جدول جو
جدول جو

معنی استاندار - جستجوی لغت در جدول جو

استاندار
کسی که از طرف وزارت کشور کارهای یک استان را اداره می کند، والی، حکمران
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
فرهنگ فارسی عمید
استاندار(اُ)
حاکم استان (ناحیت و ایالت) در زمان ساسانیان. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 86 و 348). رجوع به استندار شود، بازداشتن. (برهان) (سروری) (رشیدی) ، منع رفتن کردن. (برهان). متوقف ساختن:
مرکب استانید و پس آواز داد
آن پیام وآن تحیت باز داد.
مولوی (در داستان تاجر و طوطی)
لغت نامه دهخدا
استاندار(اِ)
استاندارد. نمونه. انموذج. عیار
لغت نامه دهخدا
استاندار
در اصطلاح جدید حاکم هر یک از بیست وپنج استان ایران است
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
فرهنگ لغت هوشیار
استاندار((اُ))
حاکم ایالت، فرمانروای یک استان
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
فرهنگ فارسی معین
استاندار
والی
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
فرهنگ واژه فارسی سره
استاندار
حاکم، حکمران، والی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استاندار
محافظٌ
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به عربی
استاندار
Governor
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
استاندار
gouverneur
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
استاندار
gobernador
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
استاندار
губернатор
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به روسی
استاندار
Gouverneur
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به آلمانی
استاندار
губернатор
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
استاندار
gubernator
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به لهستانی
استاندار
总督
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به چینی
استاندار
governador
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به پرتغالی
استاندار
গভর্নর
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به بنگالی
استاندار
گورنر
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به اردو
استاندار
gavana
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به سواحیلی
استاندار
vali
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
استاندار
도지사
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به کره ای
استاندار
知事
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
استاندار
נָגִיד
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به عبری
استاندار
governatore
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
استاندار
gubernur
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
استاندار
ผู้ว่าราชการ
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به تایلندی
استاندار
gouverneur
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به هلندی
استاندار
राज्यपाल
تصویری از استاندار
تصویر استاندار
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی هر چیزی که از طرف عموم به عنوان مبنایی برای مقایسه پذیرفته می شود، مجموعه مشخصات تعیین شده از طرف دولت از کمیت (وزن، طول، حجم) و کیفیت که هرگاه کالایی آن را داشته باشد، پذیرفتنی است، مؤسسه ای که مشخصات فنی قابل قبول هر کالا را تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
نمونه، عیار
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل استاندار، محلی که استاندار در آن امور استان را اداره میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
((اِ))
نمونه تصویب شده، قاعده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استانداری
تصویر استانداری
((اُ))
اداره ای که کارهای یک استان در آن جا انجام می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاندارد
تصویر استاندارد
استانده
فرهنگ واژه فارسی سره