جدول جو
جدول جو

معنی استیحاد - جستجوی لغت در جدول جو

استیحاد
تک گرایی، تک ماندن
تصویری از استیحاد
تصویر استیحاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیقاد
تصویر استیقاد
آتش افروختن، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیصاد
تصویر استیصاد
کنام ساختن (کنام جایگاه ستور و جانوران حظیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگینی، نهازیدن (وحشت کردن واهمه کردن)، آزردگی رنجیدگی آزردن آزرده شدن تنگدل شدن، آزردگی تنگدلی، دچار وحشت شدن رمیدن، وحشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیحاش
تصویر استیحاش
((اِ))
دلتنگ شدن، وحشت یافتن، رمیدن، وحشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیحاش
تصویر استیحاش
ترسیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقصاد
تصویر استقصاد
میانه روی خواستن طلب اقتصاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقداد
تصویر استقداد
هموار گردیدن، کار پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن جویی گشتن خواهی (گشن فحل نرینه ای که آماده برای جهیدن بر مادینه است)، خرمانرینگی جهیدن بر مادینه دو پایه است و نرینه و مادینه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئساد
تصویر استئساد
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئحال
تصویر استئحال
درنگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
دستور گماردن دستور گرداندن، به دستوری پرداختن ویچیری (وزیری)، گرد کردن و بردن
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری پس از ترس، توانایی پس از سستی یاری خواستن استعانت جستن، توانا گردیدن بعد از سستی دلیری کردن پس از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمداد
تصویر استمداد
یاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلحام
تصویر استلحام
فراخراه جستن، فراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخوانی برای یگانگی فراخواندن کسانی را برای بهم آمدن در خواست ملحق گردیدن بهم کردن، دعوی کردن که فرزند از آن من است بخود نسبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسعاد
تصویر استسعاد
یاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرحام
تصویر استرحام
مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرحال
تصویر استرحال
فراروی جا به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعهاد
تصویر استعهاد
پیمان خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعداد
تصویر استعداد
آمادگی کردن، محیا شدن، آمادگی، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضحاک
تصویر استضحاک
شوخی خواستن خنده جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصحاح
تصویر استصحاح
باز تندرستی: تندرستی پس از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
هم نشین خواستن، یاری خواستن، با خود داشتن، پیشین روایی: دستور یا فرمان پیشین و گذشته را هم اکنون پذیرفتن و روا داشتن دشوار شدن کار بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن، یاری خواستن، همراه بردن با خود داشتن، باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم. بنابراین سه رکن دارد: یقین بان در رمان سابق، شک بان در زمان بعد، ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک، جمع استصحابات
فرهنگ لغت هوشیار