- استهزاء
- ریشخند افسونگری دست انداختن افسوس کردن ریشخند نمودن
معنی استهزاء - جستجوی لغت در جدول جو
- استهزاء
- ریشخند
- استهزاء ((اِ تِ))
- بر کسی خندیدن، مسخره نمودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ره آورد خواستن، رهنمون خواستن
بر کسی خندیدن، طنز، تمسخر، تمسخر کردن، ریشخند کردن، تهکم افسوس کردن ریشخند نمودن
مسخره کردن، ریشخند کردن
کوشندگی، پی گیری، سختگیری، سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
فتوی خواستن، وچر خواهی وچر جویی (وچر فتوی) طلب فتوی کردن، فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرود آمدن فرود افتادن، فرود کشیدن، فرود خواستن فرو آوردن فرو فرستادن، فرود آمدن خواستن فرود آمدن، از مرتبه خود فرو افتادن
پاک کردن، پلیدی زدودن، خرما خوردن، میوه چیدن، شتافتن رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
سرشت پرسی (سرشت مزاج) دریافت اندیشه و خواست از چگونگی مزاج آگاهی بدست آوردن مزاج دانی کردن
گوارا یافتن
بایستگی ناگزیری، چسبیدگی، همراه داشتن همراه گرفتن همراه داشتن، لزوم وجوب ضرورت لازم شدگی بهم چسبیدگی، جمع استلزامات. یا استلزام عقلی
ورنخواهی
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
آب خواستن، باران خواستن، خشکامار: از بیماریهایست که بیمار از تشنگی نمی رهد (لغت فرس) باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
افسون خواستن
روزی خواستن
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
استدعای کناره گیری از شغل، معاف کردن، تکلیف خواستن، پوزش خواستن، بزرگ شمردن بخشش خواستن، کناره گیری طلب عفو کردن، عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن، تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
کج تابی بی فرمان شدن سرکشی
نو خرما خواستن، نو خرما خوردن خرمای نو بر خوردن
پاییدن، نشانه گشتن، آماجگری
زشت شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
سر خود کار کردن
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
شمار خواست آمار خواستن
دم پایی خواستن، دهش خواستن
دهش خواهی در یوزگی نیاز خواهی
درنگ خواهی کند یابی
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
پس گرفتن
سایه جستن به سایه رفتن
بالا پوش خواستن پوشش گرم خواستن