جمع واژۀ ردی ّ، اردان قمیص، ردن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بن آستین کردن
جَمعِ واژۀ رَدی ّ، اردان قمیص، رُدن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب). آستین کردن جامه را. طراز آستین کردن جامه را. جامه را بُن آستین کردن
لاغر کردن. (منتهی الارب) ، اردام سحاب، ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب) ، همیشه شدن. اردام حمّی ̍، بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) ، اردام شجر، سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب) ، اردام بعیر، بپا زدن شتر را تا تیز رود
لاغر کردن. (منتهی الارب) ، اردام سحاب، ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب) ، همیشه شدن. اردام حُمّی ̍، بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) ، اردام شجر، سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب) ، اردام بعیر، بپا زدن شتر را تا تیز رود
جمع واژۀ مدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر نزدیک به نوزده صاع و آن غیر از مد است. (از اقرب الموارد) ، بتنگ آوردن و بی آرام ساختن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مُدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر نزدیک به نوزده صاع و آن غیر از مد است. (از اقرب الموارد) ، بتنگ آوردن و بی آرام ساختن. (از اقرب الموارد)
موضعی است یا آبی بدیار بنی سعد. صاحب مراصد الاطلاع گوید: آبی است از بنی سعد در وادی الستارین و گویند بکسر میم نام شهری است و هم گویند نام قریه ای است در وشم یمامه. و با کسر ثاء هم روایت شده است
موضعی است یا آبی بدیار بنی سعد. صاحب مراصد الاطلاع گوید: آبی است از بنی سعد در وادی الستارین و گویند بکسر میم نام شهری است و هم گویند نام قریه ای است در وشم یمامه. و با کسر ثاء هم روایت شده است