جدول جو
جدول جو

معنی ارندج - جستجوی لغت در جدول جو

ارندج(اَ / اِ رَ دَ)
معرب رنده. یرندج. چرم سیاه. (منتهی الارب). پوست سیاه. (مهذب الاسماء) : و مما اخذوه (ای العرب) من الفارسیه الارندج، الجلود التی تدبغ بالعفص. (ابن درید در جمهره ازسیوطی در المزهر). الارندج و الیرندج، اصله بالفارسیه رنده و هو جلد اسود، و انشد الاعشی:
علیه دیابوذٌ تسربل تحته
ارندج اسکاف یخالط عظلما.
و انشد العجّاج:
کأنّه مسرول ٌ ارندجا.
(المعرب جوالیقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بهندی خروع (کرچک) است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حب ّ درخت خروع. (فهرست مخزن الادویه). ارند
لغت نامه دهخدا
(اَ رَدَ)
شهرکیست به اسپانیا. و آنرا اروپائیان ارنداددوئرو نامند (کاستیل قدیم) از ایالت بورگس واقع در کنار دوئرو، دارای 5720 تن سکنه و جمعیت ناحیۀ مزبور 33900 تن است
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ دَ)
پوست سیاه. (ناظم الاطباء). سختیان و پوست سیاه. (دهار). پوست رنگ شده. (از المزهر سیوطی). در فارسی رنده است و آن پوستی است سیاه. (از المعرب جوالیقی ص 16 و 355). رجوع به مادۀ قبل و سختیان شود، کسی که موزه و کفش را سیاه می کند و این زمان وی را واکسی می گویند. (ناظم الاطباء) ، سیاهی که بدان موزه را سیاه کنند. (منتهی الارب). در تداول امروزه واکس
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین با 182 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات، برنج، انگور، بادام و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بوته ایست که در صحراها روید و در کتاب اول پادشاهان (19:5) آمده که ایلیای نبی در زیر درخت اردجی خوابید و گاهی از اوقات در اوان جوع و قحطی شاخهای آن خورده میشود. (ایوب 30:4) و گاه نیز درخت مزبور را سوزانیده از آن ذغال سازند. (مزامیر 120:4) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ده ارند، موضعی است در بیش از دوفرسنگی میانۀ جنوب مشرق تل ّ کرد
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ)
نهر انطاکیه و نهرالرستن معروف به عاصی، در اوّل آن را میماس خوانند و چون از حماه گذرد آن راعاصی نامند و چون به انطاکیه رسد وی را ارند گویند و نامهای دیگر نیز دارد. ابوعلی گوید که همزه در ارند، نام نهر مزبور، باید فاء باشد و نون آن زائده است و جایز نیست که جز این بود، چه نظیر آن نیامده و سیبویه عرند آورده: و القوس فیها وترٌ عرند. (معجم البلدان). ارند نام دیگر نهر عاصی است. این رود از وسط حمص و حما بولایت حلب داخل شده از قرب انطاکیه میگذرد و سپس ببحر ابیض می ریزد. کلمه ارند از ((اورنت)) نام قدیمی وی مأخوذ است. (قاموس الاعلام ترکی). ارنط
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بهندی درخت خروع است. (فهرست مخزن الادویه). کرچک. ارندی
لغت نامه دهخدا
قسمی ماهی دریای خزر و آنرا ماش نیز نامند
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آرنج. (جهانگیری). بندگاه ساعد و بازو. مرفق. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آرد خوب نرم نشده، گندم و جوی دو نیمه شده
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی خزری از راسته ی کپور ماهیان
فرهنگ گویش مازندرانی