ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان. او چهل ویک سال پیغمبری داشت. رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوید: ابنا در میان بنی اسرائیل لوای ریاست افراشته در میان سبط ابن یامین و یهود مدت سه سال به ریاست گذرانید و این ابنا دست از دین موسی بازداشته بت پرست شد و بنی اسرائیل را بشیوۀ ناستوده ترغیب کرد و چون ابنا رخت بزاویۀ هاویه کشید پسرش آسا قائم مقام گشته بتجدید شریعت موسی پرداخت و فرقۀ انام را بقبول احکام توریه دلالت کرد بسیاری از بنی اسرائیل سخن آسا را بسمع رضا شنودند و ترک عبادت اصنام کردند و برخی از مردم شام که سالک طریق ضلالت بودند از بیت المقدس بهندوستان رفته ملک آن ملک را که موسوم به زرخ بود و بپرستش ماه و آفتاب قیام میکرد بر آن داشتند که با لشکربسیار و سپاه بیشمار متوجه بیت المقدس گردد و چون مقاومت به آن جنود نامعدود مقدور آن قوم نبود به مسجدالاقصی رفته به تضرع و زاری از حضرت باری هلاک دشمنان دین را مسئلت کرد و تیر دعا به هدف اجابت رسیده اسا بوصول مرتبۀ نبوت معزز و به وعده ظفر و نصرت سرافراز گشته مظفر و فیروز شد و بموجب وحی آسمانی به اندک مردمی بموجب کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله (قرآن 249/2) در برابر زرخ بایستاد و زرخ جمعی از لشکریان را گفت تا ایشان را تیرباران کردند و حق سبحانه و تعالی به ملئکۀ عظام فرمود تا سهام ارباب کفر وظلام را بر ایشان رد کردند و بدین واسطه جمع کثیر اززرخ بدوزخ شتافته آن کافر متهور بترسید و اتباع خودرا جمع ساخته گفت این شخص اگرچه اندک مردمی دارد اما سحر میداند و میخواهد که ما را بدان وسیله بقتل آورد. هراس او بی قیاس شده روی به وادی فرار آورد و قریب صد هزار کس از لشکریان او باقی مانده بودند در کشتی نشسته تا از آب عبور کرده به ملک خود روند و چون بمیان دریا رسیدند سفینۀ حیات زرخ و اتباع به گرداب ممات فرورفته تمام هلاک شدند و اسا نیز به بیت المقدس مراجعت کرد. چون مدت بیست سال از ایالت او بگذشت بروضۀ قدس خرامید. (حبیب السیر جزو1 از ج 1 صص 45-46)
ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان. او چهل ویک سال پیغمبری داشت. رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوید: ابنا در میان بنی اسرائیل لوای ریاست افراشته در میان سبط ابن یامین و یهود مدت سه سال به ریاست گذرانید و این ابنا دست از دین موسی بازداشته بت پرست شد و بنی اسرائیل را بشیوۀ ناستوده ترغیب کرد و چون ابنا رخت بزاویۀ هاویه کشید پسرش آسا قائم مقام گشته بتجدید شریعت موسی پرداخت و فرقۀ انام را بقبول احکام توریه دلالت کرد بسیاری از بنی اسرائیل سخن آسا را بسمع رضا شنودند و ترک عبادت اصنام کردند و برخی از مردم شام که سالک طریق ضلالت بودند از بیت المقدس بهندوستان رفته ملک آن ملک را که موسوم به زرخ بود و بپرستش ماه و آفتاب قیام میکرد بر آن داشتند که با لشکربسیار و سپاه بیشمار متوجه بیت المقدس گردد و چون مقاومت به آن جنود نامعدود مقدور آن قوم نبود به مسجدالاقصی رفته به تضرع و زاری از حضرت باری هلاک دشمنان دین را مسئلت کرد و تیر دعا به هدف اجابت رسیده اسا بوصول مرتبۀ نبوت معزز و به وعده ظفر و نصرت سرافراز گشته مظفر و فیروز شد و بموجب وحی آسمانی به اندک مردمی بموجب کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله (قرآن 249/2) در برابر زرخ بایستاد و زرخ جمعی از لشکریان را گفت تا ایشان را تیرباران کردند و حق سبحانه و تعالی به ملئکۀ عظام فرمود تا سهام ارباب کفر وظلام را بر ایشان رد کردند و بدین واسطه جمع کثیر