ارفش کابلی، از پهلوانان گرشاسب نامه: بقلب اندرون هرکه بد زاولی پس پشتشان ارفش کابلی. اسدی. هم اندر بر که رده برکشید (گرشاسب) سزا جای ده پهلوان برگزید سوی راست آذرشن و برزهم سوی چپ چو بهپور و ارفش بهم. اسدی. میان اندرون ارفش شیرفش سوی تیو و توپال شد کینه کش. اسدی
ارفش کابلی، از پهلوانان گرشاسب نامه: بقلب اندرون هرکه بد زاولی پس پشتشان ارفش کابلی. اسدی. هم اندر بَرِ کُه رده برکشید (گرشاسب) سزا جای ده پهلوان برگزید سوی راست آذرشن و برزهم سوی چپ چو بهپور و ارفش بهم. اسدی. میان اندرون ارفش شیرفش سوی تیو و توپال شد کینه کش. اسدی
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَش، کَربَشه، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
پرچم سیخ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود درفش کاویان: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، دراصل نام درفشی است که آهنگری کاوه نام با بر سر نیزه کردن پیش دامن چرمی خود ساخت و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را به پادشاهی برگزید، بعدها پیش دامن چرمی کاوه درفش پادشاهان ایرانی
پرچم سیخ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود درفش کاویان: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، دراصل نام درفشی است که آهنگری کاوه نام با بر سر نیزه کردن پیش دامن چرمی خود ساخت و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را به پادشاهی برگزید، بعدها پیش دامن چرمی کاوه درفش پادشاهان ایرانی
کنایه از ضحاک ماران است. (برهان) (آنندراج). مارسار. (از فرهنگ رشیدی). لقب ضحاک تازی است. (ناظم الاطباء) : بباید فریدون به شاهنشهی از آن مارفش کرد گیتی تهی. (گرشاسب نامه). کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی. (گرشاسب نامه). دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیده ست گفتارت اندر نهان مرا مارفش خواندی و بدسرشت مرا نام بردی به گفتار زشت. اسدی (از فرهنگ نظام)
کنایه از ضحاک ماران است. (برهان) (آنندراج). مارسار. (از فرهنگ رشیدی). لقب ضحاک تازی است. (ناظم الاطباء) : بباید فریدون به شاهنشهی از آن مارفش کرد گیتی تهی. (گرشاسب نامه). کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی. (گرشاسب نامه). دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیده ست گفتارت اندر نهان مرا مارفش خواندی و بدسرشت مرا نام بردی به گفتار زشت. اسدی (از فرهنگ نظام)
خرد چشم، کم بین، شب بین: کسی که درشب به از روز بیند، روز کور، شب پره، نام دو تن در ادب تازی که یکی استادو دو دیگری شاگرد سیبویه بوده است خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر، شب پرک روز کور
خرد چشم، کم بین، شب بین: کسی که درشب به از روز بیند، روز کور، شب پره، نام دو تن در ادب تازی که یکی استادو دو دیگری شاگرد سیبویه بوده است خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر، شب پرک روز کور