جدول جو
جدول جو

معنی ارمداء - جستجوی لغت در جدول جو

ارمداء
(اَ مِ)
خاکستر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ لِ)
کلانسال شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر سال و مسن شدن. (از اقرب الموارد) ، بدبوی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بدبوی و گنده. (منتهی الارب). گویند: ما امذح ریحه، چه گنده است بوی آن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رمی ّ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارض ارماء، زمینی که در آن نه بیخ درخت مانده باشد نه شاخ آن، وآنرا ارض مأرومه نیز گویند. خالی و تهی و ویران
لغت نامه دهخدا
(کَ اَ)
ربا دادن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ردی ّ، اردان قمیص، ردن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بن آستین کردن
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
لاغر کردن. (منتهی الارب) ، اردام سحاب، ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب) ، همیشه شدن. اردام حمّی ̍، بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) ، اردام شجر، سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب) ، اردام بعیر، بپا زدن شتر را تا تیز رود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر نزدیک به نوزده صاع و آن غیر از مد است. (از اقرب الموارد) ، بتنگ آوردن و بی آرام ساختن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَءْ)
نعت تفضیلی از ردائت. ردی تر. بدتر: و ارداءالمیاه ماء دارابجرد. (صورالاقالیم اصطخری). و اردؤها (اردؤ انواع الزرنیخ) الأخضر. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ)
موضعی است یا آبی بدیار بنی سعد. صاحب مراصد الاطلاع گوید: آبی است از بنی سعد در وادی الستارین و گویند بکسر میم نام شهری است و هم گویند نام قریه ای است در وشم یمامه. و با کسر ثاء هم روایت شده است
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
بدرد آمدن چشم. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ رمضان، ماه نهم سال عربی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چادر بر خویشتن افکندن. ردا برافکندن. (زوزنی). ردا برافکندن خویشتن را. (تاج المصادر بیهقی). رداء بر دوش افکندن. چادر برافکندن زن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتواء
تصویر ارتواء
سیراب شدن، تاب برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعواء
تصویر ارعواء
دست از بدی کشیدن، پشیمانی از رهاکردن بازگشت بانگ کسی را در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقداد
تصویر ارقداد
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد شدن، بر گشتن از دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداع
تصویر ارتداع
آلوده شدن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاء
تصویر ارتزاء
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتظاء
تصویر ارتظاء
پسندیدن، خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتغاء
تصویر ارتغاء
سر شیر خوردن سر شیر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباء
تصویر ارتباء
دیدبانی، چشم داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاء
تصویر ارتهاء
آمیخته شدن، خوراک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمداء
تصویر رمداء
شترمرغ
فرهنگ لغت هوشیار
امید بستن امیدواری امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمداد
تصویر ارمداد
درد چشم، بدرد آمدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداء
تصویر ارتداء
چادر بر خویشتن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمدا
تصویر ارمدا
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امداء
تصویر امداء
کلانسالی، شیر بسیار نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارداء
تصویر ارداء
((اِ))
هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتداء
تصویر ابتداء
آغاز، آغازیدن، نخست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتقاء
تصویر ارتقاء
بالا بردن
فرهنگ واژه فارسی سره