- استمساک
- دامن کسی را گرفتن چنگ در زدن دست در زدن تمسک جستن، تمسک اعتصام
معنی استمساک - جستجوی لغت در جدول جو
- استمساک
- متوسل شدن، تمسک جستن
- استمساک ((اِ تِ))
- چنگ در زدن، تمسک جستن، تمسک، اعتصام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هیرخواهی (هیر ملک)، هیرداری تملک به ملک گرفتن تصرف کردن
جایی را ملک خود قرار دادن و آن را مالک شدن
استمساک کردن به. . چنگ در زدن در چیزی تمسک جستن اعتصام کردن
سوگند خواهی، بهره خود خواستن سوگند خوردن خواستن در خواست قسم خوردن کردن، بخش کردن خواستن (از تیره های قمار و غیره)، تفاءل و تطیر بتیرهای بی پر در نزد عرب در دوران جاهلیت، بهره و نصیب خود خواستن
واپرسی پرس و جو چروش همپرسی وا پرسیدن بیان کردن خواستن طلب تفسیر کردن، پرسیدن، پرسش اقتراح، جستجو تفحص، جمع استفسارات
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
شیر نمایی شیری نمودن (شیر اسد)
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
فراخ گردیدن
گردن نهادن به اسیری، به اسیری گردن دادن
یاری خواستن، یاری طلبیدن، با کسی گفتنکه با من مواصا کن
مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن
بخشش خواستن یاری خواستن
به ستوه آمدن
نمکین خواستن، نمکین یافتن (نمکین ملیح)
سرشت پرسی (سرشت مزاج) دریافت اندیشه و خواست از چگونگی مزاج آگاهی بدست آوردن مزاج دانی کردن
روان شدن، بر یک روش رفتن
گوارا یافتن
یاری خواستن
برخورداری جستن بهره برگرفتن کام خواستن، برخورداری
بی مایه یافتن ناپسند یافتن سست یافتن
فروهشتن گیسو، خوگرشدن، گستاخ شدن، گستاخی
انگبین خواستن انگبین گرفتن
سخت شدن کار
شوخی خواستن خنده جویی
نیست کردن میرانیدن هلاک کردن، نیست شدن، پرداخت وام بمرور زمان وام فرسایی یا استهلاک سرمایه. سرمایه ای را که برای خرید ماشینها یا مخارج ساختمان و جز آن بکار رفته بمرور بدست آوردن، هلاک کردن، نابود کردن، استهلاک دین، میرانیدن
رونویسی بیهوده کردن بیهوده ساختن نسخه گرفتن از نوشته یا کتابی نقل کردن مطلبی از روی نوشته ای، جمع استنساخات
تبار پرستی، تبار شمری نژاد گویی
ستودن، خوب جلوه دادن
مانده شدن ماندگی
دلبه کشتن نهادن کشتن خواهی دل به مرگ نهادن