یاری خواستن. (منتهی الارب). مدد خواستن. (زوزنی). یاری جستن. یاوری خواستن. بمدد طلبیدن. استعانت. اعانت جستن: مدّت مجاهدت دراز کشید واهبت و سازی که داشتیم نمانده و راه استمداد و طلب زاد بسته بود و مدتها در مضایق آن شدت و مغالق آن کربت بماندیم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 26). الیسع چون بجانب قهستان رسید رحل و ثقل بخوس بگذاشت و بر امید استمداد به بخارا رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). - استمداد کردن، استعانت. مدد خواستن. یاری خواستن: این غزل را پیش ازین هرچند انشا کرده بود صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد. صائب.
یاری خواستن. (منتهی الارب). مدد خواستن. (زوزنی). یاری جستن. یاوری خواستن. بمدد طلبیدن. استعانت. اعانت جستن: مدّت مجاهدت دراز کشید واهبت و سازی که داشتیم نمانده و راه استمداد و طلب زاد بسته بود و مدتها در مضایق آن شدت و مغالق آن کربت بماندیم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 26). الیسع چون بجانب قهستان رسید رحل و ثقل بخوس بگذاشت و بر امید استمداد به بخارا رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). - استمداد کردن، استعانت. مدد خواستن. یاری خواستن: این غزل را پیش ازین هرچند انشا کرده بود صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد. صائب.
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند