جدول جو
جدول جو

معنی استیحاد - جستجوی لغت در جدول جو

استیحاد(مَ)
استئحاد. تنها گردیدن. (منتهی الارب). منفرد شدن.
لغت نامه دهخدا
استیحاد
تک گرایی، تک ماندن
تصویری از استیحاد
تصویر استیحاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیحاش
تصویر استیحاش
ترسیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فِ / فَ)
جنبانیدن. (منتهی الارب) : استوحاه، حرکه. (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
حظیره ساختن در کوه، شوخی کردن، شوخ گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ اَ)
مهتر قومی را کشتن یا او را اسیر کردن. (منتهی الارب). کشتن رئیس و سید خویش. مهتر قومی را کشتن و یا (به) اسیری گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، اجاره کردن، اجاره داری. و استجاره به جای استیجار غلط است
لغت نامه دهخدا
(مَ لی لِ / لِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب). دژم و ناخوش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غمگین شدن. ناخوشدلی. دلتنگی. (زمخشری).
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
گلناک شدن جای. (منتهی الارب). باوحل شدن جای. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
آمدن به آب و جز آن.
لغت نامه دهخدا
شیر شدن. (زوزنی). مانند شیر شدن. شیری نمودن.
لغت نامه دهخدا
آمدن کسی خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، چکیدن خواستن. و فی الحدیث: توضاء فاستوکف ثلثاً ثلثاً، یرید غسل یدیه، و قیل بالغ فی غسل الید حتی وکف منهما الماء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مو نَ / نِ فُ)
آتش افروختن. (منتهی الارب). ایقاد. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مُ)
طلب بچه کردن. فرزند خواستن، پسر وی هانری دوم، مولد پاریس. او یونان شناسی ارجمند باشد. (1531- 1598 میلادی). او راست: گنجینۀ زبان یونانی و آن کتابی عظیم و محققانه است. دیگر بیان درباب تفوق زبان فرانسه
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوا / خا)
رجوع به استیحاد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استسعاد
تصویر استسعاد
یاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرحال
تصویر استرحال
فراروی جا به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعهاد
تصویر استعهاد
پیمان خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعداد
تصویر استعداد
آمادگی کردن، محیا شدن، آمادگی، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرحام
تصویر استرحام
مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئحال
تصویر استئحال
درنگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگینی، نهازیدن (وحشت کردن واهمه کردن)، آزردگی رنجیدگی آزردن آزرده شدن تنگدل شدن، آزردگی تنگدلی، دچار وحشت شدن رمیدن، وحشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیصاد
تصویر استیصاد
کنام ساختن (کنام جایگاه ستور و جانوران حظیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاد
تصویر استیقاد
آتش افروختن، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضحاک
تصویر استضحاک
شوخی خواستن خنده جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیحاش
تصویر استیحاش
((اِ))
دلتنگ شدن، وحشت یافتن، رمیدن، وحشت
فرهنگ فارسی معین