جدول جو
جدول جو

معنی اروت - جستجوی لغت در جدول جو

اروت(اُ)
اروت کردن مرغ، کندن پرهای مرغ پس از آنکه وی را در آب گرم افکنده باشند. و گویا ریشه اروت همان روت و رت و لوت و لخت باشد. و آنرا آورید و آورود کردن نیز گویند. ایغار
لغت نامه دهخدا
اروت
لخت و برهنه
تصویری از اروت
تصویر اروت
فرهنگ لغت هوشیار
اروت
روستایی از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اروس
تصویر اروس
(دخترانه)
در اساطیر یونان، خدای عشق، سفید، درخشان، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادر بودن، برادری، دوستی برادرانه، دوستی خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروت
تصویر باروت
مخلوط شوره (نیترات پتاسیم)، زغال و گوگرد که خاصیت انفجاری دارد و برای ساختن مواد منفجره به کار می رود
باروت بی دود: نوعی باروت که نسبتاً بدون دود است و در ساخت گلوله های توپ و تفنگ به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثروت
تصویر ثروت
مال، دارایی، مال بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابوت
تصویر ابوت
پدری، کنایه از اصل و نژاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروس
تصویر اروس
ارس، روسیه، از مردم روسیه، روسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروغ
تصویر اروغ
خاندان، دودمان، خانواده، خویش، تبار
فرهنگ فارسی عمید
ف تنه، مادر ژاک اول (پسرعم الیزابت) کاتولیک بود و او خود در مذهب پوری تنی تربیت یافت اما چون میخواست پادشاهی مستبد باشد مذهب انگلیکانی را پذیرفت و مخالف کاتولیک ها و پوری تنیها گشت چنانکه در نخستین سال پادشاهی او شش هزار کاتولیک را بمحاکمه کشیدند و محکوم کردند، پس جمعی بر آن شدند که وی را بقتل رسانند و زیر طالار چلیکهای باروت قرار دادند تا روز افتتاح جلسه، شاه و خانوادۀ او و لردها و وکلا را یک باره از میان بردارند لیکن شب روزی که باید مقصود انجام یابد (1605 میلادی) پرده از روی کار برافتاد، این پیش آمد که بنام ف تنه باروت معروف است درتاریخ انگلستان عواقبی وخیم بیادگار گذاشت و تصور اجرای این خیال که ممکن بود خلقی بسیار را نیست و نابود سازد وحشتی عظیم ایجاد کرد، آنگاه جنایت چندین تن از کاتولیک ها را بمذهب کاتولیکی منسوب نمودند و مدتی دراز انگلیس ها دشمن آن بودند و ایشان را بیشتر از دو قرن یعنی تا سال 1839 میلادی از مشاغل عمومی محروم کردند و مانند پروتستانهای فرانسه بعد از الغای فرمان نانت، کاتولیکهای انگلیسی نیز در پرورش فرزندان خویش مختار و آزاد نبودند و اولادشان به آداب پروتستانها تربیت می یافتند، مذهب انگلیکانی هم که بعضی از ظواهرمذهب کاتولیکی را حفظ کرده بود از آسیب برکنار نماند و جمعی انگلیکانی به پوری تنیها پیوستند و همچنین فکر اتحاد با دول کاتولیکی و علی الخصوص با فرانسه در نظر انگلیسها ناپسند آمد و یکی از علل منفور شدن استوارت ها آن بود که خواهان اتفاق با مملکت فرانسه گشتند، (ترجمه تاریخ قرون جدید آلبرماله صص 346 - 347)
لغت نامه دهخدا
بارود، یمسو، (برهان)، بارو، (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است)، (رشیدی)، شوره، دارو، (اسدی)، اشوش، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، ملح البارود، (دزی ج 1)، ملح صینی، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، حجر آسیوس، اسیوس، اسیوش، حجرالسیوس، (فهرست مخزن الادویه)، بارود، و به لغت سریانی شوره را گویند که جزو اعظم باروت باشد و آن را نمک چینی هم گویند، (برهان، ذیل بارود)، در اصل بمعنی شوره است و بمعنی داروی تفنگ مجاز است زیرا که جزواعظم آن شوره باشد، (غیاث)، شوره را گویند که جزو اعظم باروت است و آن را نمک چینی هم گفته اند، (انجمن آرا)، نمک مخصوص است که نامهای دیگرش شوره و نمک چین است، (فرهنگ نظام)، بمعنی باروت که داروی تفنگ است، (انجمن آرا) ... و بارو مخفف بارود است، میرزا عبدالقادر تونی در ذکر تسخیر قلعۀ بست گوید:
همی سوخت هندو در آن کارزار
چو باروت کاندر وی افتد شرار،
سعید اشرف در تعریف تیغ گوید:
دشمنان را داده از یک جلوه در باد فنا
خرمن باروت را کافی بود برق شرار،
(آنندراج)،
