- استیلا
- دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
معنی استیلا - جستجوی لغت در جدول جو
- استیلا
- مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
- استیلا ((اِ))
- دست یافتن، چیرگی، غلبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدی خواستن
چیرگی
تمامی حق را گرفتن، تمام فرا گرفتن، تمام باز ستدن، طلب تمام چیزی را کردن، شغل و وظیفه مستوفی حساب، تصفیه مالیات، انتفاع و بهره بردن از کار یا مال غیر با اجازه او. یا دیوات استیفا. اداره ای که مستوفیان و محاسبان در آن بکار مشغول بودند داراستیفا
نوشتن خواستن، یاد نویساندن ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن، ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
روشن ساختن نمایانی
شیرین شمردن، شیرین خواستن
لاتینی تازی شده پیاز دشتی پیاز موش پیاز کوهی
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
درخواست با صدای بلند خواندن مطلبی تا بتوان آن را املا کرد
((اِ تِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن 26)
شیرین دانستن
برتری، غلبه، چیرگی
حق یا مال را به طور کامل گرفتن، کاری را به طور کامل انجام دادن، حق چیزی را ادا کردن، شغل و وظیفۀ مستوفی، حساب مالیات، در علوم ادبی ادا کردن حق مطلب به نحو احسن
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
فر بهیدن گوسپندان اندوه به در کردن، شادانیدن
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی
چیره شدن
ظفر یافتن بر چیره شدن بر
غالب آمدن، غالب شدن، غلبه، زبر دست شدن بر کسی
چیره شدن مالک شدن تملک پیدا کردن، تسلط یافتن مستولی شدن
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
حیله ومکر کردن
به روز گاری، خوب شدن باز تندرستی بهبودی
اسبله
اسبله
بر کشیدن شمشیروجزآن
گران فروشی، وام خواستن
آب خواستن، طلب آب کردن باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
کار کردن خواستن، طلب سعی وشتاب کردن