جدول جو
جدول جو

معنی باروت

باروت
بارود، یمسو، (برهان)، بارو، (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است)، (رشیدی)، شوره، دارو، (اسدی)، اشوش، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، ملح البارود، (دزی ج 1)، ملح صینی، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، حجر آسیوس، اسیوس، اسیوش، حجرالسیوس، (فهرست مخزن الادویه)، بارود، و به لغت سریانی شوره را گویند که جزو اعظم باروت باشد و آن را نمک چینی هم گویند، (برهان، ذیل بارود)، در اصل بمعنی شوره است و بمعنی داروی تفنگ مجاز است زیرا که جزواعظم آن شوره باشد، (غیاث)، شوره را گویند که جزو اعظم باروت است و آن را نمک چینی هم گفته اند، (انجمن آرا)، نمک مخصوص است که نامهای دیگرش شوره و نمک چین است، (فرهنگ نظام)، بمعنی باروت که داروی تفنگ است، (انجمن آرا) ... و بارو مخفف بارود است، میرزا عبدالقادر تونی در ذکر تسخیر قلعۀ بست گوید:
همی سوخت هندو در آن کارزار
چو باروت کاندر وی افتد شرار،
سعید اشرف در تعریف تیغ گوید:
دشمنان را داده از یک جلوه در باد فنا
خرمن باروت را کافی بود برق شرار،
(آنندراج)،
به اصطلاح اهل مغرب اسم زهرۀ اسیوس و به اصطلاح اهل عراق اسم شوره است و در ابقر مذکور شد و او بخار مائیست که در شوره زار منعقد گردد بعد از رفع اجزاء کثیفه شبیه بنمک سفید میشود و بجهت تحریک اشیاء ثقیله و تغییر معادن، صقلبی (سالبه) استخراج نموده و بالفعل مرکب او را با گوگرد و زغال چوب بید بارود نامند، از سموم و در طب غیر مستعمل است و ذرور او حابس خون جراحات تازه است با کمال سوزش و از خواص ابقر است که چون آهن را به زرنیخ بیالایند و با مثل آن و مس بگدازند و بعد از آن شوره را بدان بپاشند مس از آهن صعود نموده آهن در کمال نرمی گردد، (تحفۀ حکیم مؤمن: بارود)، مؤلف مخزن الادویه پس از نقل متن تحفه افزاید: و بالفعل اسم چیزی است مرکب از گوگرد و زغال چوب بید و یابادنجان و یا بید انجیر و یا عشر و یا عروسه و یا امثال اینها و بالجمله چوب هر درختی که زود به آتش درگیرد و آتش آن تند باشد، و شورۀ قلمی به اوزان مختلفه مثلاً اگر از برای توپ و تفنگ باشد در یک آثار هندی شوره پنج توله گوگرد و هفت ونیم توله زغال داخل میکنند و بسیار نرم کوبیده واگر بسیار تند خواهند با بول انسان و یا با شراب دوآتشه یا یک آتشه خمیر کرده میکوبند و حبوب بسیار صغارساخته خشک کرده استعمال مینمایند والا با آب، طبیعت آن: گرم و خشک در سوم و چهارم نیز گفته اند، افعال و خواص آن: جالی و مقطع و مفتح سدد و جهت طحال و اوجاع ظهر نافع و ذرور آن حابس نزف الدم جروح تازه است فوراً با کمال سوزش، و چون موضع وجع مفاصل را خارها زده بارود را نرم ساییده بر آن بمالند وجع آن را زایل گرداند، مضر گرده و ریه مصلح آن کتیرا و عسل است، (مخزن الادویه ص 129)، داود ضریر انطاکی در تذکرۀ خود گوید: گرم خشک است در چهارم یا در وسط و سوم بهترین آن براق زرین تازه و سفید است که زود از هم بپاشد، بلغم را ریشه کن کند ... قدر استعمال آن تا نیم درهم است وبدل آن ملح اندرانی است و نخستین کسی که آن را برای جلا و تقطیع استخراج کرد طبیب ’بقراط’ و برای تحریک اثقال و تغییر معادن سالیسوس صقلبی است، (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، و رجوع به ص 70 همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا