جدول جو
جدول جو

معنی استفخاذ - جستجوی لغت در جدول جو

استفخاذ(مَ)
سست گوش شدن. (منتهی الارب) (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استفتاح
تصویر استفتاح
به دنبال پیروزی بودن، فتح خواستن، باز کردن، گشودن، آغاز کردن، پانزدهم ماه رجب. در روایات آمده است که در این روز درهای آسمان باز است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخفاف
تصویر استخفاف
خفیف کردن، سبک کردن، خوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
غالب شدن، دست یافتن و چیره شدن، غلبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استفسار
تصویر استفسار
توضیح و تفسیر خواستن، جویا شدن، پرسیدن، پرسش، سؤال
فرهنگ فارسی عمید
(گُ هََ وَ)
اتخاذ. گرفتن: استخذ ارضاً، گرفت زمین را، رهائی جستن. (منتهی الارب). رهائی یافتن. رهائی. یلگی. آزادی. رستگاری. رستن، رهانیدن خواستن، برای خود خالص کردن چیزی را. خاص ّ کردن چیزی را برای خود. (منتهی الارب). ویژه کردن از بهر خود. (تاج المصادر بیهقی). خالص گردانیدن. برای خویش ویژه کردن. (زوزنی). برگزیدن برای خود. مختص خویش ساختن: سلطان اگرچه بر استخلاص سیستان و استصفای آن نواحی جازم بود حالی بحکم مصلحت وقت... اطراف آن کار فراهم گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 244). خواست که بنصرت و معاونت و استخلاص مملکت او قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). در جواب خصم او استخلاص ملک او را مدد دهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260). نصر با بابی دوست شد و هردو دل بر استخلاص آمل نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261). اسلاف ملوک آل سامان عمرهای دراز در آرزوی این ممالک بوده اند و بر آن مال بی اندازه بذل کرده و لشکرها فرستاده و بر امید استخلاص آن جانها فدا کرده و سرها بر باد داده و بدین مراد و آرزو نارسیده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 141). اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه فرستاد به استخلاص آن ولایت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
گرفتن، حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب). حاضر آمدن به مورد، حاضر کردن. (تاج المصادر بیهقی). فروآوردن، بسوی آب آوردن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوا / خا رَ /رِ)
رجوع به استیخاذ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیز فاخر خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ / حِ سَ)
ستیهیدن.
لغت نامه دهخدا
با مزه یافتن خوشمزه یافتن مزه کردن طلب مزه کردن مزه خاستن، مزه یافتن لذت بردن، خوش مزه دانستن با مزه یافتن خوش مزه شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
چیرگی جستن چیرگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار خواست، شرمسار خواستن، خواری سبک داشتن خفیف دانستن خوار شمردن، سبکی خواری، جمع استخفافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثخار
تصویر استثخار
واپسماندن، واپسین شدن، رزنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرخاص
تصویر استرخاص
پروا خواستن، ارزان خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسخار
تصویر استسخار
افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن جویی گشتن خواهی (گشن فحل نرینه ای که آماده برای جهیدن بر مادینه است)، خرمانرینگی جهیدن بر مادینه دو پایه است و نرینه و مادینه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی خواستن، وچر خواهی وچر جویی (وچر فتوی) طلب فتوی کردن، فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفخار
تصویر استفخار
خودنمایی خود فروشی، گرانخواهی، سفالینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفساد
تصویر استفساد
تباهیگری، تباهاندن، تباهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
واپرسی پرس و جو چروش همپرسی وا پرسیدن بیان کردن خواستن طلب تفسیر کردن، پرسیدن، پرسش اقتراح، جستجو تفحص، جمع استفسارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفصاص
تصویر استفصاص
بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفضال
تصویر استفضال
فزو نخواهی فزایستگی، نیکخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفظاع
تصویر استفظاع
زشت دانی، رسوادانی
فرهنگ لغت هوشیار
پویشخواهی (پویه فعل نخستین دستور) (از باب های ده گانه ثلاثی مزید در صرف زبان عربی که هر چه در این باب ساخته شود امر بر خواستن و جستن می دهد) طلب فعل کردن، نام یکی از بابهای ده گانه ثلاثی مزید در صرف زبان عربی که با افزودن در آغاز فعل مجرد ساخته میشود و معنی آن در خواست چیزی کردن و خواستار آن چیز گردیدن است چنانکه استخراج بمعنی بیرون آوردن خواستن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفلاح
تصویر استفلاح
رستگاری خواستن، رستگاری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
پرسیدن چیزی جهت آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
((اِ تِ حْ))
غلبه کردن، چیره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استلذاذ
تصویر استلذاذ
((اِ تِ))
لذت خواستن، لذت بردن، خوشمزه یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراغ
تصویر استفراغ
هراش
فرهنگ واژه فارسی سره