جدول جو
جدول جو

معنی استدگی - جستجوی لغت در جدول جو

استدگی
(اِ تَ دَ / دِ)
استادگی. ایستادگی. حاصل مصدر از استدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه، وارسی، دقت و تحقیق در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسردگی
تصویر فسردگی
افسردگی، پژمردگی، غمگینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استمگر
تصویر استمگر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدعا
تصویر استدعا
درخواست کردن، درخواست چیزی با فروتنی، خواهش، فراخواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
حالت افتاده بودن، کنایه از فروتنی، تواضع، برای مثال ز خاک آفریدت خداوند پاک / پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (سعدی۱ - ۱۱۵)، کنایه از کمبود، نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
کسی که چیزی درخواست می کند، درخواست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاخی
تصویر استاخی
گستاخی، بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایستادگی
تصویر ایستادگی
سرپا بودن، برپا بودن، کنایه از پایداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستردگی
تصویر ستردگی
پاک شدگی، محوشدگی، سترده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
آسوده بودن، برای مثال ای گرفتار و پایبند عیال / دیگر آسودگی مبند خیال (سعدی - ۱۰۰)آرامش، استراحت، برای مثال ز نیروی و آسودگی اسپ و مرد / نیندیشد از روزگار نبرد (فردوسی - ۷/۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تَ دَ)
قابل ستدن. قابل گرفتن
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / دِ)
ایستادگی. ثبات قدم. پایداری. مقاومت. بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن:
خوش بجد استادگی در منع جانان میکند
پاسبان سخت جان، تأثیر میخ پرده است.
تأثیر.
لطف کن تا بنده در خدمت کند استادگی
دست چربی میکند ثابت قدم، تصویر را.
اثر.
لغت نامه دهخدا
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
انجماد و بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدنی
تصویر استدنی
قابل استدن شایسته گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسندگی
تصویر تاسندگی
حالت و کیفیت تاسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمگر
تصویر استمگر
ظالم جفا کار
فرهنگ لغت هوشیار
عمل ایستاده قیام، مقاومت پا فشاری. یا ایستادگی بخودی خود. قایم بالذات بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستردگی
تصویر ستردگی
سترده شدن، یا ستردگی و روشنایی. محاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فروتنی، تواضع و انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
آرامش، آرامی، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
ثبات قدم پایداری مقاومت بجد گرفتن کاری را مواظبت کردن، توقف و اهمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
کفایت کفاف اکتفا، شایستگی سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیش خواهی در خواست فرا خواندن خواندن، درخواست کردن، در خواستن با فروتنی، خواهش با تضرع در خواست: استدعای شرفیابی کرد، جمع استدعاآت، خواندن، خواستن، درخواست کردن، خواهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدعا
تصویر استدعا
خواهش، درخواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
اکتفا، قناعت، کفایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
خضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستادگی
تصویر ایستادگی
استقامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
اطمینان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
خواهشمند
فرهنگ واژه فارسی سره