- استرحام
- مهربانی کردن
معنی استرحام - جستجوی لغت در جدول جو
- استرحام ((اِ تِ))
- رحمت خواستن. مرحمت طلبیدن
- استرحام
- رحم خواستن، شفقت و بخشایش خواستن، مهربانی خواستن، دلسوزی، شفقت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلسوزانه از روی استرحام از روی ترحم
جمع استرحام
فراخراه جستن، فراخ شدن
واسازی خواستن (وا سازی مرمت) واساز خواهی
فراروی جا به جایی
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
درنگی خواستن
بو کشیدن، بوئیدن، بو یافتن از چیزی، استشمام کردن
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
گوخواستن، به گرو گرفتن
ترسانیدن
بو گرفتن
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
بی مایه یافتن ناپسند یافتن سست یافتن
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
افسون خواستن
فراخ خواستن رود بار فراخ کردن رود بار گشاد کردن آب
یاری جستن یاری جویی
نرم یافتن، نرم شمردن
پیشرو گله شدن دنبال هم رفتن گوسپندان
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده
شیر دادن خواستن، طلب شیر دادن، دایه گرفتن فرزند را
شرق شناسی
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فروهشتن گیسو، خوگرشدن، گستاخ شدن، گستاخی
روزی خواستن
ناکس یافتن فرومایه یافتن زبون بینی
طلب باز پس چیزی کردن
پروا خواستن، ارزان خواستن
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
انا الله. انا الیه راجعون گفتن در وقت مصیبت، وا پس خواستن، باز گردانیدن