- استعمار
دست درازی و اعمال نفوذ و مداخلۀ دولت قوی در کشور و سرزمین دولت ضعیف به بهانۀ آبادی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آن، آباد کردن
معنی استعمار - جستجوی لغت در جدول جو
- استعمار (مِ حَفْ فَ نِ)
استعمار کسی در مکان، باشندۀ آن جای کردن او را: استعمره المکان، باشندۀ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب).
- استعمار
آباد خواهی، ماند گار ساختن طلب آبادانی کردن آبادانی خواستن، تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف بقصد استفاده از منابع طبیعی و ثروت کشور و نیروی انسانی افراد آن ببهانه نابجای ایجاد آبادی و رهبری مردم آن بسوی ترقی
- استعمار ((اِ تِ))
آبادانی خواستن، آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان
- استعمار
زورگویی
- استعمار
استثمار، توسعه طلبی، سلطه جویی
- استعمار
الاستعمار
- استعمار
Colonization
- استعمار
colonisation
- استعمار
sömürgeleşme
- استعمار
استعمار
- استعمار
استعمار
- استعمار
উপনিবেশীকরণ
- استعمار
ukoloni
- استعمار
उपनिवेशीकरण
- استعمار
식민지화
- استعمار
植民地化
- استعمار
קולוניזציה
- استعمار
kolonisasi
- استعمار
การล่าอาณานิคม
- استعمار
kolonisatie
- استعمار
colonización
- استعمار
colonizzazione
- استعمار
colonização
- استعمار
殖民化
- استعمار
kolonizacja
- استعمار
колонізація
- استعمار
Kolonisierung
- استعمار
колонизация
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به استعمار دولت و کشوری قوی که کشورهای دیگر را مورد استعمار قرار دهد مستعمره طلب دولت استعماری
