جدول جو
جدول جو

معنی استیجاف - جستجوی لغت در جدول جو

استیجاف(مُ لَمْ مَ)
شیفته و آشفته گردانیدن محبّت دل را. بردن محبت دل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
استیجاف
شیدا گشتن، دل بردن
تصویری از استیجاف
تصویر استیجاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیناف
تصویر استیناف
وارسی، پژوهش، درخواست تجدید رسیدگی به حکم قبلی که در دادگاه صادر شده است، در فقه انجام دادن دوبارۀ فریضه ای که به علت و سببی باطل شده است، در علوم ادبی مربوط ساختن جمله ای به جملۀ قبل که ارتباط منطقی با هم ندارند، دوباره آغاز کردن، از سر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
سزاوار و مستحق شدن برای کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیجار
تصویر استیجار
اجاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَمْ مَ)
استئجاز بر وساده، خم شدن بر آن و تکیه نکردن بدان: استأجز علی الوساده، خم شد بر بالش و تکیه نکرد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مِاَ)
ایستادن خواستن. (منتهی الارب). واایستیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). استادن کسی خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مِ پَ رَ)
چکانیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ / مُ هَِ م م)
استئناف. از نو گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). نو کردن. از نو کردن. تجدید. از سر گرفتن. از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن: ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبۀ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصادقت و استجداد احکام موافقت... (ترجمه تاریخ یمینی ص 175). در باب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت و سفیران در اصلاح ذات البین سعی نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 193). چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند و بکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد، دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد و اندیشۀ استیناف مناجزت و مبارزت پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). ابوعلی... نصر بن الحسن... را بر سبیل استعجال پیش خواند تا بتدارک کار و تلافی عار مشغول شود و باستیناف مناجزت و سدّ حادثۀ ثلمت قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267) ، بخشیدن، پر کردن حوض. (تاج المصادر بیهقی) : اسجل الحوض، پر کرد حوض را از آب. (منتهی الارب) ، گذاشتن: اسجل الناس. (منتهی الارب) ، نوشتن و دادن سجل ّ، رها کردن: اسجل الامر لهم، رها کرد کار را برای ایشان. (منتهی الارب) ، بسیارخیر شدن: اسجل الرجل. (منتهی الارب) ، کلام طویل گفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ خوا / خا)
قطره قطره چکانیدن پیه را. (منتهی الارب). بچکانیدن. (زوزنی). چکیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
مهلت خواستن. (منتهی الارب). وقفه خواستن. زمان خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ سِ / سَ)
طلب الفت کردن و محبت خواستن. (از غیات اللغات) ، استأنس الوحشی، حس یافت وحشی از مردم. بوی بردن از نزدیکی آدمی، دستوری خواستن، نیک نگریستن و بشناختن
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صفت علاج کردن، افروخته شدن آتش. (منتهی الارب). روشن شدن، شعله ور شدن. زبانه کشیدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ طَ)
استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به مزدوری گرفتن. به مزد خواستن کسی را: استأجرته، به مزد خواستم او را، استیر (استاتر) در عهد ساسانی ارزش چهار درهم داشته است. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 28). و این کلمه اصل سیر امروز است که معادل با شانزده مثقال است
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ دِهْ)
سزاوار شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (وطواط). مستحق و سزاوار شدن چیزی را. استحقاق، دستوری دادن
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ خوا / خا)
تهی کردن باد ابر را. (منتهی الارب) : انتجفت الریح السحاب و استنجفته، استفرغته، تنک کرد باد ابر را. (قطر المحیط) (منتهی الارب) ، کسی را ناصح شمردن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بوئیدن. (منتهی الارب). بوی کردن چیزی را. انبوهیدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو کِ رَ / رُو)
تمام فراگرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استیاف
تصویر استیاف
بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشفاف
تصویر استشفاف
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
سزاوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به مزد گرفتن مزدوری گرفتن، سلاک کردن، سلاک داری اجیر کردن بمزد گرفتن مزدور را، اجاره کردن (خانه دکان و جز آنرا) توضیح استعمال بجای (استیجار) نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجال
تصویر استیجال
مهلت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیداف
تصویر استیداف
چکانیدن پیه، بازکاویدن پیام، فراهم کردن آب مرد در زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنجاف
تصویر استنجاف
پراکندیدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیکاف
تصویر استیکاف
چکیدن خواستن چکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
از نو گرفتن، نو کردن از سر گرفتن کاروآغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
((اِ))
سزاوار شدن، واجب و لازم دانستن امری یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیجار
تصویر استیجار
((اِ))
اجاره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
((اِ))
از سر گرفتن، مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده
فرهنگ فارسی معین
ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد