- ازحاف
- مانده شدن
معنی ازحاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تحفه دادن، تحفه فرستادن
کار بر کسی تنگ گرفتن
دروغ سخنی، شتابانیدن، برون افکندن ستور کسی، کشتن، بیرون بردن، خوارداشت، بدگرایی، زبون کشی خسته کشی: خسته را کشتن، شگفتیدن، به شگفت آوردن، خوار کردن
نزدیک کردن، گردکردن، بایستگی
به گردک فرستادن (گردک هم آوای خرسک حجله زفاف)
جمع زغفه، زره های نیک
خسته کشتن خسته را کشتن زبونکشی زخمی را کشتن
به سوی کسی رفتن گرایش چمیدن گام سنگین برداشتن
برگ برگ گرد آوردن
زورگویی کردن
جمع قحف، کاسه سرها
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
لاغر کر دن سست کردن
ستم کردن، تعدی و زیاده روی کردن، از حد اعتدال تجاوز کردن
چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن، تحفه دادن، تحفه فرستادن
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
در علم عروض هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف