- اروند
- دجله
معنی اروند - جستجوی لغت در جدول جو
- اروند (پسرانه)
- نام رودی در ایران
- اروند
- تجربه، امتحان، آزمایش، رنج، حسرت، آرزو، سحر، جادو، فریب،
برای مثال همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت ، فر و شکوه، شوکت، تندی، تند و تیز، چالاک، نیرومند(فردوسی - ۲/۳۳۷)
- اروند ((اَ وَ))
- شأن و شوکت، حسرت، آرزو
- اروند
- افسون و نیرنگ، رود دجله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج
خشمگین قهر آلود. توضیح در فرهنگ های فارسی بخطا (ارغند) را دلیر و شجاع معنی کرده اند
یونانی از گیاهان کرسنه
امعا سطبر گوسفند و مانند آن به گوشت آکنده
نرم رفتن، نرم راندن، مولش دادن
صاحب آرام، آرام گرفته
کافر بیدین مرتد. چنگک غلاب معلاق
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر لهراسپ شاه ایران و از نوادگان کی پیشتن پادشاه کیانی
اورند اورنگ
ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند
مکر و فریب و خدعه
ترفند، میوه نارس و نوبر
ابریشم پرند، گلابی امرود کمثری
خشم آلود، خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب برای مثال بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزه شیر ارغند (بهار - ۲۸۷)
واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلی کوپتر و مانند آن مثلاً سه فروند هواپیما، سکان کشتی، چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود، کلون
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹)
فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، مردنگی، چراغ پرهیز، فانوس، چراغ واره، چراغ بره، چراغ بادی، قندیل، چراغدان، چراغبانه
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
پارسی تازی گشته نارون