جدول جو
جدول جو

معنی ارکسانت - جستجوی لغت در جدول جو

ارکسانت(اُ)
رود سیحون. (آریان، کتاب 3، فصل 10، بند 4 بنقل از آریستوبول). و ظن ّ قوی این است که پارسیان قدیم این را ((وخشرت)) یا ((ورخشنت)) یا چیزی نزدیک به آن مینامیدند، چنانکه جیحون را وخش میگفتند. (ایران باستان ص 1702، 1918 و 2205)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رکسانه
تصویر رکسانه
(دخترانه)
روشنک، رکسانا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رکسانا
تصویر رکسانا
(دخترانه)
روشنک، رکسانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسان
تصویر ارسان
(دخترانه)
نام همسر نرسی پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
رکن، اصول، مبانی، افراد مهم، بزرگان
ارکان اربعه: مجموع عناصر اربعه شامل آب، باد، خاک و آتش
ارکان حرب: در علوم نظامی ستاد ارتش
ارکان دولت: بزرگان و سران دولت، رجال دولت، وزرا و امرا
ارکان نماز: در فقه تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ زَ)
رسن ساختن. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
رکانه. سکونت به. اطمینان به. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شهری است حاکم نشین ایالت مدرس که دارای 350000 تن جمعیت است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آبی است در اجاء، یکی از دو کوه طیی ٔ، بنی سنبس را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رکن. مبانی. پایه ها:
بحکم تجربت احکام رایش
همه ارکان ملک شهریار است.
مسعودسعد.
چه آستان که چون کعبه بخاکپای رکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمه تاریخ یمینی ص 453).
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ)
ولایتی است از برمۀ انگلیس و آن از جانب شرقی، از خلیج بنگال بین 16 و 22 درجه و 30 دقیقۀ عرض شمالی و بین 92 و 94 درجۀ طول شرقی امتداد دارد و در مشرق آن بلاد برمه قرار دارند که سلسلۀ جبالی آن ها را جدا کرده است. مساحت سطح آن 23529 میل مربع است و دارای کوههای بسیار و اودیه و دشتهای پرنعمت است و باران آن حتی در فصول حارّه، یعنی تشرین ثانی و دو کانون، بسیار است و خاک این ولایت بسیار حاصلخیز است ولی مردم آن توجهی بزراعت ندارند و محصولات آن چوب و زغال و نفت و نمک و تنباکو و پوست و زیتون و پنبه و زاج و شاخ و عاج و معادن و میوه است و همه محصولات خط سرطان در آنجا بدست آید و با وجود این شهرهای مهم آن اندک است و پلنگ و فیل بسیار دارد و هوای آن نیکو نیست و برای صحت مضر است و نهرهای بسیار از آن گذرد که اعظم آنها نهر موسوم به ارکان است و قسمت غالب آن قابل کشتی رانی در بعض جهات است و در سواحل وی عدّه ای جزایر است که در آنها بعضی آتشفشانها دیده میشود. نصف سکنۀآن موغان اند که اهالی اصلی آنجا را تشکیل دهند و مذهب ایشان بودایی است و از هیئت ایشان برمی آید که اصل آنان از چین است و رنگ و هیئت ایشان مانند عبید نیست با آنکه در اقلیم حارّه زیست کنند و زبان ایشان یک صوتی است و تعلیم در میان آنان بسیار رواج دارد و اندکی امّی باشند و زی ّ زنان ایشان زی ّ زنان چینی است و از عادات آنان رهن دادن زنان و فرزندان است بهنگام وام گرفتن و چون وام بگزارند ایشان را بازستانند واین بلاد در قدیم مستقل بود و مغول و بغوان بارها باایشان جنگیدند و اهالی برمه به سال 1198 هجری قمری آنجا را فتح کردند و انگلیسیان 1240 هجری قمری آنجا را ازایشان خریدند و تا کنون در دست آنانست. عدد اهالی آن قریب 500 هزار است. (ضمیمۀ معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نهری است در سنجاق دراج از ولایت اشکودره از ولایات آرناؤدستان و بمناسبت براقی و سپیدی کفهای آب آن، این نام بدان داده اند. چه ارکنت در زبان آرناؤد به معنی نقره باشد و در بسیاری از خریطه ها آنرا آرسن یا آرزن ضبطکرده اند. آب این نهر در مائلۀ شمال غربی کوه غراب که در بین ایلپصان و تیرانه واقع شده از منابع متعددسرچشمه میگیرد و نخست بطرف مغرب و صحرا و آنگاه بسوی شمال غربی جاری میشود و پس از طی مسافت قریب 80 هزار گز در شمال قصبۀ دراج دماغه ای تشکیل داده از همین جا بخلیج وندیک مصب میگیرد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
ارخون. ارکئون. ارکون. در قدیم، قاضی بزرگ جمهوریهای یونان.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از طرف داریوش سوم حاکم ناحیۀ دربند کیلیکیه بود. وی میتوانست بموقع بلندیهائی را که بر تنگ مزبور مشرف است، اشغال کند و با بهره مندی از عبور قشون اسکندر مانع شود، چه سپاهیان اسکندر میبایست از پای کوه و از معبر چنان تنگی که ذکر شد، بگذرند و این امری بود محال. مگر اینکه مقدونیها بلندیها را از دست سپاهیان ارسان گرفته باشند و گرفتن این بلندیها نیز کاری بود بس مشکل و مستلزم دادن تلفات بسیار و صرف وقت ممتدی، زیرا این کوهها مانند دیوارهائی که به آسمان رفته باشد، تنگ مزبور را احاطه کرده و خود معبر هم بقدری تنگ است که چهار نفر نمیتوانند پهلوی هم از آن عبور کنند. بخصوص که جویبارهای بسیار از دامنۀ کوه بیرون می آید و زمین معبر را پست و بلند ساخته دره هائی در آن بوجود میاورد. بنابر این با داشتن عده کمی از سپاهیان رشید ممکن بود مدتها تمام قشون اسکندر را در این جا معطل کرد. ارسان بجای اینکه این کار کند، بکاری پرداخت که موقعش گذشته بود، یعنی در این موقع نقشه ای که مم نن در گرانیک پیشنهاد کرده بود، بخاطرش آمد و با این مقصود با آتش و آهن کیلیکیه را مبدل بویرانه ای کرد، تا اسکندر و قشون او آذوقه و لوازم دیگر در این جا نیابند و بعد چند نفر در تنگ مزبورگذاشته، خود با کسانش از کیلیکیه بیرون رفت. آن چندنفر هم، با اینکه باز میتوانستند اسکندر را معطل کنند، چون دیدند که والی حرکت کرد و رفت این رفتار را نسبت بخودشان خیانت دانسته و معبر را ترک کرده متفرق شدند. وقتی که اسکندر از معبر مزبور یعنی دربند، یاچنانکه یونانی ها گویند، دروازۀ کیلیکیه گذشت، از طالع خود بی اندازه مشعوف گردید و گفت: ((اگر دستهائی میبود که این سنگها را بغلطاند، لشکر من مضمحل می شد. (کنت کورث، کتاب 3، بند 4). بالاتر بمناسبت قشون کشی کورش کوچک توصیف این دربندها شده و همان جا تذکر دادیم که اسکندر راه کوروش کوچک را پیمود. با وجود اینکه بلندیها را کسی نداشت، باز اسکندر نگران بود که مبادا دشمن در کمین گاهی پنهان شده باشد و با این مقصودسپاهیان تراکی را مأمور کرد، پیش رفته راه را بشناسند و دسته ای از کمانداران را فرستاد، قلۀ کوه را اشغال کنند و به آنها گفت که این کار با وجود اینکه دشمنی در پیش ندارند، برای آنها در حکم جدال است و باید در هر آن حاضر جنگ باشند. بدین ترتیب اسکندر از دربند مزبور گذشته وارد شهر تارس که کرسی کیلیکیه بود، گردید. ایرانی ها این شهر را تازه آتش زده رفته بودند، ولی اسکندر پارمن ین را فرستاده بود که از حریق شهر ممانعت کند و خودش هم بزودی پس از آن دررسید و از حریق جلوگیری کرد. (ایران باستان صص 1286-1287)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زمین درشت. (منتهی الأرب) ، مجسمه ساز یونانی متولد در سیدنی در اقریطش. وی در عصری نامعین قبل از میلاد میزیست. او برای شهر الیس هرکولی سوار اسب ساخته که با یک زن آمازون میجنگد تا کمربند او را برباید. وی را ارستوقلیس سیسیونی نامیده اند، زیرا در شهر سیسیون کار کرده است. جای تعجب است که قفطی در تاریخ الحکماء (ص 24) در ترجمه افلاطون آرد: و لما استکمل احدی و ثمانین سنه من عمره مات و دفن بالبساتین فی اقاذامیا... و لما قبر کتب علی قبره بالرومی ما تفسیره بالعربی ههنا موضع رجل و هو ارستوقلیس الالهی (؟) و قد تقدم الناس و علاهم بالعفه و اخلاق العدل... و لیس فی ذلک جسد هذا من الجهه الواحده علی القبر و من الجهه الاخری اما الارض فانها تغطی جسدافلاطون هذا و اما نفسه فانها فی مرتبه من لایموت. و رجوع به ارسطوقلیس شود
لغت نامه دهخدا
(رُنَ)
دختر کوهوتانوس که اسکندر مقدونی به وی عشق ورزید و او را بزنی کرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به اسکندر و روشنک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در اساطیر یونانی کوهی در آرکادی، مأوای گرازی مشهور که بدست هرکول مقتول گردیده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از رکانت
تصویر رکانت
استوار شدن، با وقار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
جمع رکن، مبانی، پایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسان
تصویر ارسان
جمع رسن، از پارسی افسارها رسن ساختن، افسار بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
جمع رکن، پایه ها، در نماز، تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
پایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
اولیا، بزرگان، کارگزاران، اساس، پایه ها، رکن ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحریک کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تحریک، تحریک کردن
دیکشنری اردو به فارسی