جدول جو
جدول جو

معنی استهزا - جستجوی لغت در جدول جو

استهزا
مسخره کردن، ریشخند کردن
تصویری از استهزا
تصویر استهزا
فرهنگ فارسی عمید
استهزا
بر کسی خندیدن، طنز، تمسخر، تمسخر کردن، ریشخند کردن، تهکم افسوس کردن ریشخند نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
استهزا
تمسخر، ریشخند، سخریه، مسخره، مضحکه، شوخی، طنز، فسوس، لودگی، هزل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استهوا
تصویر استهوا
سرگردان و سرگشته شدن، سرگردان و سرگشته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استهدا
تصویر استهدا
راهنمایی خواستن، هدیه خواستن، ارمغان خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ پَ / پِ)
خندستانی. (مجمل اللغه). خندستانی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بر کسی خندیدن. تمسخر کردن. (غیاث). جمز. ریشخند کردن. ریشخند. تهکم. طنز. فسوس. افسوس. فسوس کردن. (منتهی الارب). فسوس داشتن. دست انداختن. سخریه. سخریه کردن. فسوسیدن: انما نحن مستهزؤن. (قرآن 14/2) ، ما فسوس میداشتیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی) ، ما بمحمد و قوم او فسوس می کردیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
شهری به ایتالیا، در ساحل دریاچۀ ماژور، دارای 1900 تن سکنه و کنفرانس اقتصادی بین المللی بسال 1932 میلادی بدانجا بود، نرم شمردن چیزی را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ خَ)
ممالۀ استهزاء:
نبود با ودیعت استحقار
نبود با شریعت استهزی.
ابوالفرج.
همی کند هنرش بر زمانه استخفاف
همی کند نسبش بر ستاره استهزی.
ادیب صابر
لغت نامه دهخدا
تصویری از استسغا
تصویر استسغا
کار کردن خواستن، طلب سعی وشتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تیمارخواست (تیمار رعایت)، نگهبانی خواستن، نگهبانی کردن، رعایت طلبیدن نگهبان خواستن طلب توجه کردن، رعایت طلبیدن نگهبان خواستن طلب توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرسندی خواستن، خرسند کردن، خشنودی خواستن خشنودی جستن، خشنود کردن، خشنودی، جمع استرضا آت، خواستن از کسی تا خشنود کنداو را، طلب خشنودی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارک خواهی (پارک رشوه) رشوه طلبیدن پاره خواستن، رشوه طلبیدن پاره خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشعا
تصویر استشعا
سرگشته یافتن، سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرزاق
تصویر استرزاق
روزی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی از داروها زر نیخ سرخ سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغذا
تصویر استغذا
بر زمین کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
فرهنگ لغت هوشیار
طلب عفو کردن عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعطا
تصویر استعطا
دهش جستن دهش جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصفا
تصویر استصفا
ناب جستن، یکدله خواستن (یکدله دوست بی نفاق و صافی)، پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آب خواستن، طلب آب کردن باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیدن، کنجکاوی، بازکاوی فراهم آوری روشی است در کروی (منطق) که پاره به هماد (کل) پی می برند جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام، جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
شفا خواستن، تندرستی خواستن، شفا طلبیدن، طلب شفا کردن، درمان خواستن، بهبود رهاندن، شکمروش طلب شفا کردن، شفا جستن شفا خواستن بهبود خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
توانگری، بی نیازی توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن، توانگر شدن، بی نیاز گشتن، بی نیازی توانگری، عدم تقید بی قید بودن، ناز، حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله (آنچه جز خداست) و نیاز و فقر در برابر خداوند است. یا استغنا از... بی نیاز شدن، از... یا استغنا بخرج دادن، بی نیازی نمودن استکبار. یا استغنا طبع. مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز، توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن، توانگر شدن، بی نیاز گشتن، بی نیازی توانگری، عدم تقید بی قید بودن، ناز، حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله (آنچه جز خداست) و نیاز و فقر در برابر خداوند است. یا استغنا از... بی نیاز شدن، از... یا استغنا بخرج دادن، بی نیازی نمودن استکبار. یا استغنا طبع. مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
طلب فتوی کردن فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهزاء کردن
تصویر استهزاء کردن
فیردن، برگرفتن، شیشکی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهدا
تصویر استهدا
راهنمائی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهنا
تصویر استهنا
دستگیری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهوا
تصویر استهوا
حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهزاء
تصویر استهزاء
ریشخند افسونگری دست انداختن افسوس کردن ریشخند نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجلا
تصویر استجلا
روشن ساختن نمایانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهوا
تصویر استهوا
((اِ تِ))
هوس کردن، کسی را به هوس انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استهزاء
تصویر استهزاء
((اِ تِ))
بر کسی خندیدن، مسخره نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استهزاء
تصویر استهزاء
ریشخند
فرهنگ واژه فارسی سره