سنگ حوضۀ دونتس استوار است، مراکز صنعتی عمده آن خارکف، دنیپروپتروفسک است، اوکرائین غربی معادن نفت دارد، رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
اوکراین، نام رسمی آن جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکرائین (روسی اوکرائینا) و دارای 602600 کیلومتر مربع مساحت و تخمیناً 40600000 تن جمعیت (در سال 1956م،) و جزء اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است و کرسی آن کیِف است، این ناحیه روسیۀ صغیر نیز نامیده میشود، رودهای بوگ جنوبی، دنیپر و دومنتس آنرا مشروب میکنند، بیشتر اراضی آن استپ های حاصلخیز است که یکی از مناطق عمده گندم خیز اروپاست، بنادر عمده آن بر دریای سیاه اودسا، خرسون و ژدانوف است، صنایع عظیم اوکرائین در قسمتهای مرکزی و شرقی آن متمرکز و بر پایۀ معادن آهن کریووی روگ و زغال سنگ حوضۀ دونتس استوار است، مراکز صنعتی عمده آن خارکف، دنیپروپتروفسک است، اوکرائین غربی معادن نفت دارد، رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
اول کسی است که اسرار صور (صورتهای فلکی) را تتبع کرده و او راست: 1- کتاب الصور السبعه و اسرارها. 2- الصور الثمانیه و الاربعین. که مشتمل بر هزار و دوازده کوکب است
اول کسی است که اسرار صور (صورتهای فلکی) را تتبع کرده و او راست: 1- کتاب الصور السبعه و اسرارها. 2- الصور الثمانیه و الاربعین. که مشتمل بر هزار و دوازده کوکب است
مهرجان. شهری بخراسان. (دمشقی). رجوع به اسفرائین و سبراین و اسپرائین و تاریخ جهانگشا ج 1 ص 115 و ایران باستان ص 2186 و فهرست لباب الالباب ج 1 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558 و 456 و مجمل التواریخ ص 73 و فهرست ترجمه مجالس النفائس و فهرست نزهه القلوب و تاریخ مغول ص 166 و475 و روضات الجنات ص 46 و تاریخ سیستان ص 251 شود
مهرجان. شهری بخراسان. (دمشقی). رجوع به اسفرائین و سبراین و اسپرائین و تاریخ جهانگشا ج 1 ص 115 و ایران باستان ص 2186 و فهرست لباب الالباب ج 1 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558 و 456 و مجمل التواریخ ص 73 و فهرست ترجمه مجالس النفائس و فهرست نزهه القلوب و تاریخ مغول ص 166 و475 و روضات الجنات ص 46 و تاریخ سیستان ص 251 شود
ژزف جوگاشویلی. سیاستمدار و پیشوای روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سابق). مولد گرجستان بسال 1879 میلادی وی از زعمای انقلاب روسیه و از همکاران لنین است. در سال 1923 رئیس کمیساریاها بود و در جنگ جهانگیر دوم ملت شوروی را در مقاومت با سپاهیان آلمان هدایت کرد و فاتح شد. مرگ او بسال 1953 میلادی بود
ژزف جوگاشویلی. سیاستمدار و پیشوای روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سابق). مولد گرجستان بسال 1879 میلادی وی از زعمای انقلاب روسیه و از همکاران لنین است. در سال 1923 رئیس کمیساریاها بود و در جنگ جهانگیر دوم ملت شوروی را در مقاومت با سپاهیان آلمان هدایت کرد و فاتح شد. مرگ او بسال 1953 میلادی بود
اسفرائین. شهری است مشهور در خراسان و چون رسم و عادت مردم آنجاچنان بودی که پیوسته با سپر می بوده اند لهذا به این نام موسوم شده است. (برهان). رجوع به اسفراین شود
اسفرائین. شهری است مشهور در خراسان و چون رسم و عادت مردم آنجاچنان بودی که پیوسته با سپر می بوده اند لهذا به این نام موسوم شده است. (برهان). رجوع به اسفراین شود
اسفرایین. اسفراین. اسپرائین. شهری است مشهور در خراسان. (برهان). شهری است مشهور از نواحی نیشابور بر منتصف طریق جرجان. و بعضی گفته اند اسپرآئین، چه اسپر سپرست و آئین رسم و عادت، و چون مردمش دائم سپر داشتند لهذا آن شهر موسوم به این اسم شد. (سروری). قصبه ای است بر طرف شمالی سبزوار واقع و از توابع نیشابور مشتمل بر پنجاه قریه، فواکهش خوب و گردکانش مرغوب. گویند چون مردم و اهالی آنجا درقدیم با تیغ (؟) میبوده اسپرآئین خوانده شده. اسفراین مخفف و معرب است. (انجمن آرای ناصری). و آن در جنوب کافرقلعه از نواحی بجنورد است. اسفرائین من کور نیسابور مخصوصه باخراج الافراد کانوشروان الذی افتخر به النبی صلی اﷲ علیه و سلم فقال ولدت فی زمن الملک العادل فهو افضل ملوک العجم و اعدلهم بالاجمال و ان کانت لاردشیر فضیله السبق و مسقط رأس انوشروان مشهورٌ باسفرائین. (ثعالبی در یتیمه الدهر). قصبۀ مستحکمی در شمال شرقی ایران بین نیشابور و جرجان. نام قدیم آن مهرجان بوده و بعدها این اسم به یک قریۀ همجوار اطلاق شد و نیز گویند که این شهرک را اسفندیار بنا نهاده است و بقاعده انتساب به بانی، آنرا اسفرایین خوانده اند. در تاریخ 31 ه. ق. عبداﷲ بن عدی از غزاه اسلام این قصبه را فتح و بممالک اسلام ملحق ساخت، بعداً بکرّات بدست طوایف ملوک غارت و ویران گشته و بحال امروزی افتاد. این قصبه به علوم و ادبیات اسلامی خدمت بسیار کرده و علما و مشاهیر بزرگی مانند ابوحامد اسفراینی، یعقوب بن اسحاق اسفراینی و ابواسحاق اسفراینی و دیگران را پرورده است. (قاموس الاعلام ترکی). ولایتی است در خراسان، شمال جوین، دامنۀ جنوبی آلاداغ. مستوفی گوید: ناحیۀ کوهستانی و حاصلخیز اسفراین از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات صاد، عرض از خط استوا لولج، شهری وسط است و در مسجد آنجا کاسه ای بزرگ است از روی دورش دوازده گز خیاطی و از آن بزرگتر کاسه پیش از این کسی نساخته و بر جانب شمال آن شهر قلعه ای است محکم آنرا دز صعلوک خوانند و قریب پنجاه دیه از توابع اسفراین است و هوایش معتدل است اما چون آب از رودخانه ای که در پای قلعه است می آید و آنجا درخت جوز بسیار است ناسازگار میباشد و ولایت و توابع آن قنوات دارد و همه محصولات از انگور و میوه و غله داشته باشند. (نزهه القلوب ج 3 ص 149 و 278). رجوع به اسفراین و سبراین و اسپراین و اسپرایین و رجوع بسفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 79- 80 بخش انگلیسی شود
اِسفرایین. اِسفراین. اسپرائین. شهری است مشهور در خراسان. (برهان). شهری است مشهور از نواحی نیشابور بر منتصف طریق جرجان. و بعضی گفته اند اسپرآئین، چه اسپر سپرست و آئین رسم و عادت، و چون مردمش دائم سپر داشتند لهذا آن شهر موسوم به این اسم شد. (سروری). قصبه ای است بر طرف شمالی سبزوار واقع و از توابع نیشابور مشتمل بر پنجاه قریه، فواکهش خوب و گردکانش مرغوب. گویند چون مردم و اهالی آنجا درقدیم با تیغ (؟) میبوده اسپرآئین خوانده شده. اسفراین مخفف و معرب است. (انجمن آرای ناصری). و آن در جنوب کافرقلعه از نواحی بجنورد است. اسفرائین من کور نیسابور مخصوصه باخراج الافراد کانوشروان الذی افتخر به النبی صلی اﷲ علیه و سلم فقال ولدت فی زمن الملک العادل فهو افضل ملوک العجم و اعدلهم بالاجمال و ان کانت لاردشیر فضیله السبق و مسقط رأس انوشروان مشهورٌ باسفرائین. (ثعالبی در یتیمه الدهر). قصبۀ مستحکمی در شمال شرقی ایران بین نیشابور و جرجان. نام قدیم آن مهرجان بوده و بعدها این اسم به یک قریۀ همجوار اطلاق شد و نیز گویند که این شهرک را اسفندیار بنا نهاده است و بقاعده انتساب به بانی، آنرا اسفرایین خوانده اند. در تاریخ 31 هَ. ق. عبداﷲ بن عدی از غزاه اسلام این قصبه را فتح و بممالک اسلام ملحق ساخت، بعداً بکرّات بدست طوایف ملوک غارت و ویران گشته و بحال امروزی افتاد. این قصبه به علوم و ادبیات اسلامی خدمت بسیار کرده و علما و مشاهیر بزرگی مانند ابوحامد اسفراینی، یعقوب بن اسحاق اسفراینی و ابواسحاق اسفراینی و دیگران را پرورده است. (قاموس الاعلام ترکی). ولایتی است در خراسان، شمال جوین، دامنۀ جنوبی آلاداغ. مستوفی گوید: ناحیۀ کوهستانی و حاصلخیز اسفراین از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات صاد، عرض از خط استوا لولج، شهری وسط است و در مسجد آنجا کاسه ای بزرگ است از روی دورش دوازده گز خیاطی و از آن بزرگتر کاسه پیش از این کسی نساخته و بر جانب شمال آن شهر قلعه ای است محکم آنرا دز صعلوک خوانند و قریب پنجاه دیه از توابع اسفراین است و هوایش معتدل است اما چون آب از رودخانه ای که در پای قلعه است می آید و آنجا درخت جوز بسیار است ناسازگار میباشد و ولایت و توابع آن قنوات دارد و همه محصولات از انگور و میوه و غله داشته باشند. (نزهه القلوب ج 3 ص 149 و 278). رجوع به اسفراین و سبراین و اسپراین و اسپرایین و رجوع بسفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 79- 80 بخش انگلیسی شود
ابن زکریا بن یوحنابن طیفوری بن یوحنامشهور به ابن طیفوری. از مشاهیر و معتبرین اطباء بغداد است. و او در سمط سریانیان منظوم، و در عداد معالجین آن طبقه معدود شده است. و در قرن سیم هجری بوده است. در بدایت امر و اوایل عمر از معالجات باهره و هنرهای ساطعه فرش اشتهار بگسترد و در نزد فتح بن خاقان که وزیر متوکل عباسی بود معتمد و مؤتمن گشت و از طبابت بمنادمت و از معالجت به مصاحبت اختصاص یافت، واز مصدر وزارت انعامات جزیله و مواهب سنیه بر وی مقرر بود. و آن دستور معظم در جمیع امراض دستورالعمل از وی خواستی و در حفظ اعتدال و اعادت صحت اجازات او را مطیع بودی و متبع شمردی، و هم در اصالت رای و اصابت حدس او را بر همگنان مقدم دانستی و از همگان مسلم داشتی و چندان رتبۀ اختصاص بر وی ارزانی داشت که مجال معالجات عامه نداشت. و هم بواسطۀ فتح بن خاقان در نزد خلیفه مکانت تقرب یافت و شهرتی بی اندازه و ثروتی بی نهایت تحصیل کرد، چنان قدر رفیع و جاه منیع یافت که همواره در پیشگاه خلافت ملتزم و از دیگران مقدم بود. جمهور أئمۀ سیر بر آنند که مقام ابن طیفوری در نزد متوکل به آن رتبه بود که بختیشوع در نزد هارون داشت، و بجائی رسید که فتح بن خاقان با شئون وزارت هیچگاه و هیچ جا بر وی تقدم نمی جست و در بزم خلافت بر او مقدّم نمی نشست و هر گاه سواره بجانب دارالخلافه روان شدی مانند امراء عظام موکبی در نهایت شوکت و جلال داشت و در پیشاپیش او گروهی تازیانه ها بر دست ندای دور باش میدادند و با این عزت و جلال بر خلیفه وارد میگشت. گویند متوکل هیچ امری از امور طبیه را بی رخصت و اجازۀ او معمول نمیداشت، چنانکه اسحاق بن علی الرهاوی در کتاب ادب الطبیب آورده است که روزی آن طبیب یگانه بر متوکل درآمد اسباب حجامت مهیا و آثار احتجام ظاهر دید نظر به خلوص عقیدت مغموم و مهموم گشت چه حجامت را شرایط و آدابیست که مراعات آنها واجبست و اهمال آنها موجب خطر است، و هم بواسطۀ آنکه از وی در آن باب اجازت نخواسته و طریق بی اعتنائی مسلوک داشته بود زیاده غضبناک شد چنانکه آثار غضب از ناصیه اش هویدا بود. متوکل را از صدق نیت و حسن طویت او خوش آمد، به استمالت و دلجوئی لب گشود و به احسان و مکرمت کمربست و بفرمود تا سه هزار دینار زر سرخ حاضر کردند وبر وی مبذول داشت و هم مزرعه ای که در هر سال پنجاه هزار درهم از آن عاید شدی بر وی موهبت فرمود، پس توقیعی نگاشته شرح مکرمت و موهبت آن ثبت کرده بدو تسلیم کرد. عیسی بن ماسویه حکایت کند که وقتی ابن طیفوری رنجور گشت و مرض اشتداد گرفت به حدی که حلیف بستر شد، و چون متوکل آگاه گشت از موقف خلافت بعزم عیادت نهضت کرد و بسرای ابن طیفوری درآمد و بر بالینش بنشست و دست عنایت برآورد و در زیر سر ابن طیفوری بنهاد آنگاه بجانب وزیر خویش متوجه گشت و گفت: همانا رشتۀ حیات من بزندگانی ابن طیفوری پیوند دارد و اگر بدست اجل رشتۀ عمر او گسیخته شود زندگانی من نیز منقطع گردد. بعد از تفقدات بی پایان برخاسته بیرون رفت ولی یک لحظه از حالات او بیخبر نبود و سعید بن صالح که درگاه خلافت را حاجب و موسی بن عبدالملک که دستگاه امارت را کاتب بود بخواند و از جانب خویش بعیادت ابن طیفوری روانه کرد و همی عنایات پیاپی و الطاف متوالی مرعی داشت تا انحراف مزاجش به استقامت انجامید. در طبقات الاطباء بنظر رسیده است که متوکل، ابن طیفوری را بفرمود تا در سرمن رأی که مقر خلافت بود قطعه ای از قطعات را اختیار کند و عمارت کند و مقرر داشت که صقلاب و ابن الحبری در ملازمت ابن طیفوری سوار شوند و در جمیع سرمن رأی درآیند تا هر مکان که ابن طیفوری برگزیند مساحت کرده در تعمیر آن محل کمر بندند. پس در صحبت یکدیگر سوار شدند محلی که پنجاه هزار ذرع مساحت داشت معین کردند و علامات و منارات برپا داشتند خلیفه سیصد هزار درهم بر وی مبذول داشت تا در مخارج ابنیه و عمارت آن محل صرف شود و در کتاب اخبارالدول مسطور است که وی بعد از انقضای روزگار متوکل همچنان در نزد منتصر مکانت و تقرب داشت و معالجات او را متصدی بود. چون ششماه از خلافت منتصر برگذشت روزی بنا بر رسم معهود بحمام رفت و چون بیرون آمد او را تبی محرق طاری گشت و از شدت حمی از پای درآمد. چند روزی پهلو بر بستر نهاد و معالجت بر عهدۀ ابن طیفوری مفوض داشت و چون اتراک را از منتصر وحشتی بود که مبادا قتل متوکل را بهانه کرده از ایشان انتقام جوید ابن طیفوری را بفریفتند تانشتری را بزهر آب داده بفصاد سپرد بعد از آن بر بالین منتصر درآمد و دستورالعمل داد که فصد نماید فصاد نشتر برآورد و بقصد فصد بکار برد آنگاه بواسطۀ عروق جذابه در شرائین و قلب او آثار سم ظاهر گشت ساعتی چند نگذشت که بدان واسطه منتصر درگذشت و بعد از ارتکاب آن فعل شنیع که در کیش مروت کفر محض است در دنیا سزای خود یافته او را مرض نسیان عارض گشت. اتفاقاً باهمان نشتر مسموم خود را فصد کرده بمقر خود رخت بربست و این واقعه در 248 ه. ق. بود. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 222، 223). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 157، 158 و179 و 206 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسک ص 218 شود، جمع واژۀ سرر و سرر. خطوط کف دست و شکنهای آن. خطها که بر کف دست باشد: اسرار کف ّ، خطوط آن، جمع واژۀ سرر، بمعنی آنچه بریده شود از ناف کودک و پوست سماروغ و گل خاک که بر وی چفسیده باشد و آخر شب از ماه و شکنهای کف دست و پیشانی. (منتهی الارب)
