جدول جو
جدول جو

معنی استعفا - جستجوی لغت در جدول جو

استعفا
طلب عفو کردن عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استعفا
کناره گیری
تصویری از استعفا
تصویر استعفا
فرهنگ واژه فارسی سره
استعفا
درخواست کناره گیری از کار و شغل، کناره گیری کردن از کار و شغل، طلب عفو کردن، عفو خواستن
تصویری از استعفا
تصویر استعفا
فرهنگ فارسی عمید
استعفا
Resignation
تصویری از استعفا
تصویر استعفا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
استعفا
отставка
دیکشنری فارسی به روسی
استعفا
Rücktritt
دیکشنری فارسی به آلمانی
استعفا
відставка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
استعفا
rezygnacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
استعفا
辞职
دیکشنری فارسی به چینی
استعفا
renúncia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
استعفا
dimissione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
استعفا
renuncia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
استعفا
démission
دیکشنری فارسی به فرانسوی
استعفا
ontslag
دیکشنری فارسی به هلندی
استعفا
ลาออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
استعفا
pengunduran diri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
استعفا
إعادة النّشر
دیکشنری فارسی به عربی
استعفا
इस्तीफा
دیکشنری فارسی به هندی
استعفا
התפטרות
دیکشنری فارسی به عبری
استعفا
辞職
دیکشنری فارسی به ژاپنی
استعفا
사임
دیکشنری فارسی به کره ای
استعفا
istifa
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
استعفا
kujiuzulu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
استعفا
পদত্যাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
استعفا
استعفا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار
استدعای کناره گیری از شغل، معاف کردن، تکلیف خواستن، پوزش خواستن، بزرگ شمردن بخشش خواستن، کناره گیری طلب عفو کردن، عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن، تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعفاف
تصویر استعفاف
پارسایی کردن، خودداری از انجام کار حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعفاء
تصویر استعفاء
((اِ تِ))
تقاضای معافیت از انجام کار
استعفاء نامه: نامه ای که تقاضای کناره گیری از شغل یا کار در آن نوشته شده است
فرهنگ فارسی معین
تمامی حق را گرفتن، تمام فرا گرفتن، تمام باز ستدن، طلب تمام چیزی را کردن، شغل و وظیفه مستوفی حساب، تصفیه مالیات، انتفاع و بهره بردن از کار یا مال غیر با اجازه او. یا دیوات استیفا. اداره ای که مستوفیان و محاسبان در آن بکار مشغول بودند داراستیفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکفا
تصویر استکفا
کفایت کردن خواستن کار گزاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
شفا خواستن، تندرستی خواستن، شفا طلبیدن، طلب شفا کردن، درمان خواستن، بهبود رهاندن، شکمروش طلب شفا کردن، شفا جستن شفا خواستن بهبود خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعطا
تصویر استعطا
دهش جستن دهش جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصفا
تصویر استصفا
ناب جستن، یکدله خواستن (یکدله دوست بی نفاق و صافی)، پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار