جمع واژۀ ارمانی، منسوب به ارمان: ز پرده درآمد یکی پرده دار بنزدیک سالار شد هوشیار که بر در بپایند ارمانیان سر مرز ایران و تورانیان همی راه جویند نزدیک شاه ز راه دراز آمده دادخواه... برفتند یکسر بنزدیک شاه غریوان و گریان و فریادخواه بکش کرده دست و زمین را بروی برفتند زاری کنان پیش اوی که ای شاه پیروز جاوید زی که خود جاودان زندگی را سزی ز شهری بداد آمدستیم دور که ایران ازین روی و زان روی تور کجا خان ارمانش خوانند نام ز ارمانیان نزد خسرو پیام... فردوسی
جَمعِ واژۀ ارمانی، منسوب به ارمان: ز پرده درآمد یکی پرده دار بنزدیک سالار شد هوشیار که بر در بپایند ارمانیان سر مرز ایران و تورانیان همی راه جویند نزدیک شاه ز راه دراز آمده دادخواه... برفتند یکسر بنزدیک شاه غریوان و گریان و فریادخواه بکش کرده دست و زمین را بروی برفتند زاری کنان پیش اوی که ای شاه پیروز جاوید زی که خود جاودان زندگی را سزی ز شهری بداد آمدستیم دور که ایران ازین روی و زان روی تور کجا خان ارمانش خوانند نام ز ارمانیان نزد خسرو پیام... فردوسی
نام دسته ای از سلاطین ایرانی که در خراسان و ماوراءالنهر و کرمان و جرجان و ری و طبرستان و تا حدود اصفهان رادر تصرف داشتند و مدت سلطنت آنان صد و دو سال و ده روز بوده، رجوع به آل سامان و سامان شود: بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با بهار و سامان بود، کسایی، کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان تا بسامانیان، فردوسی، نه با یعقوبیان دولت نه با مأمونیان نعمت نه باچیپالیان قوت نه با سامانیان سامان، فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 257)
نام دسته ای از سلاطین ایرانی که در خراسان و ماوراءالنهر و کرمان و جرجان و ری و طبرستان و تا حدود اصفهان رادر تصرف داشتند و مدت سلطنت آنان صد و دو سال و ده روز بوده، رجوع به آل سامان و سامان شود: بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با بهار و سامان بود، کسایی، کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان تا بسامانیان، فردوسی، نه با یعقوبیان دولت نه با مأمونیان نعمت نه باچیپالیان قوت نه با سامانیان سامان، فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 257)
ارمیناس. و معنی آن عبارتست. (ابن الندیم). باب قضایا و احکام در منطق (ارسطو). (کشاف اصطلاحات الفنون). و آنرا باری ارمینیاس نیز گویند. رجوع بهمین لغت نامه ذیل ارسطو شود
ارمیناس. و معنی آن عبارتست. (ابن الندیم). باب قضایا و احکام در منطق (ارسطو). (کشاف اصطلاحات الفنون). و آنرا باری ارمینیاس نیز گویند. رجوع بهمین لغت نامه ذیل ارسطو شود
نام یک خانوداۀ گمنام قدیم در آسیای صغیر که در شهر االی زندگی می کرده اند و در زمان اردشیر دوم پادشاه هخامنشی یکی از افراد این خاندان بنام زنیس حکمران االی بوده است، رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1100 شود
نام یک خانوداۀ گمنام قدیم در آسیای صغیر که در شهر اِاُلی زندگی می کرده اند و در زمان اردشیر دوم پادشاه هخامنشی یکی از افراد این خاندان بنام زنیس حکمران اِاُلی بوده است، رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1100 شود
در تاریخ جهانگشای جوینی نام قبیله ای ذکر شده است از ترکان: از لشکر سلطان اورانیان که هم از قبیل اعجمیان بودندی، (جهانگشای جوینی)، و اغلب لشکر او جماعتی ترکان بودند از خیل خویشان مادرش که ایشان را اورانیان خواندندی، (جهانگشای جوینی)
در تاریخ جهانگشای جوینی نام قبیله ای ذکر شده است از ترکان: از لشکر سلطان اورانیان که هم از قبیل اعجمیان بودندی، (جهانگشای جوینی)، و اغلب لشکر او جماعتی ترکان بودند از خیل خویشان مادرش که ایشان را اورانیان خواندندی، (جهانگشای جوینی)
نام دو خانوادۀ باستانی است که در ری و سرخس اقامت داشته اند و آنان را ’عمرانی’ می گفته اند. یکی از افراد این خانواده (علی بن محمد) ممدوح منوچهری شاعر است. رجوع به عمرانی و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 331 شود: خریدار من تاج عمرانیان است تو خود خادم تاج عمرانیانی. منوچهری
نام دو خانوادۀ باستانی است که در ری و سرخس اقامت داشته اند و آنان را ’عمرانی’ می گفته اند. یکی از افراد این خانواده (علی بن محمد) ممدوح منوچهری شاعر است. رجوع به عمرانی و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 331 شود: خریدار من تاج عمرانیان است تو خود خادم تاج عمرانیانی. منوچهری
سلسله ای از حکمرانان هستند که از سال 654 تا 868 ه. ق. بر بخشی ازشهرهای آسیای صغیر از جمله لارندا، سیواس، قونیه، قرامان و ارمناک حکمروائی داشتند. قرامانیان از خاندان قرامان بن نوره سرسلسلۀ خاندان قرامانیان هستند. (معجم الانساب زامباور ص 236). خاندان قرامان دشمن قدیم و دیرین آل عثمان بوده اند. (از سعدی تا جامی ص 454)
سلسله ای از حکمرانان هستند که از سال 654 تا 868 هَ. ق. بر بخشی ازشهرهای آسیای صغیر از جمله لارندا، سیواس، قونیه، قرامان و ارمناک حکمروائی داشتند. قرامانیان از خاندان قرامان بن نوره سرسلسلۀ خاندان قرامانیان هستند. (معجم الانساب زامباور ص 236). خاندان قرامان دشمن قدیم و دیرین آل عثمان بوده اند. (از سعدی تا جامی ص 454)
یا آل عثمان یا سلاطین عثمانی. پادشاهانی هستند که از 699 تا 1342هجری قمری دولتی بزرگ تأسیس کردند. این سلسله بنام جد آنان عثمان بن ارطغرل منسوبند. عثمان به سال 656 هجری قمری در سکوت متولد شد و در آنجا به تأسیس سلسلۀ عثمانی موفق گشت. عثمان سرحد ممالک روم شرقی را به سمت مغرب عقب برد و پسرش ارخان شهرهای بروسه و نقیه را گرفت و ممالک امرای کراسی را که با خاک او مجاور بودند متصرف شد و لشکریان مشهور به چری را که مدت چندین قرن وسیلۀ عمده فتوحات سلاطین آل عثمان بودند تشکیل داد. در سال 759 هجری قمری ترکان عثمانی از بوغاز داردانل گذشتند و از طرف خود ساخلوی در محل گالی پولی گذاشته به تسخیر ممالک اروپای شرقی روم شروع کردند. شهرهای ادرنه و فیلی پوپولیس چند سال بعد تسخیر شد و بر اثر فتوحات ماریتزا (1364 میلادی) و قوسوه (1389 میلادی) و نیکوپولیس و غلبۀ ترکان بر سواران جنگی تمام اروپا سراسر شبه جزیره بالکان به استثنای حوالی قسطنطنیه بواسطۀ هجوم ناگهانی امیر تیمور به آسیای صغیر و شکست سخت بایزیدخان اول در سال 804 هجری قمری / 1402 میلادی در آنقره مدتی به تعویق افتاد. و دولتی که از شط دانوب تا نهر العاصی در شام امتداد پیدا کرده بود بر اثر یک ضربت تا مدتی دچار ضعف و ناتوانی گردید. اگر چه سلطنت سلطان محمد اول تا حدی شکست گذشته را جبران کرد ولی چندان مورد توجه نیست تا آنکه سلطان مرادخان ثانی پس از تحکیم مواقع خود و برقراری صلح موفق گردید که ممالک عثمانی را از حملات هونیادی ملقب به امیرسیف ولایت افلاق خلاص بخشد و بوسیلۀ فتح قطعی که در محل وارنا (1444 میلادی) نصیب او شد از صلیبیون عیسوی که به نقض عهدنامه اقدام کرده بودند انتقام خود را بکشید. این فتح ممالک عثمانی را از طرف شمال آسوده ساخت و از این تاریخ تا دو قرن دیگر دورۀ فتوحات درخشان سلاطین آل عثمانی است. قسطنطنیه را سلطان محمدخان ثانی در سال 857 ه. ق. / 1453 میلادی مسخر کرد و آخرین باقیماندۀ دولت روم شرقی به این ترتیب از میان رفت. شبه جزیره قرم در سال 1475 میلادی تسخیر شد و جزایر دریای اژه نیز ضمیمۀ خاک عثمانی گردید و بیرق این سلاطین درایتالیا بر فراز قصر اترانتو افراشته گردید. سلطان سلیم خان اول در هشت سال پادشاهی خود ایران را مغلوب کرد و کردستان و دیار بکر را به ممالک عثمانی ملحق ساخت شام و مصر و عربستان را در سال 923 هجری قمری / 1517 میلادی به تصرف درآوردند و بعد بر حرمین استیلا یافت وخلیفۀ عباسی مصر را مطیع خود ساخت و حق خلافت را به خود اختصاص داد و از این تاریخ سلاطین عثمانی لقب امیرالمؤمنین اختیار نمودند. سلطان سلیمان خان کبیر نیز عملیات درخشانی انجام داد و در سال 928 هجری قمری / 1522 میلادی امرای جزیره ردس را براند و در طرف شمال شهرهای بلگراد را بگرفت و 932 در سال هجری قمری / 1526 م. مجارها را در دشت موهاکن شکست سخت داد و پادشاه ایشان لوئی ثانی را با بیست هزار سپاهیان او دستگیر کرد. مجارستان مدت یک قرن و نیم از ایالات عثمانی شد. این پادشاه در سال 935 هجری قمری شهر وینه را محاصره کردو با گرفتن خراجی دست برداشت و بالجمله ممالک عثمانی در عهد سلطان سلیمان خان از بوداپست و ساحل دانوب تا شلالۀ آسوان در مصر و از ساحل فرات تا باب جبل طارق وسعت داشت. بعد از سلطان سلیمان خان ایام نکبت عثمانیان شروع شد و اولین واقعۀ آن شکست بحری لپانتو است در سال 979 هجری قمری به دست دن ژوان امیر اطریش. سلطان مرادخان چهارم در سال 1048 هجری قمری بغداد را به خاک عثمانی ضمیمه کرد و ترکان جزیره کرت و بعضی جزایر دیگر را نیز در سال 1645 میلادی از دست ونیزیها گرفتند لکن در اروپا شکستهائی بدانها وارد آمد و در سال 1098 هجری قمری سراسر مجارستان از تصرف ایشان خارج شد و در نتیجۀ معاهدات 1111 هجری قمری ولایات مجارستان بکلی از زیر سلطۀ عثمانیان خارج گردید. سرحدات عثمانی از این تاریخ تا تجزیه ای که در سال 1295 هجری قمری اتفاق افتاد تغییرات فاحشی نکرد. دورۀ تعرض روسیه به عثمانی از سال 1150 هجری قمری شروع میشود و در این تاریخ اوکزاکف و آزف از تصرف عثمانیان خارج گردید و در سال 1301 هجری قمری شبه جزیره قرم محصور شد. داخلۀ عثمانی نیز هرج و مرج شده بود و به سال 1301 هجری قمری مصر تحت لوای محمدعلی پاشا مستقل و از تصرف عثمانی خارج گردید و بترتیب الجزائر در 1070 هجری قمری و تونس در1117 هجری قمری نیمه استقلالی به دست آوردند و از تصرف عثمانیان خارج گردید. بزرگترین ضربتی که به عثمانی وارد آمد در قطعۀ اروپاست که بوسیلۀ آن یونان در تاریخ 1244 هجری قمری / 1838 میلادی از آن جدا شد و ولایت رانوبی بنام رومانی در سال 1283 هجری قمری / 1866 میلادی و صربستان در 1284 هجری قمری بر عثمانیان شوریدند و در نتیجه رومانی و صربستان هر یک دولتی علی حده شدند. عثمانیۀ حالیه در اروپا محدود است به باریکۀ خشکی در جنوب جبال بالکان شامل ولایات قدیم تراس و مقدونیه و اپیروس و ایلی ریا. سلاطین عثمانی بترتیب عبارتند از: 1- سلطان عثمان خان غازی سال 699 هجری قمری 2- سلطان غازی ارخان 726 3- غازی سلطان مرادخان 761 4- غازی سلطان بایزید 791- 804 - فترت 804- 816 5- سلطان محمد خان 816 6- سلطان غازی مرادخان ثانی 824 7- سلطان محمدخان ثانی 855 8- سلطان بایزدخان ثانی 886 9- سلطان سلیم خان 918 10- سلطان سلیمان خان 926 11- سلطان سلیم خان ثانی 974 12- سلطان مرادخان ثالث 982 13- سلطان محمدخان ثالث 1003 14- سلطان احمدخان 1012 15- سلطان مصطفی خان 1026 16- سلطان عثمان خان ثانی 1027 17 -سلطان مرادخان رابع 1032 18- سلطان ابراهیم خان 1049 19- سلطان محمدخان رابع 1058 20- سلطان سلیمان خان ثانی 1099 21- سلطان احمدخان ثانی 1102 22- سلطان مصطفی خان ثانی 1106 23- سلطان احمدخان ثالث 1115 24- سلطان محمدخان 1143 25- سلطان عثمان خان ثالث 1168 26- سلطان مصطفی خان ثالث 1171 27 -سلطان عبدالحمید خان 1187 28- سلطان سلیم خان ثالث 1203 29- سلطان مصطفی خان رابع 1222 30- سلطان محمودخان ثانی 1223 31- سلطان عبدالمجید خان 1255 32- سلطان عبدالعزیزخان 1277 33- سلطان مرادخان خامس 1293 34- سلطان عبدالحمیدخان ثانی 1293 35- سلطان محمد خامس 1327 36- سلطان محمد سادس 1336 37 -سلطان عبدالمجید ثانی 1341 38- سلطان عبدالعزیز ثانی 1342 و رجوع به آل عثمان و معجم الانساب ج 2 ص 139-140 شود
یا آل عثمان یا سلاطین عثمانی. پادشاهانی هستند که از 699 تا 1342هجری قمری دولتی بزرگ تأسیس کردند. این سلسله بنام جد آنان عثمان بن ارطغرل منسوبند. عثمان به سال 656 هجری قمری در سکوت متولد شد و در آنجا به تأسیس سلسلۀ عثمانی موفق گشت. عثمان سرحد ممالک روم شرقی را به سمت مغرب عقب برد و پسرش ارخان شهرهای بروسه و نقیه را گرفت و ممالک امرای کراسی را که با خاک او مجاور بودند متصرف شد و لشکریان مشهور به چری را که مدت چندین قرن وسیلۀ عمده فتوحات سلاطین آل عثمان بودند تشکیل داد. در سال 759 هجری قمری ترکان عثمانی از بوغاز داردانل گذشتند و از طرف خود ساخلوی در محل گالی پولی گذاشته به تسخیر ممالک اروپای شرقی روم شروع کردند. شهرهای ادرنه و فیلی پوپولیس چند سال بعد تسخیر شد و بر اثر فتوحات ماریتزا (1364 میلادی) و قوسوه (1389 میلادی) و نیکوپولیس و غلبۀ ترکان بر سواران جنگی تمام اروپا سراسر شبه جزیره بالکان به استثنای حوالی قسطنطنیه بواسطۀ هجوم ناگهانی امیر تیمور به آسیای صغیر و شکست سخت بایزیدخان اول در سال 804 هجری قمری / 1402 میلادی در آنقره مدتی به تعویق افتاد. و دولتی که از شط دانوب تا نهر العاصی در شام امتداد پیدا کرده بود بر اثر یک ضربت تا مدتی دچار ضعف و ناتوانی گردید. اگر چه سلطنت سلطان محمد اول تا حدی شکست گذشته را جبران کرد ولی چندان مورد توجه نیست تا آنکه سلطان مرادخان ثانی پس از تحکیم مواقع خود و برقراری صلح موفق گردید که ممالک عثمانی را از حملات هونیادی ملقب به امیرسیف ولایت افلاق خلاص بخشد و بوسیلۀ فتح قطعی که در محل وارنا (1444 میلادی) نصیب او شد از صلیبیون عیسوی که به نقض عهدنامه اقدام کرده بودند انتقام خود را بکشید. این فتح ممالک عثمانی را از طرف شمال آسوده ساخت و از این تاریخ تا دو قرن دیگر دورۀ فتوحات درخشان سلاطین آل عثمانی است. قسطنطنیه را سلطان محمدخان ثانی در سال 857 هَ. ق. / 1453 میلادی مسخر کرد و آخرین باقیماندۀ دولت روم شرقی به این ترتیب از میان رفت. شبه جزیره قرم در سال 1475 میلادی تسخیر شد و جزایر دریای اژه نیز ضمیمۀ خاک عثمانی گردید و بیرق این سلاطین درایتالیا بر فراز قصر اترانتو افراشته گردید. سلطان سلیم خان اول در هشت سال پادشاهی خود ایران را مغلوب کرد و کردستان و دیار بکر را به ممالک عثمانی ملحق ساخت شام و مصر و عربستان را در سال 923 هجری قمری / 1517 میلادی به تصرف درآوردند و بعد بر حرمین استیلا یافت وخلیفۀ عباسی مصر را مطیع خود ساخت و حق خلافت را به خود اختصاص داد و از این تاریخ سلاطین عثمانی لقب امیرالمؤمنین اختیار نمودند. سلطان سلیمان خان کبیر نیز عملیات درخشانی انجام داد و در سال 928 هجری قمری / 1522 میلادی امرای جزیره ردس را براند و در طرف شمال شهرهای بلگراد را بگرفت و 932 در سال هجری قمری / 1526 م. مجارها را در دشت موهاکن شکست سخت داد و پادشاه ایشان لوئی ثانی را با بیست هزار سپاهیان او دستگیر کرد. مجارستان مدت یک قرن و نیم از ایالات عثمانی شد. این پادشاه در سال 935 هجری قمری شهر وینه را محاصره کردو با گرفتن خراجی دست برداشت و بالجمله ممالک عثمانی در عهد سلطان سلیمان خان از بوداپست و ساحل دانوب تا شلالۀ آسوان در مصر و از ساحل فرات تا باب جبل طارق وسعت داشت. بعد از سلطان سلیمان خان ایام نکبت عثمانیان شروع شد و اولین واقعۀ آن شکست بحری لپانتو است در سال 979 هجری قمری به دست دن ژوان امیر اطریش. سلطان مرادخان چهارم در سال 1048 هجری قمری بغداد را به خاک عثمانی ضمیمه کرد و ترکان جزیره کرت و بعضی جزایر دیگر را نیز در سال 1645 میلادی از دست ونیزیها گرفتند لکن در اروپا شکستهائی بدانها وارد آمد و در سال 1098 هجری قمری سراسر مجارستان از تصرف ایشان خارج شد و در نتیجۀ معاهدات 1111 هجری قمری ولایات مجارستان بکلی از زیر سلطۀ عثمانیان خارج گردید. سرحدات عثمانی از این تاریخ تا تجزیه ای که در سال 1295 هجری قمری اتفاق افتاد تغییرات فاحشی نکرد. دورۀ تعرض روسیه به عثمانی از سال 1150 هجری قمری شروع میشود و در این تاریخ اوکزاکف و آزف از تصرف عثمانیان خارج گردید و در سال 1301 هجری قمری شبه جزیره قرم محصور شد. داخلۀ عثمانی نیز هرج و مرج شده بود و به سال 1301 هجری قمری مصر تحت لوای محمدعلی پاشا مستقل و از تصرف عثمانی خارج گردید و بترتیب الجزائر در 1070 هجری قمری و تونس در1117 هجری قمری نیمه استقلالی به دست آوردند و از تصرف عثمانیان خارج گردید. بزرگترین ضربتی که به عثمانی وارد آمد در قطعۀ اروپاست که بوسیلۀ آن یونان در تاریخ 1244 هجری قمری / 1838 میلادی از آن جدا شد و ولایت رانوبی بنام رومانی در سال 1283 هجری قمری / 1866 میلادی و صربستان در 1284 هجری قمری بر عثمانیان شوریدند و در نتیجه رومانی و صربستان هر یک دولتی علی حده شدند. عثمانیۀ حالیه در اروپا محدود است به باریکۀ خشکی در جنوب جبال بالکان شامل ولایات قدیم تراس و مقدونیه و اپیروس و ایلی ریا. سلاطین عثمانی بترتیب عبارتند از: 1- سلطان عثمان خان غازی سال 699 هجری قمری 2- سلطان غازی ارخان 726 3- غازی سلطان مرادخان 761 4- غازی سلطان بایزید 791- 804 - فترت 804- 816 5- سلطان محمد خان 816 6- سلطان غازی مرادخان ثانی 824 7- سلطان محمدخان ثانی 855 8- سلطان بایزدخان ثانی 886 9- سلطان سلیم خان 918 10- سلطان سلیمان خان 926 11- سلطان سلیم خان ثانی 974 12- سلطان مرادخان ثالث 982 13- سلطان محمدخان ثالث 1003 14- سلطان احمدخان 1012 15- سلطان مصطفی خان 1026 16- سلطان عثمان خان ثانی 1027 17 -سلطان مرادخان رابع 1032 18- سلطان ابراهیم خان 1049 19- سلطان محمدخان رابع 1058 20- سلطان سلیمان خان ثانی 1099 21- سلطان احمدخان ثانی 1102 22- سلطان مصطفی خان ثانی 1106 23- سلطان احمدخان ثالث 1115 24- سلطان محمدخان 1143 25- سلطان عثمان خان ثالث 1168 26- سلطان مصطفی خان ثالث 1171 27 -سلطان عبدالحمید خان 1187 28- سلطان سلیم خان ثالث 1203 29- سلطان مصطفی خان رابع 1222 30- سلطان محمودخان ثانی 1223 31- سلطان عبدالمجید خان 1255 32- سلطان عبدالعزیزخان 1277 33- سلطان مرادخان خامس 1293 34- سلطان عبدالحمیدخان ثانی 1293 35- سلطان محمد خامس 1327 36- سلطان محمد سادس 1336 37 -سلطان عبدالمجید ثانی 1341 38- سلطان عبدالعزیز ثانی 1342 و رجوع به آل عثمان و معجم الانساب ج 2 ص 139-140 شود
مردم شروان. اهالی شهر شروان. ساکنان شروان: من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده. خاقانی. قوت قوت عراق از مادت نطق من است گرچه شریان دل شروانیان را نشترم. خاقانی
مردم شروان. اهالی شهر شروان. ساکنان شروان: من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده. خاقانی. قوت قوت عراق از مادت نطق من است گرچه شریان دل شروانیان را نشترم. خاقانی
رومانوس اول لکاپن امپراطور روم شرقی (919-944 میلادی). وی آغاز ترقی خود را مدیون لئون ششم بود. آنگاه که کنستانتن هفتم بسلطنت رسید (913م.) ، وی امیرالبحر بزرگ بود. او دختر خود هلن را به امپراطور جوان تزویج کرد و خود بلقب سزار ملقب گردید وسپس در سلطنت شرکت یافت. (919م.). و کوشید تا بزرگان و اشراف را از تعدی بازدارد و قدرت امپراطوری را در ایتالیای جنوبی تثبیت کرد و در آسیا بمسلمین حمله برد و با روسها در قسطنطنیه جنگید. در سال 944 پسران او وی را مخلوع و به پرتی نفی کردند و او در آنجا بسال 984 درگذشت. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: ارمانیوس ملک قسطنطنیه با ناصر عبدالرحمن بن محمد صاحب اندلس مکاتبه کرد (و گمان برم به سال 337 هجری قمری این مکاتبه صورت گرفت) و نزد او هدایای گرانبها فرستاد و از جمله کتاب دیسقوریدوس بود که تصویر گیاهان بصور عجیب رومی در آن منقوش بود و کتاب بزبان اغریقی یعنی یونانی مکتوب بود و همراه آن کتاب هروسیس صاحب قصص بود و آن تاریخ روم واز عجایب است و در آن اخبار دهور و قصص ملوک اوایل و فوائد عظیمه است و ارمانیوس در نامۀ خود بناصر نوشت که از کتاب دیسقوریدس جز کسی که زبان یونانی نیکوبداند و اشخاص ادویه را بشناسد، فائده نتواند برد. پس اگر در مملکت تو کسی هست که آن زبان خوب بشناسد، از آن فائده بری و اما کتاب هروسیس در قلمرو تو لاطینیین هستند که از عهدۀ قرائت آن برآیند. اگر آنان رابیابی برای تو این کتاب را از لاطینی بعربی نقل خواهند کرد. ابن جلجل گوید در آن هنگام در قرطبه از نصارای اندلس کسی نبود که زبان اغریقی (یونانی قدیم) را بخواند. پس کتاب دیسقوریدس در خزانۀ عبدالرحمن الناصر بهمان زبان اغریقی بماند و بعربی ترجمه نشد و آنچه در دست مردم است ترجمه اصطفن است که از مدینهالسلام بغداد وارد شده. ناصر به ارمانیوس جواب نوشت و از او درخواست تا مردی را که اغریقی و لاطینی بداند نزد او فرستد تا کسانی را که تعلیم کند و آنان از عهدۀ ترجمه برآیند. ارمانیوس ملک راهبی به اسم نقولا را نزد ناصر فرستاد و او به سال 340 هجری قمری به قرطبه رسید و در قرطبه بدان زمان از محققین اطباء کسانی بودند که بر استخراج اسماء عقاقیر کتاب دیسقوریدس بعربی حریص بودند و حسدای بن بشروط الاسرائیلی که نزد ملک عبدالرحمن الناصر مقرب بود، بیش از همه مولع به این ترجمه بود و نقولای راهب از اسماء عقاقیر کتاب دیسقوریدس، آنچه را که مجهول بود، تفسیر میکرد. و او نخستین کس است که در قرطبه تریاق فاروق را با تصحیح شجاریتی که در آنست، بساخت و در این هنگام از اطبای محقق در تصحیح اسماء عقاقیر کتاب و تعیین اشخاص آن: محمد معروف به شجار و مردی مشهور به بسباسی و ابوعثمان حزاز ملقب به یابسه و محمد بن سعید طبیب و عبدالرحمن بن اسحاق بن هیثم و ابوعبدالله صقلی بود و ابوعبدالله یونانی میدانست و به اشخاص ادویه آشنائی داشت. (عیون الانباء ج 2 ص 47). رجوع به ابن جلجل و حسدای بن بشروط شود، پراکنده و متفرق شدن، چنانکه شتران، فریاد و نعره زدن، روان شدن آب دهن. (کنزاللغات) : ارمعلال صبی، آب از دهان کودک رفتن. آب دهن رفتن از دهان کودک. (منتهی الأرب). آب دهان چکان شدن کودک. (کنزاللغات) ، ارمعلال شواء، چکیدن روغن از بریان گرم. (منتهی الأرب). چربش چکان شدن بریان. (کنزاللغات) ، تر شدن: ارمعلال ثوب، تر شدن جامه. (منتهی الأرب) ، ارمعلال دمع، پیاپی افتادن قطره های اشک. (از منتهی الأرب). پیاپی آمدن اشک. (کنزاللغات) ، ارمعلال ادیم، نیک تر شدن روی پوست. (منتهی الارب) : ارمعل الادیم، ترطب شدیداً. (اقرب الموارد)
رومانوس اول لکاپن امپراطور روم شرقی (919-944 میلادی). وی آغاز ترقی خود را مدیون لئون ششم بود. آنگاه که کنستانتن هفتم بسلطنت رسید (913م.) ، وی امیرالبحر بزرگ بود. او دختر خود هِلِن را به امپراطور جوان تزویج کرد و خود بلقب سزار ملقب گردید وسپس در سلطنت شرکت یافت. (919م.). و کوشید تا بزرگان و اشراف را از تعدی بازدارد و قدرت امپراطوری را در ایتالیای جنوبی تثبیت کرد و در آسیا بمسلمین حمله برد و با روسها در قسطنطنیه جنگید. در سال 944 پسران او وی را مخلوع و به پرُتی نفی کردند و او در آنجا بسال 984 درگذشت. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: ارمانیوس ملک قسطنطنیه با ناصر عبدالرحمن بن محمد صاحب اندلس مکاتبه کرد (و گمان برم به سال 337 هجری قمری این مکاتبه صورت گرفت) و نزد او هدایای گرانبها فرستاد و از جمله کتاب دیسقوریدوس بود که تصویر گیاهان بصور عجیب رومی در آن منقوش بود و کتاب بزبان اغریقی یعنی یونانی مکتوب بود و همراه آن کتاب هروسیس صاحب قصص بود و آن تاریخ روم واز عجایب است و در آن اخبار دهور و قصص ملوک اوایل و فوائد عظیمه است و ارمانیوس در نامۀ خود بناصر نوشت که از کتاب دیسقوریدس جز کسی که زبان یونانی نیکوبداند و اشخاص ادویه را بشناسد، فائده نتواند برد. پس اگر در مملکت تو کسی هست که آن زبان خوب بشناسد، از آن فائده بری و اما کتاب هروسیس در قلمرو تو لاطینیین هستند که از عهدۀ قرائت آن برآیند. اگر آنان رابیابی برای تو این کتاب را از لاطینی بعربی نقل خواهند کرد. ابن جلجل گوید در آن هنگام در قرطبه از نصارای اندلس کسی نبود که زبان اغریقی (یونانی قدیم) را بخواند. پس کتاب دیسقوریدس در خزانۀ عبدالرحمن الناصر بهمان زبان اغریقی بماند و بعربی ترجمه نشد و آنچه در دست مردم است ترجمه اصطفن است که از مدینهالسلام بغداد وارد شده. ناصر به ارمانیوس جواب نوشت و از او درخواست تا مردی را که اغریقی و لاطینی بداند نزد او فرستد تا کسانی را که تعلیم کند و آنان از عهدۀ ترجمه برآیند. ارمانیوس ملک راهبی به اسم نقولا را نزد ناصر فرستاد و او به سال 340 هجری قمری به قرطبه رسید و در قرطبه بدان زمان از محققین اطباء کسانی بودند که بر استخراج اسماء عقاقیر کتاب دیسقوریدس بعربی حریص بودند و حسدای بن بشروط الاسرائیلی که نزد ملک عبدالرحمن الناصر مقرب بود، بیش از همه مولع به این ترجمه بود و نقولای راهب از اسماء عقاقیر کتاب دیسقوریدس، آنچه را که مجهول بود، تفسیر میکرد. و او نخستین کس است که در قرطبه تریاق فاروق را با تصحیح شجاریتی که در آنست، بساخت و در این هنگام از اطبای محقق در تصحیح اسماء عقاقیر کتاب و تعیین اشخاص آن: محمد معروف به شجار و مردی مشهور به بسباسی و ابوعثمان حزاز ملقب به یابسه و محمد بن سعید طبیب و عبدالرحمن بن اسحاق بن هیثم و ابوعبدالله صقلی بود و ابوعبدالله یونانی میدانست و به اشخاص ادویه آشنائی داشت. (عیون الانباء ج 2 ص 47). رجوع به ابن جلجل و حسدای بن بشروط شود، پراکنده و متفرق شدن، چنانکه شتران، فریاد و نعره زدن، روان شدن آب دهن. (کنزاللغات) : ارمعلال صبی، آب از دهان کودک رفتن. آب دهن رفتن از دهان کودک. (منتهی الأرب). آب دهان چکان شدن کودک. (کنزاللغات) ، ارمعلال شواء، چکیدن روغن از بریان گرم. (منتهی الأرب). چربش چکان شدن بریان. (کنزاللغات) ، تر شدن: ارمعلال ثوب، تر شدن جامه. (منتهی الأرب) ، ارمعلال دمع، پیاپی افتادن قطره های اشک. (از منتهی الأرب). پیاپی آمدن اشک. (کنزاللغات) ، ارمعلال ادیم، نیک تر شدن روی پوست. (منتهی الارب) : ارمعل الادیم، ترطب شدیداً. (اقرب الموارد)
رود ارزانیاس، نام این رود در نوشته های پلوتارک و پلین و تاسیت یاد شده و بعض محققین آنرا با رود تله ب آس که در کتاب ((عقب نشینی ده هزار تن)) گزنفن یاد شده یکی دانسته اند. ظاهراً ارزانیاس همان ارزن قرون بعد است. (ایران باستان ص 1076). رجوع به ارزن شود
رود ارزانیاس، نام این رود در نوشته های پلوتارک و پلین و تاسیت یاد شده و بعض محققین آنرا با رود تِلِه ب ُآس که در کتاب ((عقب نشینی ده هزار تن)) گزنفن یاد شده یکی دانسته اند. ظاهراً ارزانیاس همان ارزن قرون بعد است. (ایران باستان ص 1076). رجوع به ارزن شود
شبانکارگان، ابن البلخی گوید: این قوم قبیلۀ فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود، نام او علی بن حسن بن ایوب و همگی شبانی کردندی، و این فضلویه بکار خویش و شبانی مشغول بودی پس فضلویه بخدمت صاحب عادل رفت و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و با رای و تدبیر و صرامت، و سپاهسالاری بودی جابی نام که صاحب را با او رأی نیکو بود پس فضلویه را بلجاج او برمیکشید تا بدان درجت رسید و چون ملک دیلم صاحب را بکشت فضلویه خروج کردو او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد، مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست و سبب زوال دیلم، نابکاری آن زن بود و فضلویه این خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوۀگرم کرد بی آب، تا در آنجا هلاک شد و ملک ابومنصور رادر آن قلعه هلاک کرد و پارس بدست گرفت و شبانکارگان را برکشید و نان پاره و قلاع داد و از آن وقت باز مستولی گشتند، پس ملک قاوورد رحمه اﷲ بپارس آمد و میان اوو فضلویه جنگ قایم شد و از آن سال باز پارس خراب شد، پس فضلویه بدرگاه سلطان شهید الب ارسلان رفت و رایات منصوره را سوی پارس کشید و پارس بضمان به فضلویه دادند و باز عاصی شد و بر دز خرشه رفت و نظام الملک حصار داد او را تا او بزیر آمد و گرفتار شد، و او را بقلعۀ اصطخر بازداشتند و آن قلعه را بدست گرفت تا بدانستند و او را بگرفتند و پوستش پر کاه کردند، اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان و مهمت است و این پسر ابونصر بن هلاک شیبان نام از ایشان است، (از فارسنامه ابن البلخی ص 166)
شبانکارگان، ابن البلخی گوید: این قوم قبیلۀ فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود، نام او علی بن حسن بن ایوب و همگی شبانی کردندی، و این فضلویه بکار خویش و شبانی مشغول بودی پس فضلویه بخدمت صاحب عادل رفت و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و با رای و تدبیر و صرامت، و سپاهسالاری بودی جابی نام که صاحب را با او رأی نیکو بود پس فضلویه را بلجاج او برمیکشید تا بدان درجت رسید و چون ملک دیلم صاحب را بکشت فضلویه خروج کردو او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد، مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست و سبب زوال دیلم، نابکاری آن زن بود و فضلویه این خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوۀگرم کرد بی آب، تا در آنجا هلاک شد و ملک ابومنصور رادر آن قلعه هلاک کرد و پارس بدست گرفت و شبانکارگان را برکشید و نان پاره و قلاع داد و از آن وقت باز مستولی گشتند، پس ملک قاوورد رحمه اﷲ بپارس آمد و میان اوو فضلویه جنگ قایم شد و از آن سال باز پارس خراب شد، پس فضلویه بدرگاه سلطان شهید الب ارسلان رفت و رایات منصوره را سوی پارس کشید و پارس بضمان به فضلویه دادند و باز عاصی شد و بر دز خرشه رفت و نظام الملک حصار داد او را تا او بزیر آمد و گرفتار شد، و او را بقلعۀ اصطخر بازداشتند و آن قلعه را بدست گرفت تا بدانستند و او را بگرفتند و پوستش پر کاه کردند، اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان و مهمت است و این پسر ابونصر بن هلاک شیبان نام از ایشان است، (از فارسنامه ابن البلخی ص 166)
آل مروان. بنی مروان. سلسله ای که از 380 تا 489 (478) هجری قمری بر دیاربکر (آمد) و ارزن و میافارقین و کیفا و جزیره حکومت داشته است. نسبت آنان به دوستک کردی حمیدی میرسد. مؤسس سلسله را ’باد’ رهبر کردان حکمران حصن کیفا نوشته اندکه به مرزهای ارمنیه حمله برد و قلعۀ ارجیش را اشغال کرد و پس از درگذشت عضدالدولۀ بویهی تسلط خود رابر آمد (دیار بکر) و میافارقین و نصیبین گسترش داد و در 380 هجری قمری در جنگ با حمدانیان کشته شد. پس ازوی خواهرزادۀ کردنژادش ابوعلی حصن بن مروان جای او را گرفت و سلسله به نام او به بنی مروان یا آل مروان یا مروانیان مشهور شد و پس از ابوعلی ممهدالدوله ابومنصور سعید بن مروان (387 تا 402) و از بعد وی نصرالدوله ابونصر احمد بن مروان (از 402 تا 453) بر نواحی مذکور حکومت کرد و خود در میافارقین مستقر بود و قصری در چهار فرسنگی میافارقین ساخته بود و فرزندش سعد برآمد (دیار بکر) حکم می راند. ناصرخسرو به هنگام عبوراز میافارقین و آمد از این نصرالدوله یاد می کند و می نویسد: مردی صدساله است و هست. نظام الدین (نظام الدوله) ابوالقاسم نصر بن احمد (حاکم میافارقین) و سعید برادر ابوالقاسم فرزند نصرالدوله (حاکم آمد) و سپس ابوالمظفر منصور بن نصر (از472 تا 489 یا 478) هجری حکومت داشته اند. بقایای این سلسله را حسام الدین تمرتاش بن ایلغاری صاحب ماردین در 532 بر انداخته است
آل مروان. بنی مروان. سلسله ای که از 380 تا 489 (478) هجری قمری بر دیاربکر (آمد) و ارزن و میافارقین و کیفا و جزیره حکومت داشته است. نسبت آنان به دوستک کردی حمیدی میرسد. مؤسس سلسله را ’باد’ رهبر کردان حکمران حصن کیفا نوشته اندکه به مرزهای ارمنیه حمله برد و قلعۀ ارجیش را اشغال کرد و پس از درگذشت عضدالدولۀ بویهی تسلط خود رابر آمد (دیار بکر) و میافارقین و نصیبین گسترش داد و در 380 هجری قمری در جنگ با حمدانیان کشته شد. پس ازوی خواهرزادۀ کردنژادش ابوعلی حصن بن مروان جای او را گرفت و سلسله به نام او به بنی مروان یا آل مروان یا مروانیان مشهور شد و پس از ابوعلی ممهدالدوله ابومنصور سعید بن مروان (387 تا 402) و از بعد وی نصرالدوله ابونصر احمد بن مروان (از 402 تا 453) بر نواحی مذکور حکومت کرد و خود در میافارقین مستقر بود و قصری در چهار فرسنگی میافارقین ساخته بود و فرزندش سعد برآمد (دیار بکر) حکم می راند. ناصرخسرو به هنگام عبوراز میافارقین و آمد از این نصرالدوله یاد می کند و می نویسد: مردی صدساله است و هست. نظام الدین (نظام الدوله) ابوالقاسم نصر بن احمد (حاکم میافارقین) و سعید برادر ابوالقاسم فرزند نصرالدوله (حاکم آمد) و سپس ابوالمظفر منصور بن نصر (از472 تا 489 یا 478) هجری حکومت داشته اند. بقایای این سلسله را حسام الدین تمرتاش بن ایلغاری صاحب ماردین در 532 بر انداخته است
هیاطله. اشغانیه. (دمشقی). پارتها. آرشیها. لقب سلطنت سوم از ملوک عجم که بعد از سلطنت سکندر ذوالقرنین قریب یکصد و شصت سال فرمانروا بودند. (آنندراج). آن خانوادۀ سلطنتی که قبل از ساسانیان از 58 قبل از میلاد تا 207 میلادی در ایران سلطنت کردند و شاه اول آن خانواده اشک نام داشت. (فرهنگ نظام). سلسله ای از پادشاهان ایران که از نژاد اشک میباشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیائی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت چهارصد و شصت و یک سال در ایران سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). برحسب روایات مورخان اسلامی، سلاطین اشکانی را از 9 تا 18 تن آورده اند، چنانکه فردوسی گوید: نخست اشک بود از نژاد قباد دگر گرد شاپور خسرونژاد دگر بود گودرز از اشکانیان چه بیژن که بود از نژاد کیان چو نرسی و چون اورمزد بزرگ چه آرش که بد نامدار سترگ چه زو بگذری نامدار اردوان خردمند و باداد و روشن روان چو بنشست بهرام از اشکانیان ببخشید گنجی به ارزانیان ورا خواندند اردوان بزرگ که از میش بگسست چنگال گرگ ورا بود شیراز با اصفهان که داننده خواندیش مرز مهان به اصطخر شد بابک از دست او که تنّین خروشان بد از شست او... از ایشان بجز نام نشنیده ام نه درنامۀ خسروان دیده ام. ابوریحان در آثارالباقیه مدت سلطنت دورۀ اشکانیان یااشغانیان یا ملو’الطوایف را چنین آورده است: 1- اشک بن دارابن دارا - سج. 2- اشک بن اشکان - ی. 3- سابوربن اشکان - ک. 4- بهرام بن سابور - س. 5- بلاش بن سابور- یا. 6- هرمزبن بلاش - میلادی 7- فیروزبن هرمز - یز. 8-بلاش بن فیروز - یب. 9- خسروبن ملاذان - میلادی 10- بلاشان - کد. 11- اردوان بن بلاشان - یج. 12- اردوان الکبیر الاشکانان - کج. 13- خسروبن الاشکانان - یه. 14- بهافریدبن اشکانان - یه. 15- جوذربن اشکانان - کب. 16- بلاش بن اشکانان - ل. 17- نرسی بن اشکانان - ک. 18- اردوان الاخیر - لا. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2555). برحسب آراء مورخان مغرب، سلسلۀ اشکانیان در تاریخ 25 یا 250 قبل از میلاد بهمت اشک نامی که برضد دولت سلوکی قیام کرد، تأسیس گردید و 28 تن از این دودمان به پادشاهی رسیدند. آنگاه در سال 220 میلادی اردشیر بابکان بر اردوان آخرین پادشاه این دودمان خروج کرد و دولتی را که قریب پانصد سال فرمانروایی داشت، منقرض کرد. حدود فرمانروائی دودمان مزبور چنین بود: از شمال خوارزم و مرو و از مشرق هرات و از جنوب زرنگ (سیستان) و ساگارتی (در کتیبۀ داریوش: آساگارتی ئی) و از مغرب گرگان. و جدول نامهای سلاطین مزبور برحسب روایات مورخان مغرب این است: (ایران نامه ج 3 صص 543- 544). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 183 و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ج 3 ص 110 و فهرست یشتها و تاریخ سیستان ص 22 و یسنا ص 65، 67، 175 و فهرست مزدیسنا و فهرست شرح احوال رودکی و فهرست سب’شناسی ج 1 و فهرست فرهنگ ایران باستان و کلمه پارت و اشک و ملوک الطوایف و ارشک در همین لغت نامه و التنبیه و الاشراف چ لیدن ص 97 و 99 و تاریخ طبری ج 2 ص 11 و 12 ومروج الذهب مسعودی ج 2 ص 100 و 101 و آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی چ لیپزیک ص 113، 117 و غرر اخبار ملو’الفرس و سیرهم تألیف ثعالبی چ پاریس ص 456 و تاریخ سنی ملو’الارض و الانبیاء چ برلن ص 30 و 155 و کتاب البدء و التاریخ ج 3 تألیف مقدسی و تجارب الامم ابن مسکویه ج 1 ص 78 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 126 و تاریخ ایران باستان ج 3 تألیف پیرنیا و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