ابن زکریا بن یوحنابن طیفوری بن یوحنامشهور به ابن طیفوری. از مشاهیر و معتبرین اطباء بغداد است. و او در سمط سریانیان منظوم، و در عداد معالجین آن طبقه معدود شده است. و در قرن سیم هجری بوده است. در بدایت امر و اوایل عمر از معالجات باهره و هنرهای ساطعه فرش اشتهار بگسترد و در نزد فتح بن خاقان که وزیر متوکل عباسی بود معتمد و مؤتمن گشت و از طبابت بمنادمت و از معالجت به مصاحبت اختصاص یافت، واز مصدر وزارت انعامات جزیله و مواهب سنیه بر وی مقرر بود. و آن دستور معظم در جمیع امراض دستورالعمل از وی خواستی و در حفظ اعتدال و اعادت صحت اجازات او را مطیع بودی و متبع شمردی، و هم در اصالت رای و اصابت حدس او را بر همگنان مقدم دانستی و از همگان مسلم داشتی و چندان رتبۀ اختصاص بر وی ارزانی داشت که مجال معالجات عامه نداشت. و هم بواسطۀ فتح بن خاقان در نزد خلیفه مکانت تقرب یافت و شهرتی بی اندازه و ثروتی بی نهایت تحصیل کرد، چنان قدر رفیع و جاه منیع یافت که همواره در پیشگاه خلافت ملتزم و از دیگران مقدم بود. جمهور أئمۀ سیر بر آنند که مقام ابن طیفوری در نزد متوکل به آن رتبه بود که بختیشوع در نزد هارون داشت، و بجائی رسید که فتح بن خاقان با شئون وزارت هیچگاه و هیچ جا بر وی تقدم نمی جست و در بزم خلافت بر او مقدّم نمی نشست و هر گاه سواره بجانب دارالخلافه روان شدی مانند امراء عظام موکبی در نهایت شوکت و جلال داشت و در پیشاپیش او گروهی تازیانه ها بر دست ندای دور باش میدادند و با این عزت و جلال بر خلیفه وارد میگشت. گویند متوکل هیچ امری از امور طبیه را بی رخصت و اجازۀ او معمول نمیداشت، چنانکه اسحاق بن علی الرهاوی در کتاب ادب الطبیب آورده است که روزی آن طبیب یگانه بر متوکل درآمد اسباب حجامت مهیا و آثار احتجام ظاهر دید نظر به خلوص عقیدت مغموم و مهموم گشت چه حجامت را شرایط و آدابیست که مراعات آنها واجبست و اهمال آنها موجب خطر است، و هم بواسطۀ آنکه از وی در آن باب اجازت نخواسته و طریق بی اعتنائی مسلوک داشته بود زیاده غضبناک شد چنانکه آثار غضب از ناصیه اش هویدا بود. متوکل را از صدق نیت و حسن طویت او خوش آمد، به استمالت و دلجوئی لب گشود و به احسان و مکرمت کمربست و بفرمود تا سه هزار دینار زر سرخ حاضر کردند وبر وی مبذول داشت و هم مزرعه ای که در هر سال پنجاه هزار درهم از آن عاید شدی بر وی موهبت فرمود، پس توقیعی نگاشته شرح مکرمت و موهبت آن ثبت کرده بدو تسلیم کرد. عیسی بن ماسویه حکایت کند که وقتی ابن طیفوری رنجور گشت و مرض اشتداد گرفت به حدی که حلیف بستر شد، و چون متوکل آگاه گشت از موقف خلافت بعزم عیادت نهضت کرد و بسرای ابن طیفوری درآمد و بر بالینش بنشست و دست عنایت برآورد و در زیر سر ابن طیفوری بنهاد آنگاه بجانب وزیر خویش متوجه گشت و گفت: همانا رشتۀ حیات من بزندگانی ابن طیفوری پیوند دارد و اگر بدست اجل رشتۀ عمر او گسیخته شود زندگانی من نیز منقطع گردد. بعد از تفقدات بی پایان برخاسته بیرون رفت ولی یک لحظه از حالات او بیخبر نبود و سعید بن صالح که درگاه خلافت را حاجب و موسی بن عبدالملک که دستگاه امارت را کاتب بود بخواند و از جانب خویش بعیادت ابن طیفوری روانه کرد و همی عنایات پیاپی و الطاف متوالی مرعی داشت تا انحراف مزاجش به استقامت انجامید. در طبقات الاطباء بنظر رسیده است که متوکل، ابن طیفوری را بفرمود تا در سرمن رأی که مقر خلافت بود قطعه ای از قطعات را اختیار کند و عمارت کند و مقرر داشت که صقلاب و ابن الحبری در ملازمت ابن طیفوری سوار شوند و در جمیع سرمن رأی درآیند تا هر مکان که ابن طیفوری برگزیند مساحت کرده در تعمیر آن محل کمر بندند. پس در صحبت یکدیگر سوار شدند محلی که پنجاه هزار ذرع مساحت داشت معین کردند و علامات و منارات برپا داشتند خلیفه سیصد هزار درهم بر وی مبذول داشت تا در مخارج ابنیه و عمارت آن محل صرف شود و در کتاب اخبارالدول مسطور است که وی بعد از انقضای روزگار متوکل همچنان در نزد منتصر مکانت و تقرب داشت و معالجات او را متصدی بود. چون ششماه از خلافت منتصر برگذشت روزی بنا بر رسم معهود بحمام رفت و چون بیرون آمد او را تبی محرق طاری گشت و از شدت حمی از پای درآمد. چند روزی پهلو بر بستر نهاد و معالجت بر عهدۀ ابن طیفوری مفوض داشت و چون اتراک را از منتصر وحشتی بود که مبادا قتل متوکل را بهانه کرده از ایشان انتقام جوید ابن طیفوری را بفریفتند تانشتری را بزهر آب داده بفصاد سپرد بعد از آن بر بالین منتصر درآمد و دستورالعمل داد که فصد نماید فصاد نشتر برآورد و بقصد فصد بکار برد آنگاه بواسطۀ عروق جذابه در شرائین و قلب او آثار سم ظاهر گشت ساعتی چند نگذشت که بدان واسطه منتصر درگذشت و بعد از ارتکاب آن فعل شنیع که در کیش مروت کفر محض است در دنیا سزای خود یافته او را مرض نسیان عارض گشت. اتفاقاً باهمان نشتر مسموم خود را فصد کرده بمقر خود رخت بربست و این واقعه در 248 هَ. ق. بود. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 222، 223). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 157، 158 و179 و 206 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسک ص 218 شود، جَمعِ واژۀ سَرَر و سُرَر. خطوط کف دست و شکنهای آن. خطها که بر کف دست باشد: اسرار کف ّ، خطوط آن، جَمعِ واژۀ سِرَر، بمعنی آنچه بریده شود از ناف کودک و پوست سماروغ و گل خاک که بر وی چفسیده باشد و آخر شب از ماه و شکنهای کف دست و پیشانی. (منتهی الارب)
