جدول جو
جدول جو

معنی استهزاء

استهزاء((اِ تِ))
بر کسی خندیدن، مسخره نمودن
تصویری از استهزاء
تصویر استهزاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استهزاء

استهزاء

استهزاء
ریشخند افسونگری دست انداختن افسوس کردن ریشخند نمودن
استهزاء
فرهنگ لغت هوشیار

استهزاء

استهزاء
خندستانی. (مجمل اللغه). خندستانی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بر کسی خندیدن. تمسخر کردن. (غیاث). جمز. ریشخند کردن. ریشخند. تهکم. طنز. فسوس. افسوس. فسوس کردن. (منتهی الارب). فسوس داشتن. دست انداختن. سخریه. سخریه کردن. فسوسیدن: انما نحن مستهزؤن. (قرآن 14/2) ، ما فسوس میداشتیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی) ، ما بمحمد و قوم او فسوس می کردیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
لغت نامه دهخدا

استهواء

استهواء
سرگشته کردن. (زوزنی) (وطواط). سرگشته گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). شیفته دل گردانیدن.
لغت نامه دهخدا

استهداء

استهداء
هدیه خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ارمغان طلبیدن.
لغت نامه دهخدا

استیزاء

استیزاء
برآمدن، چنانکه بر کوه. بلند شدن، سپرده و کوفته یافتن: استوطاء الموضع، کوفته و سپردۀ زیر پا یافت آن موضع را. و یقال:استوطأت المرکب، ای وجدته وطیئاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا