جدول جو
جدول جو

معنی اسحات - جستجوی لغت در جدول جو

اسحات
(مَ / مِ گُ)
حرام ورزیدن: اسحت السحت، حرام ورزید. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اسحات
(اَ)
جمع واژۀ سحت. کسب های حرام و ننگین
لغت نامه دهخدا
اسحات
جمع سحت، کسبهای ننگین وحرام
تصویری از اسحات
تصویر اسحات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسحاق
تصویر اسحاق
(پسرانه)
خندان، نام پسر ابراهیم (ع) و ساره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
ساکت کردن، خاموش کردن، آرام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استات
تصویر استات
نمکی که از اسیداستیک حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسحار
تصویر اسحار
سحرها، نزدیک صبح ها، سپیده دم ها، پگاه ها، جمع واژۀ سحر
سحرها، جادو کردن ها، جادوها، افسون ها، جمع واژۀ سحر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ سحر. بامدادها. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(رُ کُ)
مهر کردن نامه. (منتهی الارب) : اسحی الکتاب.
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
ملحی که از اسید استیک حاصل آید
لغت نامه دهخدا
(اِسْ)
سانسکریت: اسواتی) : و نصدّق ایضاً براهمهر فی مکث بنات نعش فی کل ّ منزل ستمائه سنه فیکون موضعه لسنتنا فی المیزان ست ّ درجات و سبععشره دقیقه، و ذلک فی منزل اسوات عشر درج و ثمان و ثلثین دقیقه. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 196)
لغت نامه دهخدا
محبوبۀ نیت و او زوجه یوسف و دختر فوطی فارع کاهن آون بود، و آون قصبه ایست در مصر. (سفر پیدایش 41: 45 و 46: 20). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
در قحطسالی شدن. (زوزنی). در سال قحط درآمدن. استان. اجداب. در تنگ سال افتادن. به قحط افتادن: اسنت القوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اوباش.
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
در سحر شدن. بوقت سحر به جائی رفتن. در وقت سحر شدن. (زوزنی). در وقت سحر شدن و رفتن در آن وقت. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رجوع به اضحاه شود، بر سر زن دیگری خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن بر سر زن آوردن. (آنندراج). بیش از یک زن کردن و باوسنی گشتن زن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). باوسنی گشتن زن، یعنی زنی را بر زن دیگر نکاح کردن. (لغت خطی). بر سر زن زناشویی کردن. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن توجبه دیوار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن سیل به دیوار. (از اقرب الموارد) ، سخت نزدیک شدن. (آنندراج). نزدیک شدن یکی بدیگری چنانکه به وی بچسبد. (از اقرب الموارد از الاساس) ، نزدیک شدن ابر بزمین. (از اقرب الموارد). قریب زمین شدن ابر. (منتهی الارب). و درناظم الاطباء ’ابر’ بغلط ’اسب’ شده است. قریب شدن ابر زمین را. (آنندراج) ، گزیدن اسب لگام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به دندان گرفتن اسب لجام را و خاییدن آن. (از آنندراج). گزیدن اسب کام لگام را. اضزاز. (از اقرب الموارد). و رجوع به اضزاز شود، اضرار دویدن، قدری شتاب کردن در آن. (از اقرب الموارد). دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اضرار به چیزی و بر چیزی، شتاب کردن بدان یا بر آن. (از اقرب الموارد). شتابی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتاب نمودن. (آنندراج) ، به ستم کسی را بر کاری داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). به اکراه کسی را بر کاری داشتن، شکیبایی کردن بر سیر شدید، اضرار مرد، راحت شدن بر وی نیاز بمال، رجل ٌ ضر اضرار، یعنی در رای خود داهیه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ وَ)
به شنبه درآمدن جهودان. (منتهی الارب). شنبهی کردن جهودان. در شنبه شدن جهودان. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ مومْ /مِ مومْ)
ریختن، چنانکه ابر و آسمان باران را: اسحمت السماء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ مَ نَ / نِ)
اسحل فلاناً، یافت فلان را که مردم دشنام میدهند او را. (منتهی الارب) ، ماده سگ دونده پی صید. (منتهی الارب). ضاریه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سحل، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامۀ سپید یا جامۀ سپید از پنبه و سیم نقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
والتر. یکی از بزرگترین نویسندگان اسکاتلندی در ربع اول قرن نوزدهم. وی در نظم و نثر هر دو اقتدار و مهارت داشت و آثاری که از خود یادگار گذاشته است از شاهکارهای ادبیات انگلیس بشمار میرود. اسکات در 15 ماه اوت 1771 میلادی در شهر ادیمبورگ از بلاد اسکاتلند متولد شده است. پدر وی مردی معتبر و متدین بود و بشغل وکالت اشتغال داشت. مادر او زنی عفیف ونیکوکار و دارای تعلیم و تربیت عالی و ممتاز بود. شاعر جوان بقدری مهر و علقۀ او را در دل میپرورد که روز بعد از وفات او بعضی از اشیاء کوچک متعلق باو رادر اطراف میز تحریر خود جمع کرده و هر روز صبح پیش از آنکه مشغول کار شود بیاد او بدانها نگاه میکرد.
