جدول جو
جدول جو

معنی ارفش - جستجوی لغت در جدول جو

ارفش
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه
تصویری از ارفش
تصویر ارفش
فرهنگ نامهای ایرانی
ارفش
ارفش کابلی، از پهلوانان گرشاسب نامه:
بقلب اندرون هرکه بد زاولی
پس پشتشان ارفش کابلی.
اسدی.
هم اندر بر که رده برکشید (گرشاسب)
سزا جای ده پهلوان برگزید
سوی راست آذرشن و برزهم
سوی چپ چو بهپور و ارفش بهم.
اسدی.
میان اندرون ارفش شیرفش
سوی تیو و توپال شد کینه کش.
اسدی
لغت نامه دهخدا
ارفش
(اَ فَ)
پهن گوش. کلان گوش. (تاج المصادر بیهقی) : ارفش الاذنین. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
ارفش
(اَ فَ)
رجوع به ارقش شود، شیر خوش بی آمیغ. (منتهی الأرب). شیر خالص، پیمایش کننده زمین. (منتهی الأرب). ماسح. مسّاح
لغت نامه دهخدا
ارفش
بزرگ گوش
تصویری از ارفش
تصویر ارفش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارفع
تصویر ارفع
(پسرانه)
رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغش
تصویر ارغش
(پسرانه)
تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارفش
تصویر مارفش
ماروش مانند مار، شبیه مار، مارسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرفش
تصویر کرفش
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
رفیع تر، بلندتر، بلندقدرتر، بلندپایه تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفش
تصویر درفش
پرچم
سیخ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود
درفش کاویان: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، دراصل نام درفشی است که آهنگری کاوه نام با بر سر نیزه کردن پیش دامن چرمی خود ساخت و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را به پادشاهی برگزید، بعدها پیش دامن چرمی کاوه درفش پادشاهان ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
بها، قیمت، اهمیت، شایستگی، در علم جامعه شناسی معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
دارای خال های سیاه و سفید، ویژگی انسان یا حیوانی که خال های سیاه و سفید داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
کنایه از ضحاک ماران است. (برهان) (آنندراج). مارسار. (از فرهنگ رشیدی). لقب ضحاک تازی است. (ناظم الاطباء) :
بباید فریدون به شاهنشهی
از آن مارفش کرد گیتی تهی.
(گرشاسب نامه).
کس ار دیدمی من سزای شهی
از این مارفش کردمی جان تهی.
(گرشاسب نامه).
دگر گفت ضحاک شاه جهان
شنیده ست گفتارت اندر نهان
مرا مارفش خواندی و بدسرشت
مرا نام بردی به گفتار زشت.
اسدی (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مار مانند. ماروش. همچون مار به روی و خوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرفش
تصویر کرفش
مارمولک: (مبین آنکه مور است یا کرفش است تو آن بین که جان داد نش نا خوش است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفش
تصویر درفش
در فارسی بمعنای علم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاش
تصویر ارفاش
ماندگار شدن، بایا شمردن (بایا لازم) بایا دانستن بایا دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریش
تصویر اریش
عاقل، زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
خرد چشم، کم بین، شب بین: کسی که درشب به از روز بیند، روز کور، شب پره، نام دو تن در ادب تازی که یکی استادو دو دیگری شاگرد سیبویه بوده است خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر، شب پرک روز کور
فرهنگ لغت هوشیار
شبیه به مار مارمانند، ضحاک: دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیدست گفتارت اندر نهان. مرا مارفش خواندی و بدسرشت مرا نام بردی بگفتار زشت. (اسدی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
بلند تر، رفیع تر، قیمتی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
قیمت، بها، ارز، ارج، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخش
تصویر ارخش
خورشید آفتاب هور هورخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربش
تصویر اربش
رنگارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
مجموع سپاهیان مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
فهمیده، چیزفهم، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفی
تصویر ارفی
بزرگ گوش پیلگوش شیر آهو مرز گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقش
تصویر ارقش
((اَ قَ))
دارای خال های سیاه و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
((اَ فَ))
بلندتر، رفیع تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
((اَ زِ))
بها، ارز، قیمت، قدر، شایستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارخش
تصویر ارخش
((اُ یا اَ رَ))
خورشید، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتش
تصویر ارتش
((اَ تِ))
نیروهای نظامی یک کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریش
تصویر اریش
زیرک، عاقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفش
تصویر اخفش
((اَ فَ))
کسی که چشمش ضعیف و کم نور باشد، شب پرک
فرهنگ فارسی معین