مملکت اسرائیل، این لفظ اولا بر تمام اسباط اثناعشر که در تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق میشد. (کتاب اول سموئیل 15:28 و 24:2). و سلطنت داود را که در حبرون بر قسمتی از اسباطداشت نیز شامل میباشد. (کتاب دویم سموئیل 2:11- 18و کتاب اول تواریخ ایام 12). لکن بعد از تقسیم مملکت در سلطنت رحبعام (کتاب اول پادشاهان 12:20- 24) ، قسمت شمالی یعنی اسباط عشره یا قسمتی از اسباط محض، برای مقابلی با مملکت یهودا بدین لقب معروف گشت. رجوع به یهودا شود. و این تقسیم که تنبیهی بر بت پرستی سلیمان بود (کتاب اول پادشاهان 11:9- 13) ، اصلاً از حماقت رحبعام و حسد افرائیم ناشی شد. و افرائیم سبط عمده اسباط عشره بوده در برکات یعقوب. و موسی بتوسط سردار عظیم خود یوشع که هم از افرائیم بود معروف گردید و املاک حاصل خیز مرکزی را یافته بسیاری از اوقات مستحفظ شیلون می بود. بنابراین از جانب خدا، یهودا چون سبط ملوکانه و اورشلیم برای محل هیکل برگزیده شد. (مزامیر 78:67 و 68). در این حال افرائیم با اسباط شمالی همدست شده یوغ یهودا را از گردن خود برداشته یربعام را بشهریاری اختیار کرد و او آئین بت پرستی را برپا داشته محل و اعیاد و کهنه برای آن مقرر کرد. (کتاب اول پادشاهان 12:25- 33). رجوع به ملوک شود. اما حدود مملکت اسرائیل به اختلاف اوقات به انواع بود. (کتاب دوم پادشاهان 10:32 و 13:25 و 14:25). اولا مساحت مملکت ایشان تخمیناً به نه هزار میل مربع و عدد نفوس به شش کرور میرسید. و مدت 209 سال یعنی از 931 الی 722 قبل از میلاد برپا بود و 135 سال قبل از آنکه بابلیان مملکت یهودا را زبون سازند آشوریان مملکت اسرائیل را منقرض ساختند. و پای تخت اینان شکیم (کتاب اوّل پادشاهان 12:25) و ترصه (کتاب اول پادشاهان 14:17) و سامره میبود. (کتاب اول پادشاهان 16:24). و یزرعیل پایتخت ییلاقی بعض ملوک ایشان بود. (کتاب اول پادشاهان 21:1). اما سلسلۀ سلاطین ایشان از اینقرار است که غیر از تبنی که رقیب عمری بوده نوزده پادشاه از نه سلسلۀ جداگانه بر اسرائیل شهریاری کردند. هفت تن از ایشان با ستمکاری و خون ریزی تخت سلطنت را غصب کردند و کلیهً در بی دینی بر اثر یربعام رفتار کردند و اولین این سلسله بود که پرستش گوسالۀ زرین را برپا کرد و آحاب پادشاه هفتم نیز پرستش بعل را بر آن مزید کرد، لهذا انبیاء چندی بر اسرائیل مبعوث گشته ایشان را از بت پرستی و ظلم منع میکردند، و با شمشیر و قحطی و شورش و اسیری معذب میکردند. البته در سنۀ 931- 885 قبل از میلاد اصلاح و تجدید موقتی بتوسط ایلیا و الیشاع نبی بعمل آمد ولی آیین بت پرستی بهیچ وجه از میان ایشان محو و نابود نگشت و در سنۀ 885- 843 قبل از میلاد که خانوادۀ عمری شهریار آل اسرائیل بود خصومت یهودا و اسرائیل برطرف شده از در صلح درآمدند. (کتاب اول پادشاهان 15:6 و 16 و 22:44). و در سال 843- 748 قبل از میلاد یهورام پادشاه یهودا عثلیا دختر آحاب را بحبالۀ نکاح خود درآورد و این اتحاد سبب انهدام یهودا گردید. (کتاب 2 پادشاهان 8:18 و 26 و 27). و چون ییهو بشهریاری آل اسرائیل مسح شد تمام خانوادۀ آحاب را حسب الامر الهی چنانکه الیشاع نبی فرموده بوده بقتل رسانید. (کتاب 2 پادشاهان 9:1- 10). و بعل و پرستندگان او را به خوابگاه عدم فرستاد. (کتاب 2 پادشاهان 10:18- 28). و پس از پسرش یهواحار بشهریاری نصب شد و در زیر دست این دو شهریار آرام که دشمن قدیم اسرائیل بود فرصت غنیمت شمرده کام یهودا را از چاشنی قهر خود تلخ گردانید. (کتاب 2 پادشاهان 10:32 و33 و 13:3). لکن یوآش نوۀ ییهو (کتاب 2 پادشاهان 13:25) که معاصر یونس نبی بود بتخت سلطنت (14:8- 14) بر آرامیان دست یافته ایشان را از آنجا راند. از آن پس پسرش یربعام دوم که معاصر یونس نبی بود بتخت سلطنت برآمد در این حال قوم اسرائیل که خداوند بر ایشان ترحم کرده با رأفت خود ایشان را آزمایش می فرمود چندی سرافرازی حاصل نمودند، لکن در سنۀ 748- 722 قبل از میلاد در زیر دست زکریا که آخرین سلسلۀ ییهو بود از درجات سعادت به پستی شقاوت افتادند. و شلوم تخت سلطنت را غصب کرد بدون کامیابی بتوسط مناحیم همان که مالیات فول شهریار آشور را بر متمولین قوم گذاشت (کتاب 2پادشاهان 15:13- 20) مقتول گردید. و پس از مناحیم فقحیا پسرش شهریار شد. او نیز پس از آنکه مدت دو سال ملک راند بدست فقح مقتول گشت، و در مدت سلطنت وی قوم اسرائیل شمالی و ساکنان آن طرف اردن به اسیری گرفتار شدند، و خود با رصین پادشاه آرام بر ضد یهودا طرح مودّت افکند، لکن تغلث فلاسر سودای این خیال را از سرایشان بدر برد. (کتاب دوم پادشاهان 15:24- 26 و 16:5- 9). و هوشیع که آخرین این سلسله بود خراج گزار شلمناصر پادشاه آشور گردید. لهذا هوشیع با شهریار مصرهمداستان