- استعداد
توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاری، مهیا کردن، آماده کردن، مهیا شدن، آماده شدن، افراد و تجهیزات جنگی
معنی استعداد - جستجوی لغت در جدول جو
- استعداد(مَ اَ)
آماده شدن. آماده گشتن. (منتهی الارب). آمادگی کردن. مهیا شدن. تهیؤ. آمادگی. (غیاث) : از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 339) ، از گناه درگذشتن خواستن. طلب آمرزش کردن. عفو خواستن. خطا از کسی معاف کنانیدن. (غیاث) ، بلب گرفته صافی کردن شتر گیاه خشک را. (از منتهی الارب) : استعفت الابل الیبیس ، اخذته بمشافرها مستصفیه. (اقرب الموارد).
- استعفا خواستن و استعفا دادن و استعفا کردن، از شغل معافیت خواستن. خود را خلع کردن
- استعفا خواستن و استعفا دادن و استعفا کردن، از شغل معافیت خواستن. خود را خلع کردن
- استعداد
آمادگی کردن، محیا شدن، آمادگی، آماده شدن
- استعداد((اِ تِ))
آماده شدن، مهیا گشتن، آمادگی، توانایی، مفرد استعدادات
- استعداد
توانش، توانایی، درونداشت
- استعداد
آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ
- استعداد
المواهب
- استعداد
Giftedness, Talent
- استعداد
don, talent
- استعداد
talento
- استعداد
صلاحیت
- استعداد
дарование , талант
- استعداد
Begabung, Talent
- استعداد
обдарованість , талант
- استعداد
talent
- استعداد
天赋
- استعداد
kipaji
- استعداد
প্রতিভা
- استعداد
talento
- استعداد
yetenek
- استعداد
재능
- استعداد
才能
- استعداد
כִּישָּׁרוֹן , כִּשָּׁרוֹן
- استعداد
bakat
- استعداد
ความสามารถ , ความสามารถพิเศษ
- استعداد
talent
- استعداد
talento
- استعداد
प्रतिभा
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
