- اسبناج
- اسفناج
معنی اسبناج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسفناج
اسفناج
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) اسفناج
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) گیاهی است سر دسته گیاهان تیره اسفناجیان جزو دو لپه ییهای بی برگ گلهای آن خوشه یی سبز رنگ و کوچک دارای 5 پرچم و 5 کاسبرگ بهم چسبیده است. یا اسفناج رومی. گیاهی است از تیره سدابیان از نوع کواچها دارای انواع مختلف. گیاه مذکور پایا و پر شاخه و با ساقه چوبی و دارای تیغهای درشت بلند و برگهای دراز نوک تیز است، سلمه یا اسفناج صحرایی. گیاهی از تیره اسفناجیان از جنس سلقها که جوانه های جوان آن مانند مار چوبه مصرف میشود
اسپناج
گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، اسپناج، اسفاناج، سپاناخ
اسفناج، گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، اسفاناج، سپاناخ
((اِ فَ یا فِ))
فرهنگ فارسی معین
اسپناج، اسپناخ، سپاناخ، اسپاناج، گیاهی است یک ساله دارای برگ های پهن و ساقه های سست و نازک، در پختن آش و پاره ای از غذاها مورد استفاده قرار می گیرد
اسفناج سبز شدن از کله کسی: کنایه از تعجب شدید به کسی دست دادن
اسفناج سبز شدن از کله کسی: کنایه از تعجب شدید به کسی دست دادن
خون آلوئگی، خرامیدن
اسفناج
اسفناج
اسفناج
پارسی تازی گشته سپیداب
پارسی تازی شده اسپرنگ: مهره اسپ درشترنگ
اسفناج
اسفناج
یونانی تازی شده مارچوبه مارچوبه
اسفناج
رستن رهایی یافتن، شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بوده است و سنگ و کلوخ بدانجا مالیدن، یا سنگ استنجاء. سنگی که بوسیله آن بول و غایط را از جایی پاک کنند سنگی که بدان تطهیر میکنند
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
آشکار شدن راه، به راه دیگر رفتن
نمایاندن خشم خشم نمایی آشکار کردن بیرون آوردن
شاد خواهی
پول کاغذی پشتوانه دار
بهره وری، بدست آوردن
گواهمندی، گواه
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن
دمیدن سپیده
ترنجیدگی در پوست
مایۀ اندوه و افسوس، اسف آور، اسف بار
نتیجه گرفتن، در علم منطق نتیجه گرفتن از مقدمه
اسفناج، گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، سپاناخ، اسپناج