گردید تا یوغ عبودیت شلمناصر را از گردن خود براندازد. بنابراین وی سامریه را که پای تخت وی بود مدت سه سال محاصره کرد و آخرالامر هوشیع را دستگیر کرده محبوس داشت. و در 722 قبل از میلاد سرجون شهریار آشور، آمده مابقی قوم اسرائیل را به اسیری برد و این اسیری آخرینی بود که بر ایشان واقع شد تا نبوت اخیای نبی که در کتاب اول پادشاهان 14:15 مکتوب است و نصایح و تهدیدات پیغمبران قبل و بعد کامل گردد. (کتاب سفر تثنیه 28:58 و 63 کتاب صحیفۀ یوشع 23:15 کتاب یوشع 1:4- 6 و 9:16 و 17 و کتاب عاموس 5:27 و 7:11 و کتاب میکاه 1:6). خلاصه چون قوم اسرائیل به اسیری برده شدند شهریار آشور از مملکت خود مردمانی را که همچون او بر آیین بت پرستی بودند فرستاد تا اراضی اسرائیل رامتأهل نمایند بنابراین ایشان معرفت خدای حقیقی را که از باقی ماندگان اهالی دریافتند با بت پرستی خودشان امتزاج داده (کتاب 2 پادشاهان 17:24- 41 و 46:1 و 2 و 9 و 10) و اینان با مابقی قوم اسرائیل و اجداد سامریانی که معاصر عیسی مسیح (است) بودند (؟). مخفی نماند که قوم اسرائیل هرگز چون یک طایفۀ مجتمع از اسیری مراجعت نکردند و بسیاری از اوقات گمشده محسوبند و نه تنها سبط لاوی بلکه بسیاری از اشخاص متقی و خداترس سایر اسباط سابقاً با سبط یهودا و بن یامین متحدگشتند. (کتاب دوم تواریخ ایام 11:13 و 14 و 16). و شکی نیست که بعضی از نسلهای مهاجرین قوم اسرائیل به اذن سلاطین ایران با سبط یهودا که در آن وقت و در سایر اوقات از اسیری مراجعت کردند (کتاب ارمیا 50:1- 5) نسل همه اینها اسرائیلیان یا یهودیان زمان بعد ازمراجعت از اسیری و ایام خداوند بودند. (کتاب عزرا 3:1 و 15 و کتاب لوقا 2:36 و کتاب اعمال رسولان 26:7 وکتاب یعقوب 1:1). و چون افرائیم عمده اسباط بود لهذا بسیار اوقات ذکر افرائیم قصد از مملکت اسرائیل است. (کتاب اشعیا 11:13 و کتاب حزقیال 37:16- 22). بعضی نبوتها در کتاب مقدس مذکور است که بگمان بعضی دلالت دارد بر اینکه چه از خانوادۀ یهودا و چه از خانوادۀ اسرائیل به فلسطین مراجعت خواهند کرد، اولا از سبط افرائیم که در اسیری محفوظ بودند مراجعت مینمایند که بمسیح ایمان آورند و در آخر از شمال و مغرب خوانده شده به بسیاری از امت ها مزید خواهند شد. (سفر پیدایش 48:19 و کتاب ارمیا 31:6- 8 و کتاب هوشیع 11:9 -11 و کتاب زکریا 10:6 10). و اما از سبط یهودا یعنی یهودیان مراجعت خواهند کرد تا دوباره به اسرائیل متحد شده (کتاب ارمیا 3:17 و 18) و به امانت و راستی آن مسیحی را که رد میکردند قبول کرده پرستش کنند. (کتاب اشعیا 11:11- 13 و کتاب حزقیال 37:15- 28 و کتاب هوشیع 1:1 و 10 و 11 و کتاب رسالۀ رومیان 11). (قاموس کتاب مقدس). مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: اسرائیل نام بزرگترین حصه از دو حصۀ ملک حضرت سلیمان است که پس از وفات آن حضرت بوجود آمد و جامع ممالک اسباط ده گانه یعنی اشیر، نفتالی، زابلون، یساکر، منسی، افرایم، دان، شمعون، جاد، و راوبین بود. دولت یهود هم در جنوب این قسمت و در سمت غربی بحر لوط قرار داشت و منحصر بود به اطراف و جوانب قدس که ملک سبط لاوی را تشکیل میداد. بعدها قسم اعظم کشور سبط بنیامین را با تمام سرزمین سبطهای شمعون و دان ضبط کرده آن را توسعه دادند. پایتخت حکومت اسرائیل در ابتدا شکیم و سپس ترصه و بالاخره سامره بود. حکمرانی بنی اسرائیل از تاریخ 962 قبل از میلاد تا سنۀ 706 قبل از میلاد امتداد داشته و 256 سال فرمانفرمائی کرده اند. از یک طرف اهالی و حکمرانان از دینداری عدول کردند و از طرف دیگر با ملوک یهود و سوریه و آثوریه در زد و خورد بودند و بالاخره در سنۀ 718 قبل از میلاد بدست سلمانصر منقرض شدند. حکمرانان بنی اسرائیل و مدت حکومتشان 1- یربعام اول - از 962 تا 943 قبل از میلاد 2- ناداب - از 942تا 919 قبل از میلاد 3- بعشا - از 919 تا 919 قبل از میلاد 4- ایله - از 919 تا 919 قبل از میلاد 5- زمری - از 919تا 907 قبل از میلاد 6- عمری - از 907 تا 888 قبل از میلاد 7- احاب - از 888 تا 887 قبل از میلاد 8- احزیا - از 887 تا 876 قبل از میلاد 9- یهورام - از 876 تا 848 قبل از میلاد 10- یاهو - از 848 تا 832 قبل از میلاد 11- یهوآحاز - از 832 تا 776 قبل از میلاد 12- یربعام ثانی - از 776 تا 767 قبل از میلاد 13- زکریا - از 767 تا 766 قبل از میلاد 14- شلوم - از 766 تا 754 قبل از میلاد 15- منحیم - از 754 تا 753 قبل از میلاد 16- فقحیا - از 753 تا 726 قبل از میلاد 17- فقح - از 726 تا 718 قبل از میلاد 18- هوشع - از 718 تا 706 ق.م