اززرخ بدوزخ شتافته آن کافر متهور بترسید و اتباع خودرا جمع ساخته گفت این شخص اگرچه اندک مردمی دارد اما سحر میداند و میخواهد که ما را بدان وسیله بقتل آورد. هراس او بی قیاس شده روی به وادی فرار آورد و قریب صد هزار کس از لشکریان او باقی مانده بودند در کشتی نشسته تا از آب عبور کرده به ملک خود روند و چون بمیان دریا رسیدند سفینۀ حیات زرخ و اتباع به گرداب ممات فرورفته تمام هلاک شدند و اسا نیز به بیت المقدس مراجعت کرد. چون مدت بیست سال از ایالت او بگذشت بروضۀ قدس خرامید. (حبیب السیر جزو1 از ج 1 صص 45-46)
پیر دز... حاکم پاریس بسال 1408 میلادی وی گاه طرفدار ژان سان پر (بی ترس) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشین ها او را بکشتند. (1360- 1413 میلادی) ، سامان و جمعیت بسیار. (برهان)
پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 میلادی وی گاه طرفدار ژان سان پُر (بی ترس) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او را بکشتند. (1360- 1413 میلادی) ، سامان و جمعیت بسیار. (برهان)
اسیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). اسر. بردگی. اسارت. اسیری: ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). و آن ملاعین بعضی طعمه شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خزی و حسار روی بهزیمت نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 27). او را به انواع حیلت وخدیعت بفریفتند و به کمند مکر به خود بکشیدند و در حبل اسار محکم ببستند و به قلعۀ استوناوند فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272). چون دانستند که در ذل اسار خواهند افتاد سفرا در میان واسطه کردند. (جهانگشای جوینی).
اسیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). اسر. بردگی. اسارت. اسیری: ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). و آن ملاعین بعضی طعمه شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خزی و حسار روی بهزیمت نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 27). او را به انواع حیلت وخدیعت بفریفتند و به کمند مکر به خود بکشیدند و در حبل اسار محکم ببستند و به قلعۀ استوناوند فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272). چون دانستند که در ذل اسار خواهند افتاد سفرا در میان واسطه کردند. (جهانگشای جوینی).
نامی است که باطنیه به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان) ، مردن فرزند مادر و پدر را. (منتهی الارب) ، اساف الخارز، اثأی فانخرمت الخرزتان. (اقرب الموارد) ، درفش سطبر زده دوخت پس تباه گردیدند هر دو درز. (منتهی الارب) ، شکافتن و باز کردن، چنانکه درز دوخته را: اساف الخرزه، باز کرد درز دوخته را، باشمشیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). - امثال: اساف حتی لایشتکی السواف ، در حق کسی گویند که از کثرت توالی هموم خوگر حوادث و سختیها گردیده باشد. (منتهی الارب). ، سخن تباه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
نامی است که باطنیه به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان) ، مردن فرزند مادر و پدر را. (منتهی الارب) ، اساف الخارز، اثأی فانخرمت الخرزتان. (اقرب الموارد) ، درفش سطبر زده دوخت پس تباه گردیدند هر دو درز. (منتهی الارب) ، شکافتن و باز کردن، چنانکه درز دوخته را: اساف الخرزه، باز کرد درز دوخته را، باشمشیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). - امثال: اساف حتی لایشتکی السواف َ، در حق کسی گویند که از کثرت توالی هموم خوگر حوادث و سختیها گردیده باشد. (منتهی الارب). ، سخن تباه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
