- ارماح
- جمع رمح، نیزه ها
معنی ارماح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوی کردن، عرق کردن
بهره پردازی بهره پرداختن
اریباندن، برتر دانستن
جمع رکح، دماغه های کوه بینی کوه، میانسراها، پس سراها (میانسرا ساحت خانه پس سرا حیاط خلوت حیاط پشت خانه)، بنیادها، خانه های کشیشان استوانی پشت دادن
باد و نسیم
جمع روح
مغز دار شدن استخوان، خاموش شدن، پوسیدن استخوان، گراییدن به بازی
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
جمع رمکه، دام تخم کشی: مادیان که برای تخم کشی باشد
جمع رمق، باقی جان
واژه یمنی کاوی از درختان
سوختن از ریگ گرم
جمع رمس، گو رها
درویشی بی چیزی، شیردهی دام، دام میری، دردناک کردن ارماس به خاک سپردن به گور سپردن
غوره برآوردن خرمابن، نرم شدن، رام شدن
افزون گرداندن، افزون گرفتن، نرم گرداندن، همه شیر راندوشیدن
انداختن، افزون ستاندن
رام شدن، جوانمرد گشتن
خیره نگریستن
شکسته گردانیدن
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
شادمان کردن
ریح ها، بادها، هواهای متحرک، جمع واژۀ ریح
ربح ها، نزول ها، بهره ها، نفع ها، سود ها، جمع واژۀ ربح
مرد بلند نظر
چوبی است شبیه به قرفه و دارچین، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید
جمع ریح، بادها
آرمان، برای مثال نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو / نه ارمان آن که م تو دل نگسلانی (منوچهری - ۱۳۸)
روح ها، آسایش ها، نشاط و سرزندگی ها، روح ها، جان ها، روان ها، وحی ها، جمع واژۀ روح
نیزه ساز
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح