معنی استعمار استعمار((اِ تِ)) آبادانی خواستن، آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان تصویر استعمار فرهنگ فارسی معین
استعمار استعمار آباد خواهی، ماند گار ساختن طلب آبادانی کردن آبادانی خواستن، تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف بقصد استفاده از منابع طبیعی و ثروت کشور و نیروی انسانی افراد آن ببهانه نابجای ایجاد آبادی و رهبری مردم آن بسوی ترقی فرهنگ لغت هوشیار
استعمار استعمار دست درازی و اعمال نفوذ و مداخلۀ دولت قوی در کشور و سرزمین دولت ضعیف به بهانۀ آبادی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آن، آباد کردن فرهنگ فارسی عمید