پی. پایه. بنیاد. (منتهی الارب). (مهذب الاسماء). شالده. بن. پیکره. شالوده. بنیان. نهاد. اصل. اس ّ. بنیاد و بیخ عمارت و بناء. (غیاث). بنیاد عمارت. (مؤیدالفضلاء). بن دیوار. ج، اسس. (منتهی الارب). بنوره. بنوری: تا تو بولایت بنشستی چو اساسی کس را نبود با تو در این باب سپاسی زین دادگری باشی و زین حق بشناسی پاکیزه دلی، پاک تنی، پاک حواسی. منوچهری. الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله التی علت غراسها و رست اساسها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). سپاس مر خدای را که برگزید امیرالمؤمنین را از اهل این ملت که بلند شد نهالش و قرار گرفت اساسش. (تاریخ بیهقی ص 308). تا اساس تنم بجای بود نروم جز که بر طریق اساس. ناصرخسرو. همتت را چو چرخ باد علو دولتت را چو کوه باد اساس. مسعودسعد. ای با اساس رفعت تو کوته آسمان وی در قیاس همت تو ابتر آفتاب. خاقانی. گویم که چهار اساس عمرت چون سبع شداد باد محکم. خاقانی. لمعه ای از فیض نور بحر است اساس و ایالت خطۀ وجوداو که بازداشت... (ترجمه تاریخ یمینی ص 7). - اساس کردن و بستن و نهادن و گستردن و کشیدن و انداختن و برآوردن، بنیاد نهادن: ای برادرزادۀ صدری که دولت را اساس از زمین کاشغر تا بحر قسطنطین نهاد. معزی. آنکه اساس توبرین گل نهاد کعبۀ جان در حرم دل نهاد. نظامی. زمینی که دارد بر و بوم سست اساسی برو بست نتوان درست. نظامی. لیک اساسی که نوش برکشند از لقب خاص بزیور کشند سهل بود تا که ز روی قیاس زآب و گل من چه توان کرد اساس. امیرخسرو. بکوی کس رخ زردی نمی بریم که فقر اساس کلبۀ ما را ز کهربا انداخت. واله هروی، خشمگینی، رقت قلب، اسارت، بندگی، عدم صلاحیت زمین رستن گیاه را
پی. پایه. بنیاد. (منتهی الارب). (مهذب الاسماء). شالده. بُن. پیکره. شالوده. بنیان. نهاد. اصل. اُس ّ. بنیاد و بیخ عمارت و بناء. (غیاث). بنیاد عمارت. (مؤیدالفضلاء). بُن دیوار. ج، اُسس. (منتهی الارب). بَنَوره. بَنَوری: تا تو بولایت بنشستی چو اساسی کس را نبود با تو در این باب سپاسی زین دادگری باشی و زین حق بشناسی پاکیزه دلی، پاک تنی، پاک حواسی. منوچهری. الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله التی علت غراسها و رست اساسها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). سپاس مر خدای را که برگزید امیرالمؤمنین را از اهل این ملت که بلند شد نهالش و قرار گرفت اساسش. (تاریخ بیهقی ص 308). تا اساس تنم بجای بود نروم جز که بر طریق اساس. ناصرخسرو. همتت را چو چرخ باد عُلو دولتت را چو کوه باد اساس. مسعودسعد. ای با اساس رفعت تو کوته آسمان وی در قیاس همت تو ابتر آفتاب. خاقانی. گویم که چهار اساس عمرت چون سبع شداد باد محکم. خاقانی. لمعه ای از فیض نور بحر است اساس و ایالت خطۀ وجوداو که بازداشت... (ترجمه تاریخ یمینی ص 7). - اساس کردن و بستن و نهادن و گستردن و کشیدن و انداختن و برآوردن، بنیاد نهادن: ای برادرزادۀ صدری که دولت را اساس از زمین کاشغر تا بحر قسطنطین نهاد. معزی. آنکه اساس توبرین گل نهاد کعبۀ جان در حرم دل نهاد. نظامی. زمینی که دارد بر و بوم سست اساسی برو بست نتوان درست. نظامی. لیک اساسی که نوش برکشند از لقب خاص بزیور کشند سهل بود تا که ز روی قیاس زآب و گل من چه توان کرد اساس. امیرخسرو. بکوی کس رُخ زردی نمی بریم که فقر اساس کلبۀ ما را ز کهربا انداخت. واله هروی، خشمگینی، رقت قلب، اسارت، بندگی، عدم صلاحیت زمین رُستن گیاه را