هیاطله. اشغانیه. (دمشقی). پارتها. آرشیها. لقب سلطنت سوم از ملوک عجم که بعد از سلطنت سکندر ذوالقرنین قریب یکصد و شصت سال فرمانروا بودند. (آنندراج). آن خانوادۀ سلطنتی که قبل از ساسانیان از 58 قبل از میلاد تا 207 میلادی در ایران سلطنت کردند و شاه اول آن خانواده اشک نام داشت. (فرهنگ نظام). سلسله ای از پادشاهان ایران که از نژاد اشک میباشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیائی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت چهارصد و شصت و یک سال در ایران سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). برحسب روایات مورخان اسلامی، سلاطین اشکانی را از 9 تا 18 تن آورده اند، چنانکه فردوسی گوید: نخست اشک بود از نژاد قباد دگر گرد شاپور خسرونژاد دگر بود گودرز از اشکانیان چه بیژن که بود از نژاد کیان چو نرسی و چون اورمزد بزرگ چه آرش که بُد نامدار سترگ چه زو بگذری نامدار اردوان خردمند و باداد و روشن روان چو بنشست بهرام از اشکانیان ببخشید گنجی به ارزانیان ورا خواندند اردوان بزرگ که از میش بگسست چنگال گرگ ورا بود شیراز با اصفهان که داننده خواندیش مرز مهان به اصطخر شد بابک از دست او که تنّین خروشان بد از شست او... از ایشان بجز نام نشنیده ام نه درنامۀ خسروان دیده ام. ابوریحان در آثارالباقیه مدت سلطنت دورۀ اشکانیان یااشغانیان یا ملو’الطوایف را چنین آورده است: 1- اشک بن دارابن دارا - سج. 2- اشک بن اشکان - ی. 3- سابوربن اشکان - ک. 4- بهرام بن سابور - س. 5- بلاش بن سابور- یا. 6- هرمزبن بلاش - میلادی 7- فیروزبن هرمز - یز. 8-بلاش بن فیروز - یب. 9- خسروبن ملاذان - میلادی 10- بلاشان - کد. 11- اردوان بن بلاشان - یج. 12- اردوان الکبیر الاشکانان - کج. 13- خسروبن الاشکانان - یه. 14- بهافریدبن اشکانان - یه. 15- جوذربن اشکانان - کب. 16- بلاش بن اشکانان - ل. 17- نرسی بن اشکانان - ک. 18- اردوان الاخیر - لا. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2555). برحسب آراء مورخان مغرب، سلسلۀ اشکانیان در تاریخ 25 یا 250 قبل از میلاد بهمت اشک نامی که برضد دولت سلوکی قیام کرد، تأسیس گردید و 28 تن از این دودمان به پادشاهی رسیدند. آنگاه در سال 220 میلادی اردشیر بابکان بر اردوان آخرین پادشاه این دودمان خروج کرد و دولتی را که قریب پانصد سال فرمانروایی داشت، منقرض کرد. حدود فرمانروائی دودمان مزبور چنین بود: از شمال خوارزم و مرو و از مشرق هرات و از جنوب زرنگ (سیستان) و ساگارتی (در کتیبۀ داریوش: آساگارتی ئی) و از مغرب گرگان. و جدول نامهای سلاطین مزبور برحسب روایات مورخان مغرب این است: (ایران نامه ج 3 صص 543- 544). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 183 و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ج 3 ص 110 و فهرست یشتها و تاریخ سیستان ص 22 و یسنا ص 65، 67، 175 و فهرست مزدیسنا و فهرست شرح احوال رودکی و فهرست سب’شناسی ج 1 و فهرست فرهنگ ایران باستان و کلمه پارت و اشک و ملوک الطوایف و ارشک در همین لغت نامه و التنبیه و الاشراف چ لیدن ص 97 و 99 و تاریخ طبری ج 2 ص 11 و 12 ومروج الذهب مسعودی ج 2 ص 100 و 101 و آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی چ لیپزیک ص 113، 117 و غرر اخبار ملو’الفرس و سیرهم تألیف ثعالبی چ پاریس ص 456 و تاریخ سنی ملو’الارض و الانبیاء چ برلن ص 30 و 155 و کتاب البدء و التاریخ ج 3 تألیف مقدسی و تجارب الامم ابن مسکویه ج 1 ص 78 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 126 و تاریخ ایران باستان ج 3 تألیف پیرنیا و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
اشکانیان. پادشاهان پارت. اردوانیون: همگان او (اشک) را معظم داشتندی و مقدم دانستندی و نامه و سخن او را حرمت نهادندی بحکم آنکه از نژاد پادشاه بزرگ بود و میانۀ مملکت او داشت و این قاعده اشغانیان و اردوانیان در میان ملوک الطوایف تا آخر عهد ایشان مستمر بود... و این اشغانیان و اردوانیان را آثاری نبوده است که از آن باز توان گفت و آخر ایشان اردوان بود که اردشیر او رابکشت و دختر او را بزن کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 59). رجوع به اردوانیون و اشکانیان شود
اشکانیان. پادشاهان پارت. اردوانیون: همگان او (اشک) را معظم داشتندی و مقدم دانستندی و نامه و سخن او را حرمت نهادندی بحکم آنکه از نژاد پادشاه بزرگ بود و میانۀ مملکت او داشت و این قاعده اشغانیان و اردوانیان در میان ملوک الطوایف تا آخر عهد ایشان مستمر بود... و این اشغانیان و اردوانیان را آثاری نبوده است که از آن باز توان گفت و آخر ایشان اردوان بود که اردشیر او رابکشت و دختر او را بزن کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 59). رجوع به اردوانیون و اشکانیان شود
کرسی ناحیۀ ارن، در کنار رود ارن، دارای 7038 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد. تجارت آن طیور و اسب است. ناحیۀ ارژانتان به 15 ((کانتن)) و 229 ((کمون)) تقسیم شود و 111630 تن سکنه دارد
کرسی ناحیۀ اُرن، در کنار رود اُرن، دارای 7038 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد. تجارت آن طیور و اسب است. ناحیۀ ارژانتان به 15 ((کانتن)) و 229 ((کمون)) تقسیم شود و 111630 تن سکنه دارد