جدول جو
جدول جو

معنی استیخام - جستجوی لغت در جدول جو

استیخام(مَ لَ / لِ کَ نِ)
گران و ناگوارد شدن طعام و جز آن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ رَ / رِ)
استئمام. بمادر گرفتن. بمادر خواندن
لغت نامه دهخدا
(مِ جو یَ دَ / دِ)
استئکام. اکمه گردیدن: استأکم الموضع.
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو قِ شِ)
ستم کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، ترسیدن. (منتهی الارب) ، هنگام تیز کردن رسیدن شمشیر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
کبودی زدن خواستن. وشم کردن طلبیدن. کنده کردن دست و مانند آن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). نکنده کردن. (زوزنی). خال بر تن کوفتن خواستن. دست بسوزن آژدن و نیل ریختن تا نشان ماند. نقش بر دست کندن خواستن بسوزن یا بنوعی دیگر. خال کوبیدن
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
استئخار. واپس رفتن. واپس شدن. (زوزنی). سپس ماندن. پس ماندن. تأخر: و لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه ولایستقدمون. (قرآن 34/7) ، استیراض قرحه، ریمناک شدن آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
گرفتن، حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب). حاضر آمدن به مورد، حاضر کردن. (تاج المصادر بیهقی). فروآوردن، بسوی آب آوردن
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ بَ)
خبر جستن. خبر خواستن. یقال: استوخ لنا بنی فلان ما خبرهم، ای استخبرهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ پَ رَ)
بها کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). در بیع مکاس کردن. (زوزنی). و متعدی به علی و باء شود. یقال: استام علیها و بها. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استثخار
تصویر استثخار
واپسماندن، واپسین شدن، رزنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطعام
تصویر استطعام
خوردنی خواستن، طعام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحکام
تصویر استحکام
استوار شدن، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحمام
تصویر استحمام
بگرمابه رفتن، آب گرم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتمام
تصویر استتمام
پایان خواهی به سر آوردن رسا کردن بپایان بردن بسر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبهام
تصویر استبهام
سر بسته خواهی گنگ زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذمام
تصویر استذمام
زشتکاری نکوهیده کاری نکوهیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخدام
تصویر استخدام
خدمت خواستن، به چاکری وخادمی گرفتن، خادم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی جستن، بزرگ شمردن، بزرگ منشی بزرگ شمردن بزرگ داشتن، بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعصام
تصویر استعصام
چنگ زدن باز داشتن چنگ در زدن دست انداختن تشبث کردن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرخاص
تصویر استرخاص
پروا خواستن، ارزان خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعمام
تصویر استعمام
دستار نهادن، دستار خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرحام
تصویر استرحام
مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیضام
تصویر استیضام
ستمگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرمام
تصویر استرمام
واسازی خواستن (وا سازی مرمت) واساز خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسخار
تصویر استسخار
افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشمام
تصویر استشمام
بو کشیدن، بوئیدن، بو یافتن از چیزی، استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفخار
تصویر استفخار
خودنمایی خود فروشی، گرانخواهی، سفالینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
پرسیدن چیزی جهت آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند خواهی، بهره خود خواستن سوگند خوردن خواستن در خواست قسم خوردن کردن، بخش کردن خواستن (از تیره های قمار و غیره)، تفاءل و تطیر بتیرهای بی پر در نزد عرب در دوران جاهلیت، بهره و نصیب خود خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشمام
تصویر استشمام
بو کردن، بوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره