جدول جو
جدول جو

معنی استیکاف - جستجوی لغت در جدول جو

استیکاف
(مِ پَ رَ)
چکانیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
استیکاف
چکیدن خواستن چکانیدن
تصویری از استیکاف
تصویر استیکاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
خودداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
وارسی، پژوهش، درخواست تجدید رسیدگی به حکم قبلی که در دادگاه صادر شده است، در فقه انجام دادن دوبارۀ فریضه ای که به علت و سببی باطل شده است، در علوم ادبی مربوط ساختن جمله ای به جملۀ قبل که ارتباط منطقی با هم ندارند، دوباره آغاز کردن، از سر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیکال
تصویر استیکال
لقمه خواستن، مال مردم ضعیف را گرفتن و خوردن
استیکال ضعفا: خوردن مال ضعیفان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
بوئیدن. (منتهی الارب). بوی کردن چیزی را. انبوهیدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مِ زْ / زِ)
ناشتا شکستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ پَ)
سخت شدن معده. (تاج المصادر بیهقی). سخت شدن معده و یبوست آوردن. سخت شدن طبیعت. یقال: استوکعت معدته.
لغت نامه دهخدا
(مِ کُ نَنْ دَ / دِ)
در آشیان رفتن خواستن
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سطبر و آکنده شدن چوزه. (منتهی الارب). ستبر شدن: استوکحت الفراخ، استغلظت. (اقرب الموارد) ، در نسخۀ ابوحفص به معنی دهن ظروف آمده و بهمین بیت متمسک شده. (سروری) (رشیدی). دهان ظروف و اوانی. (برهان). در حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بیت مذکور به معنی ریم جراحت آمده ولی استیم در این شعر به معنی آستین و مجازاً، دهانه است چنانکه مظفری گوید:
بگشای بشادی و فرخی
ای جان جهان استیم خی
کامروز بشادی فرارسید
تاج شعرا خواجه فرخی.
مظفری (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(مِ زْ / زِ)
بسیارپیه شدن از فربهی. فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). پیه ناک گردیدن ناقه.
لغت نامه دهخدا
(مِ جو یَ دَ / دِ)
استئکام. اکمه گردیدن: استأکم الموضع.
لغت نامه دهخدا
(مِاَ)
ایستادن خواستن. (منتهی الارب). واایستیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). استادن کسی خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مُ خوا / خا)
ننگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). عار داشتن. عیب داشتن.
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو کِ رَ / رُو)
تمام فراگرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صفت علاج کردن، افروخته شدن آتش. (منتهی الارب). روشن شدن، شعله ور شدن. زبانه کشیدن.
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ خوا / خا)
قطره قطره چکانیدن پیه را. (منتهی الارب). بچکانیدن. (زوزنی). چکیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مُ لَمْ مَ)
شیفته و آشفته گردانیدن محبّت دل را. بردن محبت دل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
استئکال. مال کسی ستاندن و خوردن آن خواستن. مال کسی را ستدن و خوردن. مال کسی بستدن و بخوردن. (تاج المصادر بیهقی) : استیکال ضعفا، خوردن مال آنان.
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ سِ / سَ)
طلب الفت کردن و محبت خواستن. (از غیات اللغات) ، استأنس الوحشی، حس یافت وحشی از مردم. بوی بردن از نزدیکی آدمی، دستوری خواستن، نیک نگریستن و بشناختن
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ / مُ هَِ م م)
استئناف. از نو گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). نو کردن. از نو کردن. تجدید. از سر گرفتن. از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن: ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبۀ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصادقت و استجداد احکام موافقت... (ترجمه تاریخ یمینی ص 175). در باب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت و سفیران در اصلاح ذات البین سعی نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 193). چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند و بکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد، دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد و اندیشۀ استیناف مناجزت و مبارزت پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). ابوعلی... نصر بن الحسن... را بر سبیل استعجال پیش خواند تا بتدارک کار و تلافی عار مشغول شود و باستیناف مناجزت و سدّ حادثۀ ثلمت قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267) ، بخشیدن، پر کردن حوض. (تاج المصادر بیهقی) : اسجل الحوض، پر کرد حوض را از آب. (منتهی الارب) ، گذاشتن: اسجل الناس. (منتهی الارب) ، نوشتن و دادن سجل ّ، رها کردن: اسجل الامر لهم، رها کرد کار را برای ایشان. (منتهی الارب) ، بسیارخیر شدن: اسجل الرجل. (منتهی الارب) ، کلام طویل گفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استیاف
تصویر استیاف
بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
از نو گرفتن، نو کردن از سر گرفتن کاروآغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
آکنده شدن، چوره (چوره رخنه های کمهردوک را گویند که هنگام رشتن چرخ در آن کنند) زفتی ورزیدن (زفتی بخل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیکاء
تصویر استیکاء
پیه ناکی، شاش بندی شاش بند شدن، پرشدن مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیداف
تصویر استیداف
چکانیدن پیه، بازکاویدن پیام، فراهم کردن آب مرد در زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاف
تصویر استیجاف
شیدا گشتن، دل بردن
فرهنگ لغت هوشیار
پی گم کردن، ننگ داشتن، سرپیچی سر باز زدن، نگاشتن، خود داری کردن، کشیده شدن: به هر راهی ننگ داشتن عار داشتن، سرباز زدن امتناع کردن، سرپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
((اِ تِ))
از انجام کاری ننگ داشتن، سر باز زدن، رد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
((اِ))
از سر گرفتن، مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیکال
تصویر استیکال
((اِ))
به کسی اعتماد و تکیه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنکاف
تصویر استنکاف
سرباززنی، خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول
فرهنگ واژه مترادف متضاد