جدول جو
جدول جو

معنی استخاذ - جستجوی لغت در جدول جو

استخاذ
(گُ هََ وَ)
اتخاذ. گرفتن: استخذ ارضاً، گرفت زمین را، رهائی جستن. (منتهی الارب). رهائی یافتن. رهائی. یلگی. آزادی. رستگاری. رستن، رهانیدن خواستن، برای خود خالص کردن چیزی را. خاص ّ کردن چیزی را برای خود. (منتهی الارب). ویژه کردن از بهر خود. (تاج المصادر بیهقی). خالص گردانیدن. برای خویش ویژه کردن. (زوزنی). برگزیدن برای خود. مختص خویش ساختن: سلطان اگرچه بر استخلاص سیستان و استصفای آن نواحی جازم بود حالی بحکم مصلحت وقت... اطراف آن کار فراهم گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 244). خواست که بنصرت و معاونت و استخلاص مملکت او قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). در جواب خصم او استخلاص ملک او را مدد دهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260). نصر با بابی دوست شد و هردو دل بر استخلاص آمل نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261). اسلاف ملوک آل سامان عمرهای دراز در آرزوی این ممالک بوده اند و بر آن مال بی اندازه بذل کرده و لشکرها فرستاده و بر امید استخلاص آن جانها فدا کرده و سرها بر باد داده و بدین مراد و آرزو نارسیده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 141). اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه فرستاد به استخلاص آن ولایت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استتار
تصویر استتار
پنهان شدن، پوشیدگی، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
گرفتن، فراگرفتن، برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سست گوش شدن. (منتهی الارب) (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ / کِ فَ / فِ)
گرفتن. برگرفتن. فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ایتخاذ. اخذ
لغت نامه دهخدا
(اُ)
معرب ازفارسی، لغزان و چسپان. (مقلوب لزج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به اتخاذ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتخاذ. گرفتن بعض ایشان بعض را در جنگ. (منتهی الارب). گرفتن در جنگ کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اقتدا کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ائتموا بالامام، اقتدا کرد به امام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ کَ)
گرفتن، حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب). حاضر آمدن به مورد، حاضر کردن. (تاج المصادر بیهقی). فروآوردن، بسوی آب آوردن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوا / خا رَ /رِ)
رجوع به استیخاذ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
گرفتن، اخذ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخضار
تصویر استخضار
آماده خواست، نزد خود خواستن، به یاد داشتن، آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحواذ
تصویر استحواذ
چیرگی جستن چیرگی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکی خواستن به جستن طلب خیر کردن، فال نیک زدن، به جویی به جست، تفاء ل بقرآن برای اقدام بکاری، جمع استخارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخاره
تصویر استخاره
خواستن بهترین امرین، طلب خیر کردن، نیکوئی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخباء
تصویر استخباء
تاژ افراشتن، به تاژرفتن (تاژ خیمه) چادر نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخبار
تصویر استخبار
خبر پرسیدن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخدام
تصویر استخدام
خدمت خواستن، به چاکری وخادمی گرفتن، خادم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخذاء
تصویر استخذاء
فروتن خواهی فروتنی افتادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
بیرون کردن، بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراط
تصویر استخراط
سخت گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثخار
تصویر استثخار
واپسماندن، واپسین شدن، رزنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتار
تصویر استتار
پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
معرب استاد، هنرمند، کسیکه به کاری مشغول باشد که قریحه و دست هر دو در آن دخالت داشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجاب
تصویر استجاب
پسندیدگی، پسندیده داشتن، روا دانستن، دل به دست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحار
تصویر استحار
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتخاص
تصویر ارتخاص
ارزان خری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
((اِ تِّ))
گرفتن، برگرفتن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
در گرفتن، فرا گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
برون آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استخدام
تصویر استخدام
کارگماری، بکارگیری، کاردهی
فرهنگ واژه فارسی سره