جدول جو
جدول جو

معنی اریتاق - جستجوی لغت در جدول جو

اریتاق(اَ رَ)
وادی ای است که احساء و طلح در آن واقع است، اندر طریق دو کوه از فید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شوق داشتن، آرزومند چیزی شدن، آرزومندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، در شک افتادن، شک پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
حقی برای ملک کسی در ملک دیگری مانند حق عبور آب، حق گشودن پنجره و حق ناودان، رفیق بودن، رفاقت، همراهی و مدارا کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
ریاضت کشیدن، رنج بردن برای آموختن یا تعلیم گرفتن، رام شدن بر اثر تعلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
راحت یافتن، آرام شدن، شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
کسی که با سرمایۀ دیگری تجارت و سوداگری می کرد و در سود او شریک بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
به دست آوردن روزی، کسب روزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفتاق
تصویر انفتاق
گشاده شدن، شکافته شدن، شکافتگی
فرهنگ فارسی عمید
(زْ / زِ)
بسته شدن زن یعنی رتقاء شدن او.
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
جمع واژۀ ریق، به معنی آب دهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در لهجۀ محاورۀ مردم خوارزم بمعنی تاجر است. (آنندراج). اورتاق: از جماعتی که میگویند ما ارتاق میشویم و بالش میگیریم تا سوددهیم. (جهانگشای جوینی). و آنچ بتازگی ارتاق میشوندو در عهد گذشته پیش از جلوس مبارک که ارتاقان معتبررا یرلیغ و پایزه بودی. (جهانگشای جوینی). و چون ارتاقان پیوسته بکسب خود مشغولند هر کس در موضعی که درشمارۀ آن آمده باشد... (جهانگشای جوینی). فرمان داد که شریف و وضیع از ارتاقان و اصحاب عمل و شغل با زیردستان پای بیرون فرونکنند. (جهانگشای جوینی). ارتاقی بحضرت او آمد و پانصد بالش سرمایه گرفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
کوهی به قراقروم مغولستان. (حبط ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعریراق
تصویر اعریراق
اشک ریزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخی فربهی جدا شدن شکافته گردیدن، گشاده شدن فرج زن، شکافتگی گشادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاق
تصویر انتیاق
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاق
تصویر التیاق
دوستی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتیاق
تصویر افتیاق
نیازمندی: نیازمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیاق
تصویر اعتیاق
دیری کردن، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاق
تصویر ارتفاق
تکیه کردن بر آرنج، تکیه کردن بر نازبالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
میل، شوق، رغبت، شیفتگی، دلبستگی به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
در پی رزق و روزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاب
تصویر ارتیاب
شک کردن، به شک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاد
تصویر ارتیاد
جستن، خواهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاش
تصویر ارتیاش
نیکو شدن حال کسی نیکو شدن احوال، حسن حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
ریاضت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاع
تصویر ارتیاع
هراسیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاغ
تصویر ارتیاغ
خواستن، شکارجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخریراق
تصویر اخریراق
دریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاق
تصویر اریاق
جمع ریق، آب دهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
بازرگان سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاق
تصویر ارتاق
((اُ))
تاجر، بازرگان، شریک، انباز، مصاحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
((اِ تِ))
رام شدن بر اثر تعلیم، تعلیم یافتن، ریاضت کشیدن، ستم کشیدن برای تعلم، خوش کردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شور، آرزومندی
فرهنگ واژه فارسی سره