جدول جو
جدول جو

معنی ازدلام - جستجوی لغت در جدول جو

ازدلام
ازدلام انف، از بیخ بریدن بینی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
ربودن بحیله. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ زلم و زلمه و زلم. تیرهای قمار بی پر که در جاهلیت بدان بازی میکرده اند: یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان، فاجتنبوه لعلکم تفلحون. (قرآن 90/5). و رجوع به زلم و زلم شود
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
زلم. پر کردن حوض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ خَ)
انبوهی کردن بر. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زحام. زحمت. تزاحم. (مجمل اللغه). مزاحمت. بک. مک. هجوم و انبوهی کردن. (مؤید الفضلاء) : که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکنند. (گلستان) ، شتاب گرفتن. بشتاب ربودن، فروبردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
ازدخام حمل، برداشتن بار را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ)
از حلق فروبردن (چنانکه لقمه را) . (منتهی الارب). ابتلاع. بحلق فروبردن
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ / کِ)
فروخوردن. (منتهی الارب). فروبردن بگلو و فروخوردن. (آنندراج). فرودآوریدن
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِپَ / پِ)
ربودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ازدلاغ جلد، سوخته شدن پوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ)
پیشی کردن. (از منتهی الارب). تقدم گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تکبر نمودن. (منتهی الارب). تکبر کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازدهاد
تصویر ازدهاد
کوچک انگاشتن که شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدعاب
تصویر ازدعاب
گرانباری، راندن دور کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدران
تصویر ازدران
هر دو شانه: شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدفار
تصویر ازدفار
به شوی فرستادن دختر به خانه شوی فرستادن، بار بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یکباره برداشتن ازدواج جفت جویی زناشویی شوهر کردن زن گرفتن پیوند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراع
تصویر ازدراع
کشت تخم افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدرار
تصویر ازدرار
فرو خوردن به گلو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدواج
تصویر ازدواج
جفت گرفتن، زن گرفتن، شوهر کردن، زناشوئی، پیوند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدوار
تصویر ازدوار
زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهاء
تصویر ازدهاء
سبک داشت دست کم گرفتن آسان گرفتن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
شادمان شدن به چیزی، گردآوردن چیزی، در دل داشتن چیزی را، درخشیدن روی روشن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهان
تصویر ازدهان
شتاب در رفتن، به زور تو رفتن، گزافه گفتن، درستگویی، دشمنی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
افزایش یافتن، زیاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلام
تصویر احتلام
گوشاسب در خواب جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدلاف
تصویر ازدلاف
پیشی گرفتن پیش افتادن، پراکندیدن، نزدیکی جستن نزدیک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
انبوهی کردن، تزاحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدقام
تصویر ازدقام
به گلو فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدراء
تصویر ازدراء
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
((اِ دِ))
انبوه شدن، انبوه جمعیت، مزاحمت، تزاحم، مفرد ازدحامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازدحام
تصویر ازدحام
انبوهی
فرهنگ واژه فارسی سره
اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه
متضاد: خلوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد