- استاندار
- والی
معنی استاندار - جستجوی لغت در جدول جو
- استاندار
- در اصطلاح جدید حاکم هر یک از بیست وپنج استان ایران است
- استاندار
- کسی که از طرف وزارت کشور کارهای یک استان را اداره می کند، والی، حکمران
- استاندار ((اُ))
- حاکم ایالت، فرمانروای یک استان
- استاندار
- Governor
- استاندار
- губернатор
- استاندار
- Gouverneur
- استاندار
- губернатор
- استاندار
- gubernator
- استاندار
- governador
- استاندار
- governatore
- استاندار
- gobernador
- استاندار
- gouverneur
- استاندار
- gouverneur
- استاندار
- ผู้ว่าราชการ
- استاندار
- gubernur
- استاندار
- राज्यपाल
- استاندار
- נָגִיד
- استاندار
- gavana
- استاندار
- গভর্নর
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل استاندار، محلی که استاندار در آن امور استان را اداره میکند
نمونه، عیار
استانده
ویژگی هر چیزی که از طرف عموم به عنوان مبنایی برای مقایسه پذیرفته می شود، مجموعه مشخصات تعیین شده از طرف دولت از کمیت (وزن، طول، حجم) و کیفیت که هرگاه کالایی آن را داشته باشد، پذیرفتنی است، مؤسسه ای که مشخصات فنی قابل قبول هر کالا را تعیین می کند
Governorship
Standard
губернаторство