بند کردن و بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خوابانیدن، خفته یافتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین انداختن شتر پیش گردن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بند کردن و بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خوابانیدن، خفته یافتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین انداختن شتر پیش گردن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
شنیدن. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شنیدن آواز. نیوشیدن. فانیوشیدن. (زوزنی). شنودن. فاشنودن. عمداً شنودن. شنود. گوش داشتن. (مؤیدالفضلاء) (صراح) (منتهی الارب). گوش واداشتن. (زوزنی). گوش دادن. گوش یازی. گوش فرادادن. گوش فراداشتن. (تاج المصادر بیهقی). اصاخه. اصغاء. سمع: غراب بین نای زن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او. منوچهری. هرکه سخن ناصحان... استماع ننماید عواقب کارهای او از... ندامت خالی نماند. (کلیله و دمنه). هرآینه در استماع آن تمیز ملکانه در این میان خواهد بود. (کلیله و دمنه). از سخن گوئی مجوئید ارتفاع منتظر را به ز گفتن، استماع. مولوی. چه حاجت است عیان را به استماع بیان. سعدی. من گوش استماع ندارم، لمن تقول. سعدی. - استماع کردن، اصغاء کردن. شنفتن. شنیدن. گوش دادن. شنودن، املاء پرسیدن. (منتهی الارب). - استملاء حدیث، املاء حدیث طلبیدن از کسی. ، استملأ فی الدین، ای جعل دینه فی ملأ. (منتهی الارب). جعل دینه فی املئاء، ای اغنیاء ثقه. (قطر المحیط)
شنیدن. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شنیدن آواز. نیوشیدن. فانیوشیدن. (زوزنی). شنودن. فاشنودن. عمداً شنودن. شنود. گوش داشتن. (مؤیدالفضلاء) (صراح) (منتهی الارب). گوش واداشتن. (زوزنی). گوش دادن. گوش یازی. گوش فرادادن. گوش فراداشتن. (تاج المصادر بیهقی). اِصاخه. اصغاء. سمع: غراب بین نای زن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او. منوچهری. هرکه سخن ناصحان... استماع ننماید عواقب کارهای او از... ندامت خالی نماند. (کلیله و دمنه). هرآینه در استماع آن تمیز ملکانه در این میان خواهد بود. (کلیله و دمنه). از سخن گوئی مجوئید ارتفاع منتظر را به ز گفتن، استماع. مولوی. چه حاجت است عیان را به استماع بیان. سعدی. من گوش استماع ندارم، لمن تقول. سعدی. - استماع کردن، اصغاء کردن. شنفتن. شنیدن. گوش دادن. شنودن، املاء پرسیدن. (منتهی الارب). - استملاء حدیث، املاء حدیث طلبیدن از کسی. ، استملأَ فی الدین، ای جعل دینه فی ملأ. (منتهی الارب). جعل دینه فی املئاء، ای اغنیاء ثقه. (قطر المحیط)
اقطاع خواستن. (تاج المصادر بیهقی). بمقاطعه خواستن، آب بسیار خواستن. (منتهی الارب) ، بسیار گرفتن، بسیار آمدن. (زوزنی). چیزی را بسیار آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار آمدن چیزی را. (منتهی الارب). بسیار انگاشتن. بسیار یافتن خبر. بسیارشمردن، بسیارمال شدن. (منتهی الارب)
اقطاع خواستن. (تاج المصادر بیهقی). بمقاطعه خواستن، آب بسیار خواستن. (منتهی الارب) ، بسیار گرفتن، بسیار آمدن. (زوزنی). چیزی را بسیار آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار آمدن چیزی را. (منتهی الارب). بسیار انگاشتن. بسیار یافتن خبر. بسیارشمردن، بسیارمال شدن. (منتهی الارب)
باک داشتن. اکتراث. (زوزنی). مبالات. پروا کردن، مرتک گردیدن، یعنی بلیغ نمودن و در وقت مخاصمه عاجز آمدن، ارتکاک در امری، شک کردن در کاری، سخن آشفته گفتن که فهم نتوان کردن، چنانکه مستی: سکران مرتک
باک داشتن. اِکتراث. (زوزنی). مبالات. پروا کردن، مرتک گردیدن، یعنی بلیغ نمودن و در وقت مخاصمه عاجز آمدن، ارتکاک در امری، شک کردن در کاری، سخن آشفته گفتن که فهم نتوان کردن، چنانکه مستی: سکران مرتک
برگردیدن گونۀکسی: انتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه، لغتی است در امتقاع. (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه. (آنندراج). و رجوع به امتقاع شود.
برگردیدن گونۀکسی: اُنتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه، لغتی است در امتقاع. (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه. (آنندراج). و رجوع به امتقاع شود.
همه شیر پستان مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکیدن کره همه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) ، بخدمت داشته شدن. بکار گرفته شدن، بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ضعیف کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ضعیف داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : کوه کنعان را فرو برد آن زمان نیم موجی تا بقعر امتهان. مولوی. بشمرند آن ظلمها و امتهان کز یزید و شمر دید آن خاندان. مولوی. از سلطان بضراعت و امتهان امان خواستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بادروزه شود
همه شیر پستان مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکیدن کره همه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) ، بخدمت داشته شدن. بکار گرفته شدن، بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ضعیف کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ضعیف داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : کوه کنعان را فرو برد آن زمان نیم موجی تا بقعر امتهان. مولوی. بشمرند آن ظلمها و امتهان کز یزید و شمر دید آن خاندان. مولوی. از سلطان بضراعت و امتهان امان خواستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بادروزه شود
گشتن جویی (گشن فحل) فارسی گویان این واژه رابه جای پانسه یاپشک (قرعه) به کار میبرند قرعه کشیدن، توضیح در عربی بمعنی (بعاریت خواستن گشن از کسی) و (گشن خواه شدن ماده شتر و ماده گاو) و غیره آمده و بمعنی قرعه کشیدن در عربی (اقتراع) مستعمل است
گشتن جویی (گشن فحل) فارسی گویان این واژه رابه جای پانسه یاپشک (قرعه) به کار میبرند قرعه کشیدن، توضیح در عربی بمعنی (بعاریت خواستن گشن از کسی) و (گشن خواه شدن ماده شتر و ماده گاو) و غیره آمده و بمعنی قرعه کشیدن در عربی (اقتراع) مستعمل است