به اصطلاح اهل مغرب اسم زهرۀ اسیوس و به اصطلاح اهل عراق اسم شوره است و در ابقر مذکور شد و او بخار مائیست که در شوره زار منعقد گردد بعد از رفع اجزاء کثیفه شبیه بنمک سفید میشود و بجهت تحریک اشیاء ثقیله و تغییر معادن، صقلبی (سالبه) استخراج نموده و بالفعل مرکب او را با گوگرد و زغال چوب بید بارود نامند، از سموم و در طب غیر مستعمل است و ذرور او حابس خون جراحات تازه است با کمال سوزش و از خواص ابقر است که چون آهن را به زرنیخ بیالایند و با مثل آن و مس بگدازند و بعد از آن شوره را بدان بپاشند مس از آهن صعود نموده آهن در کمال نرمی گردد، (تحفۀ حکیم مؤمن: بارود)، مؤلف مخزن الادویه پس از نقل متن تحفه افزاید: و بالفعل اسم چیزی است مرکب از گوگرد و زغال چوب بید و یابادنجان و یا بید انجیر و یا عشر و یا عروسه و یا امثال اینها و بالجمله چوب هر درختی که زود به آتش درگیرد و آتش آن تند باشد، و شورۀ قلمی به اوزان مختلفه مثلاً اگر از برای توپ و تفنگ باشد در یک آثار هندی شوره پنج توله گوگرد و هفت ونیم توله زغال داخل میکنند و بسیار نرم کوبیده واگر بسیار تند خواهند با بول انسان و یا با شراب دوآتشه یا یک آتشه خمیر کرده میکوبند و حبوب بسیار صغارساخته خشک کرده استعمال مینمایند والا با آب، طبیعت آن: گرم و خشک در سوم و چهارم نیز گفته اند، افعال و خواص آن: جالی و مقطع و مفتح سدد و جهت طحال و اوجاع ظهر نافع و ذرور آن حابس نزف الدم جروح تازه است فوراً با کمال سوزش، و چون موضع وجع مفاصل را خارها زده بارود را نرم ساییده بر آن بمالند وجع آن را زایل گرداند، مضر گرده و ریه مصلح آن کتیرا و عسل است، (مخزن الادویه ص 129)، داود ضریر انطاکی در تذکرۀ خود گوید: گرم خشک است در چهارم یا در وسط و سوم بهترین آن براق زرین تازه و سفید است که زود از هم بپاشد، بلغم را ریشه کن کند ... قدر استعمال آن تا نیم درهم است وبدل آن ملح اندرانی است و نخستین کسی که آن را برای جلا و تقطیع استخراج کرد طبیب ’بقراط’ و برای تحریک اثقال و تغییر معادن سالیسوس صقلبی است، (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، و رجوع به ص 70 همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
قلعه ای است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروت
تصویر خروت
جمع خرت، سوراخ گوش ها، سوراخ سوزن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امروت
تصویر امروت
گلابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروت
تصویر ثروت
دارائی، مال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوت
تصویر راوت
بهادر و مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروت
تصویر بروت
سبیل، موی پشت لب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوت
تصویر اسوت
پیشوا مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد، پیروی پس روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروب
تصویر اروب
سرگردان، تن آسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروح
تصویر اروح
گشاده گام: کسی که گشاد گشاد راه میرود گشاد فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروس
تصویر اروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروک
تصویر اروک
زردالو
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از خزندگان سوسمار بی پا جانوری از تیره سوسماران از رده خزندگان. این سوسمار چون فاقد اندام حرکتی (دست و پا) است و استوانه یی شکل است ظاهرا بشکل مار میماند و با آن اشتباه میشود در صورتیکه با داشتن پلک چشم از ماران مشخص میشود. جانور بی آزاری است که در اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا فراوان است. رنگ بدنش برنزی است و مانند همه سوسماران در موقع اظطراب (خصوصا موقع گرفتن) دمش را رها میکند. در سوراخها و زیر سنگهازیست میکند و فقط روزها موقع طلوع آفتاب از نه اش خارج میشود سوسمار بی دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوت
تصویر ابوت
پدری، پدریگری، پرورش پروریدن پدری پدر شدن، غذا دادن پروردن
فرهنگ لغت هوشیار
گردی سیاه رنگ که از شوره و گوگرد زغال چوب درست کنند و در ساختن گلوله توپ و تفنگ بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارود
تصویر ارود
آهسته کار پوشیده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروت
تصویر باروت
مخلوطی از نیترات پتاسیم، گرد زغال و گوگرد که آن را در لوله تفنگ، توپ و دیگر سلاح های آتشین می گذارند و نیز در آتش بازی به کار می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوت
تصویر اخوت
برادری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اروس
تصویر اروس
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثروت
تصویر ثروت
دارایی
فرهنگ واژه فارسی سره
آب کشک، نان خورشتی از کشک، سیب زمینی آب پر، نعناع، پیاز، روغن، نمک
فرهنگ گویش مازندرانی