جدول جو
جدول جو

معنی ازعیل - جستجوی لغت در جدول جو

ازعیل(اِ)
شادمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازعیل
شادمان
تصویری از ازعیل
تصویر ازعیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازگیل
تصویر ازگیل
میوه ای کروی شکل، گوشتالو، قهوه ای رنگ، شیرین و کمی گس، درختچۀ خاردار و جنگلی این میوه با گل های سفید
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ کَ / کِ)
بنشاط آوردن. (منتهی الارب). فا نشاط آوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در نشاط آوردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
یکی از انبیاء بنی اسرائیل که وی را درموقع تسخیر و تخریب بیت المقدس با دیگر اسرائیلیان اسیر کرده ببابل بردند و او پیشگوئیهای بسیار درباره بازگشت بنی اسرائیل به بیت المقدس و خاتمه یافتن اسارت آنان و مغیبات دیگر داشته است. کتاب فصیحی محتوی بر اخبار و اوضاع آن ایام دارد و خاتمۀ احوال وی مجهول است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حزقیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نشگرده. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). نشگردۀ کفشگران که بدان چرم تراشند. (منتهی الارب). و بهندی آنرا ((راپنی)) گویند. (غیاث اللغات). شفره. شفرهالاسکاف. (قطر المحیط). محذی. ج، ازامیل. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درختچه ای که در همه جنگلهای شمالی حتی ارسباران وگلی داغ و گردنۀ چناران میروید. حدّ سفلای آن سواحل آستارا و حد علیا، کتول در ارتفاع 2000 گزی. (گااوبا). ازگل. نلکه. زعرور. سر (در آستارا). زر. ترسه سر (در طوالش). فتر (در اطراف رشت). کنس (در طالقان قزوین). کنس. کنوس. کونوس (در گیلان و مازندران). ترش کنش (در رامسر و شهسوار). تالاس گور (در رامیان). کندز. کندس (در گرگان و کجور). (گااوبا)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آنکه میان هر دو ران وی دوری بود. (منتهی الارب). آنکه رانهایش از یکدیگر دور بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
نشگرده: ابزاری است که کفشگران و شیرازه بندان و پوسته گران با آن چرم را می برند و می تراشند اسکنه گزن
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعال
تصویر ازعال
شاد گرداندن شاداندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازگیل
تصویر ازگیل
درختچه ای است خاردار با چوبی سخت و محکم و شکوفه های سفید، میوه درخت ازگیل که قهوه ای رنگ و ترش مزه است
فرهنگ فارسی معین