سطبر بزرگ تن از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضخام. (اقرب الموارد). و ضخام بمعنی بزرگ از هر چیزی یا بزرگ جسم پرگوشت است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضخام شود، رجل اضرس، مرد خشمگین و تندخو. (ناظم الاطباء) ، غلام اضرس، کودک کلان دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سطبر بزرگ تن از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضُخام. (اقرب الموارد). و ضخام بمعنی بزرگ از هر چیزی یا بزرگ جسم پرگوشت است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضخام شود، رجل اضرس، مرد خشمگین و تندخو. (ناظم الاطباء) ، غلام اضرس، کودک کلان دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
قچقارسیاه سر تیره اندام. (منتهی الارب). کبش اطخم، قچقار سیاه سر تیره اندام. (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام. (آنندراج). بره ای که سر آن سیاه و دیگر اندامش کدر و تیره باشد. (از اقرب الموارد).
قچقارسیاه سر تیره اندام. (منتهی الارب). کبش اطخم، قچقار سیاه سر تیره اندام. (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام. (آنندراج). بره ای که سر آن سیاه و دیگر اندامش کدر و تیره باشد. (از اقرب الموارد).
مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته. موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 درجه و 20 دقیقه و 97 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است. حد شمالی آن بهونان و از شمال شرقی تبت و از مشرق و جنوب برمه و از جنوب غربی بنگال. مساحت اسام 21800 میل مربع و سکنۀ آن بیش از دویست هزار تن باشند. مرکز اسام شهر جرهه و مشهورترین شهرهای آن رنکپورست و سکنۀ آن بیش از دیگر شهرهاست و هوای آن معتدل و حرارت آن تا 21 درجه و برودت تا 11 درجه زیر صفر رسد و خاک آن بسیار حاصلخیز است. این ناحیه پراز بیشه ها و جنگل های بسیار و دارای درختان عوسج و خیزران و غیره و از محصولات آن نیشکر و قهوه و افیون وبرنج و گندم و جو و ارزن و پنبه و چای و فلفل و زنجبیل و فوفل و حریر و مشک و از معادن آن زغال سنگ و چشمه های نفت و آهن و نقره و مس و ارزیر و اندکی زر است و زراعت چای در آن ناحیت بسیار معمول است. و از حیوانات برّی آن پلنگ و کرگدن و یوز و از حیوانات اهلیهگاو و گوسفند و بز و اسب و مانند آن باشد و سکنۀ آن اصلاً نزدیک به نژاد هندی و دارای بدن خرد باشند و پوست آنان در غایت نعومت است و ایشان اهل نشاط و آرامش اند و خانه ها را از خیزران و لیف بوریا سازند و بعلت تنبلی جز بصنایع سادۀ کم ارج میل نکنند و مذهب اکثر آنان برهمنی است و اندکی مسلمانانند. اسام در قدیم مستقل بود و در مائۀ هفدهم مغولان خواستند تا بر آنجا استیلا یابند ولی ناامید شدند و پس ازین تاریخ اسام معرض انقلابات شد و قدرت و قوت آن تا سال 1770 میلادی از میان بشد و عساکر انگلیسی در انقلابی که بر ضد امیر آن ایجاد شده بود، داخل آن ناحیت شدند و چون جنگ بین انگلیس و بورنا در سال 1825 میلادی درگرفت انگلیسیان بر آن ناحیه استیلا یافتند. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، جمع واژۀ اسناد. جج سند
مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته. موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 درجه و 20 دقیقه و 97 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است. حد شمالی آن بهونان و از شمال شرقی تبت و از مشرق و جنوب برمه و از جنوب غربی بنگال. مساحت اسام 21800 میل مربع و سکنۀ آن بیش از دویست هزار تن باشند. مرکز اسام شهر جرهه و مشهورترین شهرهای آن رنکپورست و سکنۀ آن بیش از دیگر شهرهاست و هوای آن معتدل و حرارت آن تا 21 درجه و برودت تا 11 درجه زیر صفر رسد و خاک آن بسیار حاصلخیز است. این ناحیه پراز بیشه ها و جنگل های بسیار و دارای درختان عوسج و خیزران و غیره و از محصولات آن نیشکر و قهوه و افیون وبرنج و گندم و جو و ارزن و پنبه و چای و فلفل و زنجبیل و فوفل و حریر و مشک و از معادن آن زغال سنگ و چشمه های نفت و آهن و نقره و مس و ارزیر و اندکی زر است و زراعت چای در آن ناحیت بسیار معمول است. و از حیوانات برّی آن پلنگ و کرگدن و یوز و از حیوانات اهلیهگاو و گوسفند و بز و اسب و مانند آن باشد و سکنۀ آن اصلاً نزدیک به نژاد هندی و دارای بدن خرد باشند و پوست آنان در غایت نعومت است و ایشان اهل نشاط و آرامش اند و خانه ها را از خیزران و لیف بوریا سازند و بعلت تنبلی جز بصنایع سادۀ کم ارج میل نکنند و مذهب اکثر آنان برهمنی است و اندکی مسلمانانند. اسام در قدیم مستقل بود و در مائۀ هفدهم مغولان خواستند تا بر آنجا استیلا یابند ولی ناامید شدند و پس ازین تاریخ اسام معرض انقلابات شد و قدرت و قوت آن تا سال 1770 میلادی از میان بشد و عساکر انگلیسی در انقلابی که بر ضد امیر آن ایجاد شده بود، داخل آن ناحیت شدند و چون جنگ بین انگلیس و بورنا در سال 1825 میلادی درگرفت انگلیسیان بر آن ناحیه استیلا یافتند. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، جَمعِ واژۀ اَسناد. جج ِ سَنَد
استم. صیغۀ اول شخص مفرد از مصدر مفروض ’استن’. هستم. ام: آمده استم، آمده ام. شنیدستم، شنیده ام: کنون آمدستم بدین بارگاه مگر نزد قیصر گشایند راه. فردوسی. من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم بهر الفی الف قدی برآید ال
اَستم. صیغۀ اول شخص مفرد از مصدر مفروض ’اَسْتَن’. هستم. ام: آمده استم، آمده ام. شنیدستم، شنیده ام: کنون آمدستم بدین بارگاه مگر نزد قیصر گشایند راه. فردوسی. من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم بهر الفی الف قدی برآید ال
جور. (برهان). جفا. (غیاث). ظلم. (غیاث) (برهان). ستم. (برهان) (جهانگیری) : کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود دلها ز خوی نیک زیانند نه استم. فرخی. آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم. منوچهری. کفر و ظلم و استم بسیار او هست لایق با چنین اقرار او. مولوی. بازگو از ظلم آن استم نما صد هزاران زخم دارد جان ما. مولوی. ان بعض الظن اثم ای وزیر نیست استم راست خاصه بر فقیر. مولوی
جور. (برهان). جفا. (غیاث). ظلم. (غیاث) (برهان). ستم. (برهان) (جهانگیری) : کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود دلها ز خوی نیک زیانند نه استم. فرخی. آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم. منوچهری. کفر و ظلم و استم بسیار او هست لایق با چنین اقرار او. مولوی. بازگو از ظلم آن استم نما صد هزاران زخم دارد جان ما. مولوی. ان بعض الظن اثم ای وزیر نیست استم راست خاصه بر فقیر. مولوی