اسکات در ایام طفولیت بعلت ضعف و کسالت مزاج مجبور شد در املاک ییلاقی پدر بزرگ خود اقامت کندو به این ترتیب توانست روزگار کودکی خود را میان مناظر زیبای طبیعت و متنزهات کوهستانی بسر برد. در مدرسه اسکات به فعالیت و چابکی و غرور و هوش سرشار معروف و عموماً در میان همشاگردیهای خود سمت پیشوائی و قیادت احراز میکرد. از همان زمان طفولیت ممارست غریب در قصه سازی داشت و بمطالعۀ تاریخ و احوال گذشتگان دقت بسیار مبذول میداشت. بعد از آموختن علوم مقدماتی در دارالفنون ادیمبورگ بتحصیل علم حقوق پرداخت و در آنجا بواسطۀ پشت کار و استقامت بسیار و هوش و حافظه معروف به ود.
ذوق ادبی وی بیشتر بزندگانی قرون وسطی تمایل داشت و قصه ها و افسانه ها و اشعار پهلوانی را بمیل و رغبت بی اندازه فرامیگرفت. در این ایام بعشق مطالعۀ آثار سروانتس زبان اسپانیایی را آموخت. در علم حقوق اسکات چندان پیشرفت نکرد و بیشتر میل او بسیاحت در اکناف مملکت و مشاهدۀ آثار تاریخی و اماکن طبیعی آن معطوف بود و بهمین جهت اغلب مورد ملامت و سرزنش پدر واقع میشد که به او میگفت: ’تو برای پیله وری لایق تری تا برای وکالت’. اسکات مدّت چهارده سال بشغل وکالت اشتغال داشت و چون ذوق و میل او متوجه این کار نبود هیچگونه ترقی نکرد و حقوق وی از سالی ششصد لیره متجاوز نشد ولی در طول تمام این مدّت بمطالعۀ فنون ادبی ادامه میداد و برای آثار و نوشته های جاودانی آیندۀ خود دائماً اطلاعات و معلومات کسب میکرد. با آنکه آثار عمده ومهم اسکات به نثر است ولی زندگانی ادبی او با نظم آغاز میشود. اولین اثری که در ادبیات از او منتشر شده ترجمه اشعار شاعر آلمانی بورگر میباشد که سلاست و متانت ترجمه آن بر قدرت شاعر جوان و آتیۀ درخشان اودلالت میکرد. کمی بعد بعض قطعات وطنی را که در ایام کسب علم در مدرسه سروده بود جمع کرد و در دو جلد بنام ’اشعار سواحل اسکاتلند’ انتشار داد و این اثر نخستین او پیشرفت و انتشار کامل یافت و مورد تمجید واقع شد. در سنۀ 1805 میلادی رمان ’سرود آخرین خنیاگر’ را انتشار داد و این کتاب بزودی چنان مشهور شد که متجاوزاز دو هزار نسخۀ آن در سال اول فروش رفت و تا سنۀ1830 میلادی چهل و چهار هزار مجلد آن فروخته شد و معادل هزار لیره منافع آن عاید شاعر گردید. چند سال بعد شاهکار شعری او بنام ’خاتون دریا’ منتشر گردید و در این آثار مخصوصاً در کتاب آخری اسکات روح رمانتیک و قریحۀ سرشار خود را بخوبی بمعرض شهود آورده و بقدری در وصف مناظر طبیعی و تشریح حالات و اخلاق سادۀ انسانی مهارت بخرج داده است که بلافاصله در تمام بریطانیا نام او مشهور شد و دیری نگذشت که کتابهای مزبور بتمام السنۀ قارۀ اروپا ترجمه گردید.
لکارت، داماد او که کتاب مفصلی در تاریخ زندگانی او نگاشته، مینویسد: ’اسکات قسمت اول روز را به کارهای ادبی و تحریر و قرائت اختصاص میداد، صبح در ساعت شش برمی خاست و لباس شکار یا هر لباس دیگر که میل داشت میپوشید و اوراق و کاغذهای خود را بدقت و ترتیب کامل در اطراف میز تحریر مرتب میکرد. کتابهائی که به آنها احتیاج رجوع داشت در پای میز دسته میکرد و همیشه یکی یا دو تا از سگهای او روبرویش می نشستند و به چشم او مینگریستند. به این ترتیب مشغول کار میشد و تا پیش از آنکه افراد خانواده برای صرف صبحانه گرد آینداو مقدار بسیاری چیز نوشته بود’. مدتها بود آرزو میکرد زندگانی عالی و مجللی برای خود فراهم سازد و خانوادۀ بزرگ و معتبری تشکیل دهد و به نیکنامی و افتخار زندگانی کند. این آرزوی او در ’دبوتزفورد’ صورت گرفت و قطعه زمین وسیعی در آنجا بمبلغ بیست و نه هزار لیره خرید و قصر و عمارت مجللی در آن بنا کرد و در این وقت خانه او مطاف و زیارتگاه دائمی مسافرین و مشتاقان دیدار او شده و از چهار گوشۀ دنیا فضلا و دانشمندان و خواستاران علم و ادب بزیارت او می آمدند و اوبا کمال خوشروئی و ملاطفت از آنان پذیرائی میکرد.
اسکات خبط و بی احتیاطی بزرگی کرد و باعث خانه خرابی خود شد، به این معنی که بامید ازدیاد عایدی خویش مؤسسه ای برای طبع و انتشار کتب در ادیمبورگ تأسیس کرد و شخصی را به مدیریت آن گماشت. شخص مزبور بهیچ وجه لیاقت و کفایت نداشت و سؤاعمال او باعث بی نظمی کار تجارتخانه شد. دیری نگذشت که انبار مؤسسه پر از کتب و مطبوعات غیرقابل فروش شد و فقط فروش بسیار آثار خود اسکات تا مدتی از ورشکستن قطعی تجارتخانه جلوگیری کرد لیکن ضربت قاطع بالاخره فرودآمد و در سنۀ 1825 میلادی اسکات ناگهان خود را به تنهائی مسئول صد و سی هزار لیره قرض یافت ! هر کس در این موقع بجای اسکات بود یقیناًاز این ضربت موحش از پا درمی آمد ولی اسکات شجاعت و استقامت بی نظیری از خود بروز داد و بجای آنکه مصیبت و بدبختی باعث خرد کردن و زمین زدن او بشود محرک قوی و قدرت او شد و بلافاصله پس از حدوث این واقعه مشغول کار شده و کتاب متعاقب کتاب از خامۀ خود بیرون دادتا آنکه قوای بدنی او تحلیل رفت و زندگانیش فدای شهامت و بزرگی روح وی گردید. در سنۀ 1814 میلادی آنگاه که تجارت خانه سابق الذکر دچار اختلال و ورشکستگی شده بود اسکات کتابی را که سابقاً به نثر شروع کرده و مدتی ناتمام گذاشته بود در دست گرفت و بعجله آنرا بپایان رسانید. این کتاب رمان مشهور ’ویورلی’ است که بمجردانتشار نام مؤلف در رأس رمان نویسان تاریخی قرار گرفت و با آنکه ابتدا به امضای مجعول و بغیر از اسم اسکات منتشر شد فوراً جلب توجه عمومی را کرده و در اندک مدتی چند مرتبه چاپ شد. بعد از این اسکات شعر را کنار گذاشت و بنوشتن رمانهای تاریخی مشغول شد و در بقیۀ عمر خود علاوه بر چند کتاب ادبی دیگر سالی مرتباً دو کتاب رمان تحریر کرد و در تلو آنها قسمتهای مختلفۀ تاریخ انگلیس و اسکاتلند و سایر ممالک اروپا رااز زمان جنگهای صلیبی تا اواسط قرن هجدهم با مهارت و قدرتی بسیار شرح و توصیف و زندگانی و آداب آن قرون را رنگ آمیزی کرده است. قدرت و مهارت نویسندگی، اطلاع صحیح و دقیق، زیبائی سبک و بزرگی فکر همه از مزایا و خصایص سلسلۀ رمانهای اوست. وصفهائی که در آنها آمده در هیچ جای دیگر نظیر ندارد و انسان وقتی آنها رامیخواند مثل آن است که اشخاص مختلف از صلیبیون، پاپها، کشیشها، شوالیه ها، یهودیها، کولیها، گداها و هزاران اشخاص دیگر از طبقات و درجات مختلفۀ اجتماعی درنظر او مجسم و زنده و باروح در مقابل او ایستاده اند.
پس از ورشکست شدن تجارتخانه و مقروض شدن اسکات بسیاری از دوستان و رفقای او پیشنهاد کمک و مساعدت کردند و حاضر شدند قرض او را بپردازند ولی روح بزرگ او از قبول پیشنهاد آنها امتناع کرد و مصمم شد تا لحظۀ آخر استقامت کند و قروض خود را بپردازد. برای این مقصود تنها وسیله ای که داشت قلم او بود و بهمین جهت شب و روز آرام و خواب را بر خود حرام کرد و تا حد امکان نوشت و تصنیف کرد و بعد از سه سال متجاوز از چهل هزار لیره از عایدات قلم خود بطلبکاران پرداخت. اگر صحت مزاج با او مساعدت میکرد یقیناً تمام قرض را تأدیه میکرد ولی متأسفانه از سنۀ 1829 میلادی آثار نقاهت و بیماری مزاج او هویدا شد و سال بعد به فالج شدیدی گرفتار گشت. و در 1832 میلادی درگذشت. (از مجلۀ آینده سال اول شمارۀ 9- 10 بقلم و ترجمه س. میلادی سعیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ حارر / اِ حارر)
تره ایست که شتر را فربه کند. (منتهی الارب). اسحارّه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابن یحیی. ابن قتیبه و ابن عبدربه ذکر او آورده اند. رجوع بعیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 305 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 50 و 211 شود
ابن قبیصه. جاحظ و جهشیاری ذکر او آورده اند. رجوع بکتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 2 ص 165 و کتاب الوزراء و الکتاب چ مصر ص 38 شود
ابن اسماعیل مکنی به ابویعقوب. از بزرگان. معاصر القاهر بالله ابوالمنصور محمد بن المعتضد. رجوع به حبیب السیر جزء 3 از ج 2 ص 107 شود
ابن علی بن عبدالله بن عباس. ابن عبدربه از او نقل قول کرده است. رجوع به عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 صص 346- 347 شود
ابن ابراهیم بن یونس البغدادی الورّاق المعروف بالمنجنیقی. مکنی به ابویعقوب. رجوع به منجنیقی و الاعلام زرکلی ج 1 ص 96 شود
ابن ابی اسرائیل. از فقها و محدثین عهد متوکل. رجوع بمناقب الامام احمد بن حنبل تألیف ابن الجوزی چ مصر ص 375 و 386 شود
ابن عیسی العباس. جاحظ ذکر او آورده. رجوع به کتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص 243 و 266 و ج 3 ص 80 و217 شود
ابویحیی. رجوع به اسحاق بن عبدالله انصاری شود، ناویدن، پهن گشتن. پهنا گشتن، طویل گردیدن، بر روی افتادن. (منتهی الارب)
ارمنی. وی نایب قرابوغا شحنۀ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان (663- 680 هجری قمری) بود. رجوع بتاریخ مغول ص 201 شود
ابن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی. او زاهد و از اهل حدیث بوده است. (ابن الندیم). و رجوع به یزیدیین شود
موصلی. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن میمون... موصلی و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 86 و الجماهر ص 154 شود
ابویعقوب. رجوع به ابویعقوب اسحاق شود، یا ناقۀ بسیارشیر که آواز دوشیدن شیر آن شنیده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فروختن سحفه. فروختن پیه پشت.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از اعلام است. علم ٌ اعجمی لایصرف. (اقرب الموارد). اسم عجمی لم تصرفه للتعریف و یصرف ان نظر الی انه مصدر فی الاصل من اسحقه السفر اسحاقاً، ای ابعده. (منتهی الارب). اسحاق اعجمی و ان وافق لفظ العربی، یقال: اسحقه الله یسحقه اسحاقاً. (المعرب جوالیقی ص 14). و کلمه به معنی خندان است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ مَ نَ)
کهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی). کهنه شدن جامه: اسحق الثوب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
ساکت کردن، خاموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحار
تصویر اسحار
جمع سحر، پگاهان پگه خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحاق
تصویر اسحاق
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحال
تصویر اسحال
جمع سحل، جامه ای از ریسمان یکتا بافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
آسودگی آسودن، شنبگی که یهودان آیین شنبه را پاس دارند، خوابزمستانی زمخواب، جمع سبت، آسایش ها، روزگاران، شنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحار
تصویر اسحار
جمع سحر، پاس آخر شب، بامداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسحار
تصویر اسحار
جمع سحر، افسون ها، سحرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
((اِ))
خاموش کردن، زبان بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استات
تصویر استات
((اَ س ِ))
نمک مشتق از اسید استیک مانند استات سرب، استات مس، استات آهن و غیره، نمکی که از اسید استیک حاصل شود
فرهنگ فارسی معین