- استضائه
- روشنی خواستن طلب روشنایی کردن روشنی پذیرفتن، روشن شدن، روشنی جویی
معنی استضائه - جستجوی لغت در جدول جو
- استضائه
- روشنی خواستن، طلب روشنایی کردن
- استضائه ((اِ تِ ئِ))
- توانایی، قدرت داشتن، روشن شدن، روشنی جویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روشنی خواستن طلب روشنایی کردن روشنی پذیرفتن، روشن شدن، روشنی جویی
روشنی گرفتن روشن شدن، روشنی خواستن
سرگرداندن سرگردان کردن، بیخود گرداندن، بیخرد خواستن
خونخواهی جایباش سازی
پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
دستور فروش خریدار گشتن
روا داشت، روا یافت، برکندن از بیخ کندن بر انداختن
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فیض وبهره بردن
فایده خواستن
روشنی خواستن، روشن گردانیدن، پیروزی یافتن روشن شدن، مدد خواستن بشعاع روشنی جستن
جانشین خواستن، جانشین گزیدن، نمایندگی به دادگاه دیگر دادن بنیابت خواستن کسی را
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز
یکسو گردیدن، جدایی خواهی، جداگشت
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
نیک خندیدن، از خشم بر افروختن جوشی شدن
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
خرسند خواهی، خوش آمدن، دل به دست آوردن
زبایش دادخواهی فریاد رس خواستن لابه روم لابه کنم در پیش داور (ویس و رامین گرگانی) زاری زبایش دادخواهی فریاد رس خواستن لابه روم لابه کنم در پیش داور (ویس و رامین گرگانی) زاری فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
یاری خواهی، یاری یابی
عوض آنرا خواستن
چیزی را به عاریه گرفتن
پناه بردن
خویگری، بازگشت خواهی طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
فخر وتکبر کردن
توان توانش، بی نیازی
پراکنده خواستن، گرم شدن بازار، شتابان راندن، ترسایندگی
پاکی جستن، پاکیزه دانستن پاکیزگی خواستن پاکی جستن، پاک یافتن پاکیزه دانستن