مملکت اسرائیل، این لفظ اولا بر تمام اسباط اثناعشر که در تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق میشد. (کتاب اول سموئیل 15:28 و 24:2). و سلطنت داود را که در حبرون بر قسمتی از اسباطداشت نیز شامل میباشد. (کتاب دویم سموئیل 2:11- 18و کتاب اول تواریخ ایام 12). لکن بعد از تقسیم مملکت در سلطنت رحبعام (کتاب اول پادشاهان 12:20- 24) ، قسمت شمالی یعنی اسباط عشره یا قسمتی از اسباط محض، برای مقابلی با مملکت یهودا بدین لقب معروف گشت. رجوع به یهودا شود. و این تقسیم که تنبیهی بر بت پرستی سلیمان بود (کتاب اول پادشاهان 11:9- 13) ، اصلاً از حماقت رحبعام و حسد افرائیم ناشی شد. و افرائیم سبط عمده اسباط عشره بوده در برکات یعقوب. و موسی بتوسط سردار عظیم خود یوشع که هم از افرائیم بود معروف گردید و املاک حاصل خیز مرکزی را یافته بسیاری از اوقات مستحفظ شیلون می بود. بنابراین از جانب خدا، یهودا چون سبط ملوکانه و اورشلیم برای محل هیکل برگزیده شد. (مزامیر 78:67 و 68). در این حال افرائیم با اسباط شمالی همدست شده یوغ یهودا را از گردن خود برداشته یربعام را بشهریاری اختیار کرد و او آئین بت پرستی را برپا داشته محل و اعیاد و کَهَنه برای آن مقرر کرد. (کتاب اول پادشاهان 12:25- 33). رجوع به ملوک شود. اما حدود مملکت اسرائیل به اختلاف اوقات به انواع بود. (کتاب دوم پادشاهان 10:32 و 13:25 و 14:25). اولا مساحت مملکت ایشان تخمیناً به نه هزار میل مربع و عدد نفوس به شش کرور میرسید. و مدت 209 سال یعنی از 931 الی 722 قبل از میلاد برپا بود و 135 سال قبل از آنکه بابلیان مملکت یهودا را زبون سازند آشوریان مملکت اسرائیل را منقرض ساختند. و پای تخت اینان شکیم (کتاب اوّل پادشاهان 12:25) و ترصه (کتاب اول پادشاهان 14:17) و سامره میبود. (کتاب اول پادشاهان 16:24). و یزرعیل پایتخت ییلاقی بعض ملوک ایشان بود. (کتاب اول پادشاهان 21:1). اما سلسلۀ سلاطین ایشان از اینقرار است که غیر از تبنی که رقیب عمری بوده نوزده پادشاه از نه سلسلۀ جداگانه بر اسرائیل شهریاری کردند. هفت تن از ایشان با ستمکاری و خون ریزی تخت سلطنت را غصب کردند و کلیهً در بی دینی بر اثر یربعام رفتار کردند و اولین این سلسله بود که پرستش گوسالۀ زرین را برپا کرد و آحاب پادشاه هفتم نیز پرستش بعل را بر آن مزید کرد، لهذا انبیاء چندی بر اسرائیل مبعوث گشته ایشان را از بت پرستی و ظلم منع میکردند، و با شمشیر و قحطی و شورش و اسیری معذب میکردند. البته در سنۀ 931- 885 قبل از میلاد اصلاح و تجدید موقتی بتوسط ایلیا و الیشاع نبی بعمل آمد ولی آیین بت پرستی بهیچ وجه از میان ایشان محو و نابود نگشت و در سنۀ 885- 843 قبل از میلاد که خانوادۀ عمری شهریار آل اسرائیل بود خصومت یهودا و اسرائیل برطرف شده از در صلح درآمدند. (کتاب اول پادشاهان 15:6 و 16 و 22:44). و در سال 843- 748 قبل از میلاد یهورام پادشاه یهودا عثلیا دختر آحاب را بحبالۀ نکاح خود درآورد و این اتحاد سبب انهدام یهودا گردید. (کتاب 2 پادشاهان 8:18 و 26 و 27). و چون ییهو بشهریاری آل اسرائیل مسح شد تمام خانوادۀ آحاب را حسب الامر الهی چنانکه الیشاع نبی فرموده بوده بقتل رسانید. (کتاب 2 پادشاهان 9:1- 10). و بعل و پرستندگان او را به خوابگاه عدم فرستاد. (کتاب 2 پادشاهان 10:18- 28). و پس از پسرش یهواحار بشهریاری نصب شد و در زیر دست این دو شهریار آرام که دشمن قدیم اسرائیل بود فرصت غنیمت شمرده کام یهودا را از چاشنی قهر خود تلخ گردانید. (کتاب 2 پادشاهان 10:32 و33 و 13:3). لکن یوآش نوۀ ییهو (کتاب 2 پادشاهان 13:25) که معاصر یونس نبی بود بتخت سلطنت (14:8- 14) بر آرامیان دست یافته ایشان را از آنجا راند. از آن پس پسرش یربعام دوم که معاصر یونس نبی بود بتخت سلطنت برآمد در این حال قوم اسرائیل که خداوند بر ایشان ترحم کرده با رأفت خود ایشان را آزمایش می فرمود چندی سرافرازی حاصل نمودند، لکن در سنۀ 748- 722 قبل از میلاد در زیر دست زکریا که آخرین سلسلۀ ییهو بود از درجات سعادت به پستی شقاوت افتادند. و شلوم تخت سلطنت را غصب کرد بدون کامیابی بتوسط مناحیم همان که مالیات فول شهریار آشور را بر متمولین قوم گذاشت (کتاب 2پادشاهان 15:13- 20) مقتول گردید. و پس از مناحیم فقحیا پسرش شهریار شد. او نیز پس از آنکه مدت دو سال ملک راند بدست فقح مقتول گشت، و در مدت سلطنت وی قوم اسرائیل شمالی و ساکنان آن طرف اردن به اسیری گرفتار شدند، و خود با رصین پادشاه آرام بر ضد یهودا طرح مودّت افکند، لکن تغلث فلاسر سودای این خیال را از سرایشان بدر برد. (کتاب دوم پادشاهان 15:24- 26 و 16:5- 9). و هوشیع که آخرین این سلسله بود خراج گزار شلمناصر پادشاه آشور گردید. لهذا هوشیع با شهریار مصرهمداستان گردید تا یوغ عبودیت شلمناصر را از گردن خود براندازد. بنابراین وی سامریه را که پای تخت وی بود مدت سه سال محاصره کرد و آخرالامر هوشیع را دستگیر کرده محبوس داشت. و در 722 قبل از میلاد سرجون شهریار آشور، آمده مابقی قوم اسرائیل را به اسیری برد و این اسیری آخرینی بود که بر ایشان واقع شد تا نبوت اخیای نبی که در کتاب اول پادشاهان 14:15 مکتوب است و نصایح و تهدیدات پیغمبران قبل و بعد کامل گردد. (کتاب سفر تثنیه 28:58 و 63 کتاب صحیفۀ یوشع 23:15 کتاب یوشع 1:4- 6 و 9:16 و 17 و کتاب عاموس 5:27 و 7:11 و کتاب میکاه 1:6). خلاصه چون قوم اسرائیل به اسیری برده شدند شهریار آشور از مملکت خود مردمانی را که همچون او بر آیین بت پرستی بودند فرستاد تا اراضی اسرائیل رامتأهل نمایند بنابراین ایشان معرفت خدای حقیقی را که از باقی ماندگان اهالی دریافتند با بت پرستی خودشان امتزاج داده (کتاب 2 پادشاهان 17:24- 41 و 46:1 و 2 و 9 و 10) و اینان با مابقی قوم اسرائیل و اجداد سامریانی که معاصر عیسی مسیح (است) بودند (؟). مخفی نماند که قوم اسرائیل هرگز چون یک طایفۀ مجتمع از اسیری مراجعت نکردند و بسیاری از اوقات گمشده محسوبند و نه تنها سبط لاوی بلکه بسیاری از اشخاص متقی و خداترس سایر اسباط سابقاً با سبط یهودا و بن یامین متحدگشتند. (کتاب دوم تواریخ ایام 11:13 و 14 و 16). و شکی نیست که بعضی از نسلهای مهاجرین قوم اسرائیل به اذن سلاطین ایران با سبط یهودا که در آن وقت و در سایر اوقات از اسیری مراجعت کردند (کتاب ارمیا 50:1- 5) نسل همه اینها اسرائیلیان یا یهودیان زمان بعد ازمراجعت از اسیری و ایام خداوند بودند. (کتاب عزرا 3:1 و 15 و کتاب لوقا 2:36 و کتاب اعمال رسولان 26:7 وکتاب یعقوب 1:1). و چون افرائیم عمده اسباط بود لهذا بسیار اوقات ذکر افرائیم قصد از مملکت اسرائیل است. (کتاب اشعیا 11:13 و کتاب حزقیال 37:16- 22). بعضی نبوتها در کتاب مقدس مذکور است که بگمان بعضی دلالت دارد بر اینکه چه از خانوادۀ یهودا و چه از خانوادۀ اسرائیل به فلسطین مراجعت خواهند کرد، اولا از سبط افرائیم که در اسیری محفوظ بودند مراجعت مینمایند که بمسیح ایمان آورند و در آخر از شمال و مغرب خوانده شده به بسیاری از امت ها مزید خواهند شد. (سفر پیدایش 48:19 و کتاب ارمیا 31:6- 8 و کتاب هوشیع 11:9 -11 و کتاب زکریا 10:6 10). و اما از سبط یهودا یعنی یهودیان مراجعت خواهند کرد تا دوباره به اسرائیل متحد شده (کتاب ارمیا 3:17 و 18) و به امانت و راستی آن مسیحی را که رد میکردند قبول کرده پرستش کنند. (کتاب اشعیا 11:11- 13 و کتاب حزقیال 37:15- 28 و کتاب هوشیع 1:1 و 10 و 11 و کتاب رسالۀ رومیان 11). (قاموس کتاب مقدس). مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: اسرائیل نام بزرگترین حصه از دو حصۀ ملک حضرت سلیمان است که پس از وفات آن حضرت بوجود آمد و جامع ممالک اسباط ده گانه یعنی اشیر، نفتالی، زابلون، یساکر، منسی، افرایم، دان، شمعون، جاد، و راوبین بود. دولت یهود هم در جنوب این قسمت و در سمت غربی بحر لوط قرار داشت و منحصر بود به اطراف و جوانب قدس که ملک سبط لاوی را تشکیل میداد. بعدها قسم اعظم کشور سبط بنیامین را با تمام سرزمین سبطهای شمعون و دان ضبط کرده آن را توسعه دادند. پایتخت حکومت اسرائیل در ابتدا شکیم و سپس ترصه و بالاخره سامره بود. حکمرانی بنی اسرائیل از تاریخ 962 قبل از میلاد تا سنۀ 706 قبل از میلاد امتداد داشته و 256 سال فرمانفرمائی کرده اند. از یک طرف اهالی و حکمرانان از دینداری عدول کردند و از طرف دیگر با ملوک یهود و سوریه و آثوریه در زد و خورد بودند و بالاخره در سنۀ 718 قبل از میلاد بدست سلمانصر منقرض شدند. حکمرانان بنی اسرائیل و مدت حکومتشان 1- یربعام اول - از 962 تا 943 قبل از میلاد 2- ناداب - از 942تا 919 قبل از میلاد 3- بعشا - از 919 تا 919 قبل از میلاد 4- ایله - از 919 تا 919 قبل از میلاد 5- زمری - از 919تا 907 قبل از میلاد 6- عمری - از 907 تا 888 قبل از میلاد 7- احاب - از 888 تا 887 قبل از میلاد 8- احزیا - از 887 تا 876 قبل از میلاد 9- یهورام - از 876 تا 848 قبل از میلاد 10- یاهو - از 848 تا 832 قبل از میلاد 11- یهوآحاز - از 832 تا 776 قبل از میلاد 12- یربعام ثانی - از 776 تا 767 قبل از میلاد 13- زکریا - از 767 تا 766 قبل از میلاد 14- شلوم - از 766 تا 754 قبل از میلاد 15- منحیم - از 754 تا 753 قبل از میلاد 16- فقحیا - از 753 تا 726 قبل از میلاد 17- فقح - از 726 تا 718 قبل از میلاد 18- هوشع - از 718 تا 706 ق.م
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست
پساختان مونث اجرائی یا ورقه اجرائیه. ورقه ایست که بمنظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست از طرف اجرا دادگستری یا ثبت بوی ابلاغ و پس از مهلت مقرر اجرا شروع میشود. یا قدرت اجرائیه نیرویی که در دستگاه حکومت و یا سازمانهای دیگر ماء مور اجرا و بکار بستن قانون ها و دستورهاست. یا کمیته اجرائیه. کمیته و انجمنی که در یک سازمان یا حزب ماء مور اجرا و بکار بستن دستورها و قانونهاست