گویند که صفا و مروه نام مردی و زنی بوده است که در زمان جاهلیت در خانه کعبه زنا کردند، حق تعالی ایشان را سنگ گردانید. اهل مکه مرد را بر سر کوه صفا و زن را بر سر کوه مروه بردند تا بینندگان را عبرت باشد و آن کوهها بدین نام مشهور شد. بعضی گویند که این نام خود این کوهها راست ونام آن مرد و زن اساف و ناهله بوده است. (نزهه القلوب ج 3 ص 7). گویند که اساف نام پسر عمرو است که با نائله دختر سهل در خانه کعبه زنا کردند و بسنگ مسخ شدند و سپس قریش آن دو راچون بتی بپرستیدند. ابن اسحاق گوید که اساف و نائله مسخ شدند و ایشان اساف بن بناء و نائله دختر ذئب بودند و گفته اند اساف بن عمرو نائلۀ بنت سهیل بود. (از معجم البلدان). نام بتی است که آنرا عمرو بن لحی بر صفا نهاد و نائله را که بتی دیگر است بر مروه و بر نام این هر دو بت روبروی خانه کعبه ذبح کردی یا اساف پسر عمرو نائله دختر سهل است و از قبیلۀ جرهم بودندکه در خانه کعبه زنا کردند پس به سنگ مسخ شدند و جهت عبرت اساف را بر صفا و نائله را بر مروه نهادند وبعد از مرور ایام قریش هر دو را پرستش کردند. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و امتاع الاسماع ج 1 ص 240، 360، 383 و مفاتیح العلوم خوارزمی و رجوع به بت شود
گویند که صفا و مروه نام مردی و زنی بوده است که در زمان جاهلیت در خانه کعبه زنا کردند، حق تعالی ایشان را سنگ گردانید. اهل مکه مرد را بر سر کوه صفا و زن را بر سر کوه مروه بردند تا بینندگان را عبرت باشد و آن کوهها بدین نام مشهور شد. بعضی گویند که این نام خود این کوهها راست ونام آن مرد و زن اساف و ناهله بوده است. (نزهه القلوب ج 3 ص 7). گویند که اساف نام پسر عمرو است که با نائله دختر سهل در خانه کعبه زنا کردند و بسنگ مسخ شدند و سپس قریش آن دو راچون بتی بپرستیدند. ابن اسحاق گوید که اساف و نائله مسخ شدند و ایشان اساف بن بناء و نائله دختر ذئب بودند و گفته اند اساف بن عمرو نائلۀ بنت سهیل بود. (از معجم البلدان). نام بتی است که آنرا عمرو بن لحی بر صفا نهاد و نائله را که بتی دیگر است بر مروه و بر نام این هر دو بت روبروی خانه کعبه ذبح کردی یا اساف پسر عمرو نائله دختر سهل است و از قبیلۀ جرهم بودندکه در خانه کعبه زنا کردند پس به سنگ مسخ شدند و جهت عبرت اساف را بر صفا و نائله را بر مروه نهادند وبعد از مرور ایام قریش هر دو را پرستش کردند. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و امتاع الاسماع ج 1 ص 240، 360، 383 و مفاتیح العلوم خوارزمی و رجوع به بت شود
شهری در ایالت استائوئن که آتشکدۀ مهمی بدانجا بود و ارشک مؤسس سلسلۀ اشکانی در حضور آن بتخت شاهنشاهی نشست و هوفمان حدس زده است که آن آتشکده نسبتی با آذر برزین مهر دارد. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 107). بعضی این شهر را قبل از تسخیر شهر صددروازه یابنای دارا پایتخت اشکانیان میدانند و آنرا با قوچان یا بجنورد مطابقت میدهند. (ایران باستان ص 2642)
شهری در ایالت استائوئن که آتشکدۀ مهمی بدانجا بود و ارشک مؤسس سلسلۀ اشکانی در حضور آن بتخت شاهنشاهی نشست و هوفمان حدس زده است که آن آتشکده نسبتی با آذر برزین مهر دارد. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 107). بعضی این شهر را قبل از تسخیر شهر صددروازه یابنای دارا پایتخت اشکانیان میدانند و آنرا با قوچان یا بجنورد مطابقت میدهند. (ایران باستان ص 2642)
مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته. موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 درجه و 20 دقیقه و 97 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است. حد شمالی آن بهونان و از شمال شرقی تبت و از مشرق و جنوب برمه و از جنوب غربی بنگال. مساحت اسام 21800 میل مربع و سکنۀ آن بیش از دویست هزار تن باشند. مرکز اسام شهر جرهه و مشهورترین شهرهای آن رنکپورست و سکنۀ آن بیش از دیگر شهرهاست و هوای آن معتدل و حرارت آن تا 21 درجه و برودت تا 11 درجه زیر صفر رسد و خاک آن بسیار حاصلخیز است. این ناحیه پراز بیشه ها و جنگل های بسیار و دارای درختان عوسج و خیزران و غیره و از محصولات آن نیشکر و قهوه و افیون وبرنج و گندم و جو و ارزن و پنبه و چای و فلفل و زنجبیل و فوفل و حریر و مشک و از معادن آن زغال سنگ و چشمه های نفت و آهن و نقره و مس و ارزیر و اندکی زر است و زراعت چای در آن ناحیت بسیار معمول است. و از حیوانات برّی آن پلنگ و کرگدن و یوز و از حیوانات اهلیهگاو و گوسفند و بز و اسب و مانند آن باشد و سکنۀ آن اصلاً نزدیک به نژاد هندی و دارای بدن خرد باشند و پوست آنان در غایت نعومت است و ایشان اهل نشاط و آرامش اند و خانه ها را از خیزران و لیف بوریا سازند و بعلت تنبلی جز بصنایع سادۀ کم ارج میل نکنند و مذهب اکثر آنان برهمنی است و اندکی مسلمانانند. اسام در قدیم مستقل بود و در مائۀ هفدهم مغولان خواستند تا بر آنجا استیلا یابند ولی ناامید شدند و پس ازین تاریخ اسام معرض انقلابات شد و قدرت و قوت آن تا سال 1770 میلادی از میان بشد و عساکر انگلیسی در انقلابی که بر ضد امیر آن ایجاد شده بود، داخل آن ناحیت شدند و چون جنگ بین انگلیس و بورنا در سال 1825 میلادی درگرفت انگلیسیان بر آن ناحیه استیلا یافتند. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، جمع واژۀ اسناد. جج سند
مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته. موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 درجه و 20 دقیقه و 97 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است. حد شمالی آن بهونان و از شمال شرقی تبت و از مشرق و جنوب برمه و از جنوب غربی بنگال. مساحت اسام 21800 میل مربع و سکنۀ آن بیش از دویست هزار تن باشند. مرکز اسام شهر جرهه و مشهورترین شهرهای آن رنکپورست و سکنۀ آن بیش از دیگر شهرهاست و هوای آن معتدل و حرارت آن تا 21 درجه و برودت تا 11 درجه زیر صفر رسد و خاک آن بسیار حاصلخیز است. این ناحیه پراز بیشه ها و جنگل های بسیار و دارای درختان عوسج و خیزران و غیره و از محصولات آن نیشکر و قهوه و افیون وبرنج و گندم و جو و ارزن و پنبه و چای و فلفل و زنجبیل و فوفل و حریر و مشک و از معادن آن زغال سنگ و چشمه های نفت و آهن و نقره و مس و ارزیر و اندکی زر است و زراعت چای در آن ناحیت بسیار معمول است. و از حیوانات برّی آن پلنگ و کرگدن و یوز و از حیوانات اهلیهگاو و گوسفند و بز و اسب و مانند آن باشد و سکنۀ آن اصلاً نزدیک به نژاد هندی و دارای بدن خرد باشند و پوست آنان در غایت نعومت است و ایشان اهل نشاط و آرامش اند و خانه ها را از خیزران و لیف بوریا سازند و بعلت تنبلی جز بصنایع سادۀ کم ارج میل نکنند و مذهب اکثر آنان برهمنی است و اندکی مسلمانانند. اسام در قدیم مستقل بود و در مائۀ هفدهم مغولان خواستند تا بر آنجا استیلا یابند ولی ناامید شدند و پس ازین تاریخ اسام معرض انقلابات شد و قدرت و قوت آن تا سال 1770 میلادی از میان بشد و عساکر انگلیسی در انقلابی که بر ضد امیر آن ایجاد شده بود، داخل آن ناحیت شدند و چون جنگ بین انگلیس و بورنا در سال 1825 میلادی درگرفت انگلیسیان بر آن ناحیه استیلا یافتند. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، جَمعِ واژۀ اَسناد. جج ِ سَنَد